مزاری با بارگاه مجلل و دارای گنبد و کاشی کاریهای دیدنی، زینت بخش شهر مزار شریف در افغانستان است. وجود این بارگاه سبب شده این شهر نام «مزارشریف» را به خود گیرد و مردم افغانستان نسبت به شخص مدفون در این مکان عقاید مختلف دارند، بخش از اهل سنت بیشتر بر این باورند که این مزار به امام اول شیعیان حضرت امام علی بن ابی طالب(ع) تعلق دارد و به آن احترام زیاد میگذارند. شیعیان نیز احترام این مکان را دارند، اما این احترام به جهت انتساب آن به امام علی(ع) است و معتقدند مدفن حضرت امام علی(ع) در نجف اشرف است. نظر به اینکه جای دیگر غیر از نجف به عنوان مزار واقعی امام علی(ع) سراغ نداریم،[1] نگارنده برآن شد تا تحقیقی در مورد بارگاه معروف در مزارشریف افغانستان انجام دهد تا واقع امر روشن شود.[2]
انتساب قبر به امام علی(ع) در منابع گذشته
آنچه در منابع پیشین در باره انتساب بارگاه واقع در شهر مزار شریف به امام علی(ع) آمده, به ترتیب تاریخ میآوریم:
الف) کهنترین کتابی که در این زمینه سراغ داریم کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات، تألیف ابوالحسن علی بن ابی بکر هروی(متوفی۶۱۱ هجری قمری) است. در این کتاب میخوانیم:
«بناحیه بلخ قریه یقال لها: الخیر؛ ظهر بها قبر یزعمون انه قبر علی بن ابی طالب ولیس بصحیح.»[3] یعنی؛ در ناحیه بلخ روستایی به نام خیر[4] است که قبری در آن ظاهر شد و به غلط خیال میکنند آن قبر علی بن ابی طالب(ع) است.
عبارت « ظهر بها قبر» نشان میدهد که قبلا این قبر به امام علی(ع) نسبت داده نمیشده و بعد نسبت داده اند.
ب) معین الدین محمد اسفزاری(متوفی ۸۹۹ هجری قمری) در کتاب روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات آورده است که قبر امام علی(ع) در سال ۸۸۵ هجری قمری آشکار شد[5]. همان مطلب درکتاب تاریخچه مزارشریف نیز آمده که در ادامه, مضمون آن را میآوریم. عبارات این دو کتاب بسیار شبیه به همند و جالب توجه است از میان چهار نسخهای که در اختیار محقق روضات الجنات بوده، این قسمت از کتاب تنها در یکی از آنها وجود داشته است.
ج) غیاث الدین محمد حسینی معروف به خواندمیر(متوفی۹۴۱ یا ۹۴۲ هجری قمری) داستان یافت شدن مزار امام علی(ع) را در هر دو کتاب تاریخ حبیب السیر و تاریخ روضه الصفا به صورت زیر آورده است:
«گفتار در طرح بنیاد خاقان منصور قبه فلک ارتفاع ملک بقاع مرقد جنت منزلت اسدالله الغالب را در قریه خواجه خیران.
در شهور سنه خمسه و ثمانین و ثمان مائه (۸۸۵ هجری قمری/۱۴۸۰ میلادی) که معین السلطنه و الخلافه میرزا بایقرا در قبه الاسلام بلخ لوای ایالت و رعیت پروری مرتفع گردانیده، از وادی استار غیب صورتی در غایت غرابت نمود.
شیخ آقابزرگ تهرانی هنگام معرفی کتاب انساب آل ابی طالب مینویسد:
«أنساب آل أبی طالب, علی نهج عمده الطالب إلا أنه فارسی وهو أیضا لمؤلف عمده الطالب السید جمال الدین أحمد بن علی… یظهر من الکتاب أنه ألفه بعد عمده الطالب وکانه ترجمه له إلى الفارسیه بتغییر قلیل. قال سیدنا العلامه الحسن صدر الدین انی رأیت النسخه فی مکتبه شیخنا العلامه النوری ولا أدری إلى من صارت بعده وقال سیدنا المذکور ومما ذکره فی هذا الکتاب أنه دخل المزار المعروف ببلخ وقرأ المکتوب علی الصخره فی تحت الصندوق وفیه: هذا قبر أمیرالمؤمنین أبی الحسن علی بن أبی طالب بن عبیدالله بن علی بن الحسن بن الحسین بن جعفر بن عبید الله بن الحسین الاصغر بن علی بن الحسین السبط علیه السلام.
فعلم أنه من بنی الحسین الذین ملکوا تلک البقاع والاشتراک فی اللقب والاسم والکنیه واسم الاب أوجب اشتباه عوام الناس فی نسبتهم له إلى أمیر المؤمنین(ع).»[6]
نگارش انساب آل ابی طالب مانند عمده الطالب است و تفاوت در فارسی بودن آن است. نویسنده آن همان نویسنده عمده الطالب یعنی سید جمالالدین احمدبن علی است. از کتاب استفاده میشود که آن را بعد از عمده الطالب نگاشته و کأن با اندک تغییر ترجمه آن است.
علامه سید حسن صدر میگوید: آن نسخه را در کتابخانه علامه نوری دیدم. از جمله مطالبش آن بود که نویسنده آن وارد مزار معروف در بلخ شده و عبارت سنگ زیر صندوق را دیده که چنین بوده است: هذا قبر امیرالمؤمنین ابی الحسن علی بن ابی طالب بن عبیدالله بن علی بن الحسن بن الحسین بن جعفر بن عبیدالله بن الحسین الاصغر بن علی بن الحسین السبط علیه السلام.
از اینجا دانسته میشود که او از بنی حسین بوده و اشتراک در لقب و اسم و کنیه و نام پدر سبب اشتباه عوام شده و آن مزار را به امیرالمؤمنین(ع) نسبت داده اند.
این مطلب در اعیان الشیعه نیز از قول ابنعنبه نقل شده است.[7] این نقل صراحت دارد که این مزار در واقع به یکی از نوادههای امام علی(ع) اختصاص دارد و عدهای عمدا یا سهوا آن را به خود امام علی(ع) نسبت داده اند.
طبق نقل كتاب ناسخ التواريخ شخصى بنام ابوالحسن على ابنابى طالب ابنابوعلى عبيداللّه (ملقب به يار خداى) از فرزندان امام زين العابدين(ع) از نوادههاى حسين ابنجعفر «الحجت» در اين محل به خاك سپرده شده و مؤلف كتاب مذكور مى نويسد: «ابوالحسن على الفقيه الفاضل ابنابى طالب ابنعبيداللّه (يار خداى) ابنابوالحسن محمد الزاهد من اعقاب حسين ابنجعفر «الحجت» ابنابوعلى عبيداللّه «الاعرج» ابنالحسين الاْصغر ابنالامام على زين العابدينG مىباشند.»[8] همچنين در اين مورد نامهى مبارك آيت اللّه العظمى سید شهابالدين مرعشى نجفى را كه در جواب پرسش محمد جواد نجفى (مؤلف كتاب اختران تابناك) راجع به مزار شريف نوشته، ذكر مىشود: «مزار شريف قصبهى است درنزديك شهر بلخ افغانستان كه آن را «مزارشاه سخى» و «مزار شاه مردان» و «مزار شريف» مىگويند. اين مزار فوقالعاده مورد توجه مردم افغانستان مىباشد، زيرا آنان معتقدند كه اين مزار شريف مدفن حضرت (اميرالمؤمنين) على ابنابى طالب(ع) است، ولى اين اعتقاد اشتباه است دليل اين اشتباه را از بيان ذيل بخوانيم:
علاّمهى نسابه سید جمال الدين احمد داودى حسنى در كتاب عمدهالطالب صغرى (كه هنوز چاپ نشده) و در آن جا شرح حال فرزندان واحفاد حسين اصغر ابنامام زين العابدينG را[9] نگاشته مىفرمايد:«حسين ابنجعفر الحجت داخل بلخ شد وفرزندان واعقابى بجاى نهاد كه پادشاه ونقيب يعنى رئيس وسرپرست بودند وسیدفاضل ابوالحسن بلخى از جمله ايشان است. « و هو على ابنابيطالب الحسن النقيب ببلخ ابنعبداللّه ابنعلى ابنابى الحسن محمّد الزاهد ابنعبيداللّه ابى على نزيل هراة ابنعلى ابى قاسم نزيل بلخ ابنالحسن ابى محمد قبره ببلخ ابنالحسين المذكور. وابوالحسن على ابنابيطالب هذا قبره ببلخ مزار.»
بدينلحاظ است كه مردم افغانستان گمان كردهاند، آنجا قبرشريفحضرت اميرالمؤمنين على ابنابيطالب(ع) است. در صورتى كه قبر مبارك حضرت مولى الموحدين امام على(ع) در نجف اشرف است.»
پايان قول صاحب كتاب عمدهالطالب.
اين اشتباه بزرگ به علت يكى بودن نام وكنيهى ايشان رُخ داده است، زيرا در آن سنگ سياه كوچكى كه روى آن قبراست نوشته شد: «هذاقبر ابى الحسن على ابنابيطالب » عدهى براى اين كه ثابت كنند اين مزار آرام گاه مبارك حضرت مولى الموحدين امام على(ع) است متوسل بدلايل وبرهانهاى غير قابل قبول شدهاند.
مثلاً شعرانى كه از علماء وعرفاء مصر به شمار مىرود راجع به تصحيح اين موضوع مىگويد: «ارواح مردم در عالم برزخ نظير ماهيان دريا است: زيرا گاهى انسان لب دريا ماهىرا مىبيند، همين كه مكان خود را عوض كرد ماهى ديگرى را مىبيند كه گمان مىكند همان ماهى قبلى است كه در اين مكان آمده. روح سیدنا على كرم اللّه وجهه هم نظير همين ماهى است كه گفتيم.»
در هرصورت، درست نبودن اين عقيده بقدرى واضح وروشن است كه احتياجى به اين گونه دليلهاى غير قابل قبول ندارد.
اين مزار شريف تقريبا ازسنهى هشتصد (800) ببعد يك چنين شهرتى پيداكرد. مزار شريف بسيار مورد تجليل وتعظيم مردم آن ديار است، زيرا داراى صحن وسرا، حجرهها وغرفهها، خدام وموقوفاتى مىباشد.[10]
بر سرِ درب ورودى اين بارگاه پاك از قول «جامى» شاعر نامى «شهر هرات» نوشتهاند:
گويند كه مرتضى على در نجف است «جامى» نه عدن گونه بين الجبلين |
در بلخ بيا ببين چه بيت شرف است خورشيد يكى و نور او هر طرف است |
در اوّلين روز از سال شمسى مراسم با شكوهى را تحت عنوان «روز جلوس حضرت امام على(ع) بر مسند خلافت» برگزار مىكنند و پرچمى را بنام آن حضرت بر پا مى دارند و تا چهل روز مراسم جشن وسرور و مديحه سرايى در اطراف اين بارگاه عظيم بنام «جشنهاى گل سرخ» برپاست.
شخص مدفون در مزارشریف افغانستان امام زادهای فقیه و شاعر است که در قرن پنجم میزیست و اشتراکاتی با امام علی(ع) داشته است. این اشتراکات سبب شده که با آن حضرت اشتباه شود یا اینکه عمدا عدهای مردم را به اشتباه انداخته اند.
نوشته را با حاشیه آیت الله العظمی مرعشی نجفی بر کتاب الفخری به پایان میبریم:
«علی بن ابی طالب الذی قبره مزار قریبا من بلخ, یعرف بالمزار الشریف والعامه تزوره بعنوان قبر امیرالمؤمنین(ع) لغفله نشأت من الاشتراک فی الاسم وکنیه الوالد.»[11]
قبر علی بن ابی طالب در نزدیک شهر بلخ زیارتگاه و معروف به مزارشریف است. عامه او را به عنوان قبر امیرالمؤمنین(ع) زیارت میکنند و منشأ این اشتباه اشتراک در اسم او و کنیه پدرش است.
سخن آخیر اینکه؛ مکان مقدس باعث اتحاد واتفاق و تقریب مذاهب اسلامی گردیده است؛ زیرا شیعیان به عنوان آرامگاه یکی از اولیای خدا و اهل سنت به عنوان آرامگاه امیرالمؤمنین خلیفه چهارم مسلمین در این مکان حضور یافته به این مرقد و بارگاه توسل میجویند.
از دیگر ویژگیهای مهم این که سالانه روز نوروز در افغانستان، به خصوص در کنار روضه سخی در شهر مزار شریف (بلخ) مردم از ولایات دور و نزدیک جهت بر افراشتن پرچم سخی (حضرت علی) حضور یافته و پرچمی سخی را جهت تبرک و تیمن برای استقبال از سال نو با یک اُبهت و عظمت خاصی بر میافرازند(رجاء،1382: 156). البته مراسم بر افراشتن پرچم به نام نامی حضرت امیرالمؤمنین حضرت امام علی(ع) در باورهای فکری و ذهنی مردم افغانستان برگرفته از همان ریشههای تاریخی و اعتقادی است که پیامبر گرامی اسلام(ص) درجنگ خیبر فرمود «این پرچم را فردا به دست کسی میدهم که خدا و پیامبر را دوست دارد وخدا و پیامبر او را دوست میدارند و خداوند این دژ را به دست او میگشاید. او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمیکند»[12].
علاوه بر شهادت امامزاده يحيى ابنزيد ابنعلى ابنالحسين ابنعلى ابنابى طالبG در انبار (سرپل) كنونى، جريان تبعيد عدهى از خانوادهى بنى هاشم در بلخ و ساير شهرهاى افغانستان و هجرت قبيلهى ربيعه و يمانى در افغانستان و نزول بنى تميم در انبار، جوزجان، بلخ و… اسكان بنى بكر در سيستان و انتساب محدث شهير امام قتيبه ابنسعيد ثقفى استاد امام بخارى و امام ترمذى در بغلان و عدهى از خاندانش در بلخ و تشكيلات مبلغين سرى عليه اموىها از طرف محمد ابنعلى عباسى و اعزام اين مبلغين در افغانستان… (كه شرح هركدام مثنوى هفتادمن كاغذ شود) نشان مىدهد كه ورود سادات به افغانستان و ابقاى آنها دراين كشور درهمان قرن نخست هجرت نبوى صورت گرفته است.[13] با ورود سادات تبعيد شده و ناراضى از دولت اموى و تبعيض و تعصب و مظالم عمال آن رژيم بر مردم افغانستان، مبارزهى مردمان اين سرزمين با مبارزهى «سادات علوى» به هم آميخت تا اينكه سردارى چون ابومسلم مروزى در صحنهى تاريخ پديدار گشت و نتيجهى مبارزات آن سقوط دولت اموى و تأسيس خلافت عباسى گرديد.
عباسيان كه از اولادهى حضرت عباس(ره) عموى پيغمبرa بودند درآن موقع مانند «علويان» تحت فشار و شكنجهى امويان قرار داشتند چنان كه در كوفه وحجاز به صورت مخفى زندگى مىكردند. على، نواسهى حضرت عباس از طرف عبدالملك مروان دوبار تازيانه خورد، محمد پسر همين على مجبورا تشكيلات سرى ضد اموى ساخت و مبلغينى به ممالك اسلامى فرستاد. عباسيان جنبش نيرومندى را در سرزمين كنونى افغانستان برضد خلفاى اموى سازماندهى كرده بودند. امويان چنان رعب و وحشت در قلوب مردم انداخته بودند كه هيچ كس نمىتوانست با آنان مخالفت علنى نمايد.
محمد ناچار متوجه افغانستان شد، او در وقت اعزام مبلغين خويش به افغانستان چنين دليل اقامه مىنمايد: مردم بصره عثمان پرستند و از كشاكش كناره مىگيرند و مىگويند بندهى خدا بهتر است مقتول باشد تا قاتل، اهالى جزيره خارجى و فرارى هستند، و يا آن كه عرباند و به رومى مىمانند، با آن كه مسلماناند اخلاق مسيحى دارند، اهل شام با ما دشمناند، جز آل سفيان ديگرى نشناسند… پس شما متوجه خراسان شويد كه شجاعت آنها معلوم است و دلهاشان از عقايد مختلفه و فساد تهى است، ايشان آزار ديده و مستعد جنبش و خواهان تغيير خلافتاند. آرى! خراسانىها پيكر قوى، سينهى پهن، سر بزرگ، ريش انبوه، صداى هولناك، سخن درشت، و دهن دهشت آور دارند.[14]
واقعا مردم آزار ديده و مستعد جنبش خراسان ازاين مبلغين استقبال شايانى كردند، چنانچه در سال (720 ميلادى) سعيد ابنعبدالعزيز حاكماموى افغانستان، عدهى از مبلغين عباسى را كشف و زندانى ساخت، ولى مردمى كه با قبايل مهاجر ربيعه و يمانى خويشاوندى داشتند توسط آنها اين مبلغين را با ضمانت خود رها كردند و در خفا به غرض تبليغ عليه خلفاى اموى آنها را تقويت كردند.[15]
ابومسلم با مطالعهى اين جريانات در سال 741 (ميلادى) به كوفه رفت، هدف ازاين سفراو را مورخين به انحاء مختلف تعبيركردهاند. گفته شده كه او ابتدا مىخواست امام جعفر صادق(ع) را به خلافت برگزيند، مرام خود را طى عريضهى در دست قاصدى در مدينه به نزد امام فرستاد؛ امّا امام با درك عواقبكار فرمودند: «مارا به خلافت و حكومت رغبت و محبّت نيست، فقط ابومسلم جسد مطهر جد بزرگوارم علی(ع) را كه در صندوقى پنهان و در نجفبه رسم امانت مدفون است با خود در بلاد فاخرهى بلخ خراسان انتقال دهد.» كه جريان انتقال تابوت آن حضرت توسط عياران ابومسلم در كتب تاريخى مذكوراست.[16]
ابومسلم بعدا در كوفه با ابراهيم پسر امام محمد مستوفى كه در آن وقت بحيث امام عباسيان بود.[17] ملاقات نموده و قرارهایی گذاشت، بعد از برگشت به افغانستان خود را امير و طرفدار آل عباس معرفى كرد، در اندك مدتى از علاقههاى شمال و غرب افغانستان و ماوراءالنهر در حدود صد هزار نفر اسب سوار و خر سوار به دور او جمع گشتند. درآن موقع نصر ابنسيار والى اموى آن وقت مرو با جديع كرمانى در جنگ بود ودر مرو نبود، ابومسلم با استفاده ازاين فرصت، مرو مركز شرقى خلافت را از وجود عمال اموى تصفيه نموده و پرچم سياه عباسيان را در روزپنجم رمضان 129 قمری، (مطابق 748 ميلادى) برافراشت، دولت اموى را خلع واستقرارخلافت عباسى را اعلام نمود وخود را شهنشاه خراسان خواند.
در گام بعدى ابومسلم و لشكريانش در سال750 (ميلادى) تا مركز بغداد پيش رفته و ابوالعباس سفاح را به خلافت برداشت. ابومسلم به قصد تصفيهى مناطقى كه هنوز در زير پرچم عباسيان قرار نگرفته بود عازم بيتاللّه الحرام شد و در بازگشت از حج ابوالعباس سفاح فوت شده و برادرش منصور به جاى او نشسته بود، ميان ابومسلم و منصور اعتماد لازم وجود نداشت از طرف خليفه در مركز احضار گرديد. ابومسلم از بعضى از حركات و رفتار منصور ناراحت شد و راهى خراسان گرديد، امّا براثر اصرار خليفه و بعضى گماشتگان او در بين ياران ابومسلم مجبور به بازگشت شد. وفرداى آن روز (چهارشنبه 25 شعبان 137 قمری) توسط خنجر داران منصور به شهادت رسيد.[18]
به دنبال اين واقعه در هرات «استاديس» در مرو «حكيم المقفع» در سيستان «بشير ابنفرقد و حمزة» و در جاهاى ديگر نيز قيامهاى دامنه دارعليه عباسيان آغاز گرديد، تا اين كه هارونالرشيد مقتدرترين خليفهى عباسى به خاطر فرو نشاندن آتش جنگ به خراسان آمده و در طوس رحل اقامت افكند. پس ازفوت او پسرش مأمون كه درآن موقع حاكم مرو بود بنابه مشورهى فضل ابنسهل سرخسى در مرو اعلان خلافت كرد، درحاليكه درهمين هنگام امين برادرش نيزدر بغداد اعلان خلافت كرده بود. فضل ابنسهل كه طرف دار آل پيغمبر بود، مىخواست در مرو مركز خلافت اسلامى رامستقرسازد، چون خراسانيان بيشتر طرف دار علوىها بودند، مأمون كه از نيات باطنى فضل آگاه شد او را در هنگاماستحمام در سرخس توسط ماماى خود غالب ابنحكم به قتل رسانيد.[19]
فضل ابنسهل در طرف دارى از خاندان نبوت ازاين هم پيش تررفته و هموامام على ابنموسى الرضا(ع) را به ولايت عهدى مأمون منسوب نموده بود .
گويند مأمون عباسى در جريان جنگ با برادرش امين نذر كرده بودكه هر گاه خلافت بدو مسلم گردد، يكى از افراد خانوادهى «علوى» را به ولايت عهدى خود منسوب نمايد، شايد اين فكر در اثر تماس بيشتر مأمون با مردم خراسان زمين و آگاهى او ازمحبت اين مردم نسبت به خاندان نبوت جا گرفته بود، درچنين حالت طبعاهر سياست مدارى به خاطر دوام و بقاى حكومت خودتصميم مقتضى مىگيرد . مادر مأمون «مرجيله» دختر همان استاديس بادغيسى بود كه بر ضد عباسيان قيام كرده بود، بدين ترتيب مأمون خود نيز خون خراسانى دررگهاى خود داشت. او دختر خود «زينب» را به حبالت امام على ابنموسى الرضا(ع) درآورد و پرچم سبز «علويان» را به عوض پرچم سياه عباسيان برافراشت.
[1] . سید بن طاووس(م ۶۹۳ ق) در کتاب فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(ع) با دلایل محکم نشان داده است که مزار امام علیG در نجف اشرف است.
[2] . ترجمه کامل عبارات عربی ممکن است خواننده را از اصل مطلب باز دارد و لذا ترجمهها همراه با تلخیص ذکر میشود.
[3] . الاشارات الی معرفه الزیارات, ص ۷۷ .
[4] . در گذشته به شهر مزارشریف «خیر» و «خیران» و «خواجه خیران» میگفتند.
[5]. روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات, ج۱، ص ۱۵۶ ـ ۱۶۱.
[6] . الذریعه، ج ۲، ص ۳۷۵ ـ ۳۷۶.
[7] . ر.ک: اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۴۰. در اعیان الشیعه در عبارتهای «الحسین السبط» و «بنی الحسین» به جای «حسین» کلمه «حسن» نوشته شده که مسلما اشتباه است.
[8]. براى اطلاع بيشتر به ناسخ التواريخ و كتاب الفخرى، ص 64 مراجعه شود.
[9]. اجداد بزرگوار حضرت آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى و آيت اللّه خامنهى مىباشد.
[10]. اختران تابناك، ج 1، صص 520 ـ 523 شيخ ذبيح اللّه محلاتى .
[11] . الفخری فی انساب الطالبیین، ص ۶۴، پانوشت.
[12] . ابنهشام، 1364: 798 .
[13] . تذكرة العرب، ص 35 ـ 31 مولوى ابوالاسفار على محمد البلخى.
[14] . افغانستان در مسير تاريخ، ص 76 مير غلام محمد غبار.
[15] . همان، ص 77 .
[16] . تاريخ بحر الاسرافى مناقب الاخبار محمود ابنامير ولى .
[17] . افغانستان در مسير تاريخ، ص 88 و 78 ميرغلام محمد غبار .
[18] . همان .
[19] . همان، ص 82 .
به نقل از کتاب کوثرالنبی(پژوهشی در تاریخ سادات افغانستان) چاپ سوم / سید جعفر عادلی حسینی