نمایش نوار ابزار

امام علی(ع) یا امام زاده علی در مزارشریف افغانستان؟

چهارشنبه ۱۸ اسد ۱۴۰۲

مزاری با بارگاه مجلل و دارای گنبد و کاشی کاریهای دیدنی، زینت بخش شهر مزار شریف در افغانستان است. وجود این بارگاه سبب شده این شهر نام «مزارشریف» را به خود گیرد و مردم افغانستان نسبت به شخص مدفون در این مکان عقاید مختلف دارند، بخش از اهل سنت بیشتر بر این باورند که این مزار به امام اول شیعیان حضرت امام علی بن ابی طالب(ع) تعلق دارد و به آن احترام زیاد می‌گذارند. شیعیان نیز احترام این مکان را دارند، اما این احترام به جهت انتساب آن به امام علی(ع) است و معتقدند مدفن حضرت امام علی(ع) در نجف اشرف است. نظر به این‌که جای دیگر غیر از نجف به عنوان مزار واقعی امام علی(ع) سراغ نداریم،[1] نگارنده برآن شد تا تحقیقی در مورد بارگاه معروف در مزارشریف افغانستان انجام دهد تا واقع امر روشن شود.[2]

انتساب قبر به امام علی(ع) در منابع گذشته

آنچه در منابع پیشین در باره انتساب بارگاه واقع در شهر مزار شریف به امام علی(ع) آمده, به ترتیب تاریخ می‌آوریم:

الف) کهن‌ترین کتابی که در این زمینه سراغ داریم کتاب الاشارات الی معرفه الزیارات، تألیف ابوالحسن علی بن ابی بکر هروی(متوفی۶۱۱ هجری قمری) است. در این کتاب می‌خوانیم:

«بناحیه بلخ قریه یقال لها: الخیر؛ ظهر بها قبر یزعمون انه قبر علی بن ابی طالب ولیس بصحیح.»[3] یعنی؛ در ناحیه بلخ روستایی به نام خیر[4] است که قبری در آن ظاهر شد و به غلط خیال می‌کنند آن قبر علی بن ابی طالب(ع) است.

عبارت « ظهر بها قبر» نشان می‌دهد که قبلا این قبر به امام علی(ع) نسبت داده نمی‌شده و بعد نسبت داده اند.

ب) معین الدین محمد اسفزاری(متوفی ۸۹۹ هجری قمری) در کتاب روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات آورده است که قبر امام علی(ع) در سال ۸۸۵ هجری قمری آشکار شد[5]. همان مطلب درکتاب تاریخچه مزارشریف نیز آمده که در ادامه, مضمون آن را می‌آوریم. عبارات این دو کتاب بسیار شبیه به همند و جالب توجه است از میان چهار نسخه‌ای که در اختیار محقق روضات الجنات بوده، این قسمت از کتاب تنها در یکی از آنها وجود داشته است.

ج) غیاث الدین محمد حسینی معروف به خواندمیر(متوفی۹۴۱ یا ۹۴۲ هجری قمری) داستان یافت شدن مزار امام علی(ع) را در هر دو کتاب تاریخ حبیب السیر و تاریخ روضه الصفا به صورت زیر آورده است:

«گفتار در طرح بنیاد خاقان منصور قبه فلک ارتفاع ملک بقاع مرقد جنت منزلت اسدالله الغالب را در قریه خواجه خیران.

در شهور سنه خمسه و ثمانین و ثمان مائه (۸۸۵ هجری قمری/۱۴۸۰ میلادی) که معین السلطنه و الخلافه میرزا بایقرا در قبه الاسلام بلخ لوای ایالت و رعیت پروری مرتفع گردانیده، از وادی استار غیب صورتی در غایت غرابت نمود.

شیخ آقابزرگ تهرانی هنگام معرفی کتاب انساب آل ابی طالب می‌نویسد:

«أنساب آل أبی طالب, علی نهج عمده الطالب إلا أنه فارسی وهو أیضا لمؤلف عمده الطالب السید جمال الدین أحمد بن علی یظهر من الکتاب أنه ألفه بعد عمده الطالب وکانه ترجمه له إلى الفارسیه بتغییر قلیل. قال سیدنا العلامه الحسن صدر الدین انی رأیت النسخه فی مکتبه شیخنا العلامه النوری ولا أدری إلى من صارت بعده وقال سیدنا المذکور ومما ذکره فی هذا الکتاب أنه دخل المزار المعروف ببلخ وقرأ المکتوب علی الصخره فی تحت الصندوق وفیه: هذا قبر أمیرالمؤمنین أبی الحسن علی بن أبی طالب بن عبیدالله بن علی بن الحسن بن الحسین بن جعفر بن عبید الله بن الحسین الاصغر بن علی بن الحسین السبط علیه السلام.

فعلم أنه من بنی الحسین الذین ملکوا تلک البقاع والاشتراک فی اللقب والاسم والکنیه واسم الاب أوجب اشتباه عوام الناس فی نسبتهم له إلى أمیر المؤمنین(ع)[6]

نگارش انساب آل ابی طالب مانند عمده الطالب است و تفاوت در فارسی بودن آن است. نویسنده آن همان نویسنده عمده الطالب یعنی سید جمال­الدین احمدبن علی است. از کتاب استفاده می‌شود که آن را بعد از عمده الطالب نگاشته و کأن با اندک تغییر ترجمه آن است.

علامه سید حسن صدر می‌گوید: آن نسخه را در کتابخانه علامه نوری دیدم. از جمله مطالبش آن بود که نویسنده آن وارد مزار معروف در بلخ شده و عبارت سنگ زیر صندوق را دیده که چنین بوده است: هذا قبر امیرالمؤمنین ابی الحسن علی بن ابی طالب بن عبیدالله بن علی بن الحسن بن الحسین بن جعفر بن عبیدالله بن الحسین الاصغر بن علی بن الحسین السبط علیه السلام.

از اینجا دانسته می‌شود که او از بنی حسین بوده و اشتراک در لقب و اسم و کنیه و نام پدر سبب اشتباه عوام شده و آن مزار را به امیرالمؤمنین(ع) نسبت داده اند.

این مطلب در اعیان الشیعه نیز از قول ابن‌عنبه نقل شده است.[7] این نقل صراحت دارد که این مزار در واقع به یکی از نواده‌های امام علی(ع) اختصاص دارد و عده‌ای عمدا یا سهوا آن را به خود امام علی(ع) نسبت داده اند.

طبق نقل كتاب ناسخ التواريخ شخصى بنام ابوالحسن على ابن‌ابى طالب ابن‌ابوعلى عبيداللّه (ملقب به يار خداى) از فرزندان امام زين العابدين(ع) از نواده‏هاى حسين ابن‌جعفر «الحجت» در اين محل به خاك سپرده شده و مؤلف كتاب مذكور مى نويسد: «ابوالحسن على الفقيه الفاضل ابن‌ابى طالب ابن‌عبيداللّه (يار خداى) ابن‌ابوالحسن محمد الزاهد من اعقاب حسين ابن‌جعفر «الحجت» ابن‌ابوعلى عبيداللّه «الاعرج» ابن‌الحسين الاْصغر ابن‌الامام على زين العابدينG مى‏باشند.»[8] همچنين در اين مورد نامه‏ى مبارك آيت اللّه العظمى سید شهاب­الدين مرعشى نجفى را كه در جواب پرسش محمد جواد نجفى (مؤلف كتاب اختران تابناك) راجع به مزار شريف نوشته، ذكر مى‏شود: «مزار شريف قصبه‏ى است درنزديك شهر بلخ افغانستان كه آن را «مزارشاه سخى» و «مزار شاه مردان» و «مزار شريف» مى‏گويند. اين مزار فوق­العاده مورد توجه مردم افغانستان مى‏باشد، زيرا آنان معتقدند كه اين مزار شريف مدفن حضرت (اميرالمؤمنين) على ابن‌ابى طالب(ع) است، ولى اين اعتقاد اشتباه است دليل اين اشتباه را از بيان ذيل بخوانيم:

علاّمه‏ى نسابه سید جمال الدين احمد داودى حسنى در كتاب عمده‏الطالب صغرى (كه هنوز چاپ نشده) و در آن جا شرح حال فرزندان واحفاد حسين اصغر ابن‌امام زين العابدينG را[9] نگاشته مى‏فرمايد:«حسين ابن‌جعفر الحجت داخل بلخ شد وفرزندان واعقابى بجاى نهاد كه پادشاه ونقيب يعنى رئيس وسرپرست بودند وسیدفاضل ابوالحسن بلخى از جمله ايشان است. « و هو على ابن‌ابيطالب الحسن النقيب ببلخ ابن‌عبداللّه ابن‌على ابن‌ابى الحسن محمّد الزاهد ابن‌عبيداللّه ابى على نزيل هراة ابن‌على ابى قاسم نزيل بلخ ابن‌الحسن ابى محمد قبره ببلخ ابن‌الحسين المذكور. وابوالحسن على ابن‌ابيطالب هذا قبره ببلخ مزار.»

بدين­لحاظ است كه مردم افغانستان گمان كرده‏اند، آن­جا قبرشريف­حضرت اميرالمؤمنين على ابن‌ابيطالب(ع) است. در صورتى كه قبر مبارك حضرت مولى الموحدين امام على(ع) در نجف اشرف است.»

پايان قول صاحب كتاب عمده‏الطالب.

اين اشتباه بزرگ به علت يكى بودن نام وكنيه‏ى ايشان رُخ داده است، زيرا در آن سنگ سياه كوچكى كه روى آن قبراست نوشته شد: «هذاقبر ابى الحسن على ابن‌ابيطالب » عده‏ى براى اين كه ثابت كنند اين مزار آرام گاه مبارك حضرت مولى الموحدين امام على(ع) است متوسل بدلايل وبرهان‏هاى غير قابل قبول شده‏اند.

مثلاً شعرانى كه از علماء وعرفاء مصر به شمار مى‏رود راجع به تصحيح اين موضوع مى‏گويد: «ارواح مردم در عالم برزخ نظير ماهيان دريا است: زيرا گاهى انسان لب دريا ماهى‌را مى‏بيند، همين كه مكان خود را عوض كرد ماهى ديگرى را مى‏بيند كه گمان مى‏كند همان ماهى قبلى است كه در اين مكان آمده. روح سیدنا على كرم اللّه وجهه هم نظير همين ماهى است كه گفتيم.»

در هرصورت، درست نبودن اين عقيده بقدرى واضح وروشن است كه احتياجى به اين گونه دليل‏هاى غير قابل قبول ندارد.

اين مزار شريف تقريبا ازسنه‏ى هشتصد (800) ببعد يك چنين شهرتى پيداكرد. مزار شريف بسيار مورد تجليل وتعظيم مردم آن ديار است، زيرا داراى صحن وسرا، حجره‏ها وغرفه‏ها، خدام وموقوفاتى مى‏باشد.[10]

بر سرِ درب ورودى اين بارگاه پاك از قول «جامى» شاعر نامى «شهر هرات» نوشته‏اند:

گويند كه مرتضى على در نجف است
«جامى» نه عدن گونه بين الجبلين
  در بلخ بيا ببين چه بيت شرف است
خورشيد يكى و نور او هر طرف است

در اوّلين روز از سال شمسى مراسم با شكوهى را تحت عنوان «روز جلوس حضرت امام على(ع) بر مسند خلافت» برگزار مى­كنند و پرچمى را بنام آن حضرت بر پا مى دارند و تا چهل روز مراسم جشن وسرور و مديحه سرايى در اطراف اين بارگاه عظيم بنام «جشن‏هاى گل سرخ» برپاست.

شخص مدفون در مزارشریف افغانستان امام زاده‌ای فقیه و شاعر است که در قرن پنجم می‌زیست و اشتراکاتی با امام علی(ع) داشته است. این اشتراکات سبب شده که با آن حضرت اشتباه شود یا این‌که عمدا عده‌ای مردم را به اشتباه انداخته اند.

نوشته را با حاشیه آیت الله العظمی مرعشی نجفی بر کتاب الفخری به پایان می‌بریم:

«علی بن ابی طالب الذی قبره مزار قریبا من بلخ, یعرف بالمزار الشریف والعامه تزوره بعنوان قبر امیرالمؤمنین(ع) لغفله نشأت من الاشتراک فی الاسم وکنیه الوالد.»[11]

قبر علی بن ابی طالب در نزدیک شهر بلخ زیارتگاه و معروف به مزارشریف است. عامه او را به عنوان قبر امیرالمؤمنین(ع) زیارت می‌کنند و منشأ این اشتباه اشتراک در اسم او و کنیه پدرش است.

سخن آخیر این­که؛ مکان مقدس باعث اتحاد واتفاق و تقریب مذاهب اسلامی گردیده است؛ زیرا شیعیان به عنوان آرامگاه یکی از اولیای خدا و اهل سنت به عنوان آرامگاه امیرالمؤمنین خلیفه چهارم مسلمین در این مکان حضور یافته به این مرقد و بارگاه توسل می‌جویند.

از دیگر ویژگی‌های مهم این که سالانه روز نوروز در افغانستان، به خصوص در کنار روضه سخی در شهر مزار شریف (بلخ) مردم از ولایات دور و نزدیک جهت بر افراشتن پرچم سخی (حضرت علی) حضور یافته و پرچمی سخی را جهت تبرک و تیمن برای استقبال از سال نو با یک اُبهت و عظمت خاصی بر می‌افرازند(رجاء،1382: 156). البته مراسم بر افراشتن پرچم به نام نامی حضرت امیرالمؤمنین حضرت امام علی(ع) در باور‌های فکری و ذهنی مردم افغانستان برگرفته از همان ریشه‌های تاریخی و اعتقادی است که پیامبر گرامی اسلام(ص) درجنگ خیبر فرمود «این پرچم را فردا به دست کسی می‌دهم که خدا و پیامبر را دوست دارد وخدا و پیامبر او را دوست می‌دارند و خداوند این دژ را به دست او می‌گشاید. او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمی‌کند»[12].

علاوه بر شهادت امامزاده يحيى ابن‌زيد ابن‌على ابن‌الحسين ابن‌على ابن‌ابى طالبG در انبار (سرپل) كنونى، جريان تبعيد عده‏ى از خانواده‏ى بنى هاشم در بلخ و ساير شهرهاى افغانستان و هجرت قبيله‏ى ربيعه و يمانى در افغانستان و نزول بنى تميم در انبار، جوزجان، بلخ و… اسكان بنى بكر در سيستان و انتساب محدث شهير امام قتيبه ابن‌سعيد ثقفى استاد امام بخارى و امام ترمذى در بغلان و عده‏ى از خاندانش در بلخ و تشكيلات مبلغين سرى عليه اموى‏ها از طرف محمد ابن‌على عباسى و اعزام اين مبلغين در افغانستان… (كه شرح هركدام مثنوى هفتادمن كاغذ شود) نشان مى‏دهد كه ورود سادات به افغانستان و ابقاى آن‏ها دراين كشور درهمان قرن نخست هجرت نبوى صورت گرفته است.[13] با ورود سادات تبعيد شده و ناراضى از دولت اموى و تبعيض و تعصب و مظالم عمال آن رژيم بر مردم افغانستان، مبارزه‏ى مردمان اين سرزمين با مبارزه‏ى «سادات علوى» به هم آميخت تا اين‌كه سردارى چون ابومسلم‏ مروزى در صحنه‏ى تاريخ پديدار گشت و نتيجه‏ى مبارزات آن سقوط دولت اموى و تأسيس خلافت عباسى گرديد.

عباسيان كه از اولاده‏ى حضرت عباس(ره) عموى پيغمبرa بودند درآن موقع مانند «علويان» تحت فشار و شكنجه‏ى امويان قرار داشتند چنان كه در كوفه وحجاز به صورت مخفى زندگى مى‏كردند. على، نواسه‏ى حضرت عباس از طرف عبدالملك مروان دوبار تازيانه خورد، محمد پسر همين على مجبورا تشكيلات سرى ضد اموى ساخت و مبلغينى به ممالك اسلامى فرستاد. عباسيان جنبش نيرومندى را در سرزمين كنونى افغانستان برضد خلفاى اموى سازماندهى كرده بودند. امويان چنان رعب و وحشت در قلوب مردم انداخته بودند كه هيچ كس نمى‏توانست با آنان مخالفت علنى نمايد.

محمد ناچار متوجه افغانستان شد، او در وقت اعزام مبلغين خويش به افغانستان چنين دليل اقامه مى‏نمايد: مردم بصره عثمان پرستند و از كشاكش كناره مى‏گيرند و مى‏گويند بنده‏ى خدا بهتر است مقتول باشد تا قاتل، اهالى جزيره خارجى و فرارى هستند، و يا آن كه عرب‌اند و به رومى مى‏مانند، با آن كه مسلمان‌اند اخلاق مسيحى دارند، اهل شام با ما دشمن‌اند، جز آل سفيان ديگرى نشناسند… پس شما متوجه خراسان شويد كه شجاعت آن‏ها معلوم است و دل‌هاشان از عقايد مختلفه و فساد تهى است، ايشان آزار ديده و مستعد جنبش و خواهان تغيير خلافت‌اند. آرى! خراسانى‏ها پيكر قوى، سينه‏ى پهن، سر بزرگ، ريش انبوه، صداى هولناك، سخن درشت، و دهن دهشت آور دارند.[14]

واقعا مردم آزار ديده و مستعد جنبش خراسان ازاين مبلغين استقبال شايانى كردند، چنان­چه در سال (720 ميلادى) سعيد ابن‌عبدالعزيز حاكم‏اموى افغانستان، عده‏ى از مبلغين عباسى را كشف و زندانى ساخت، ولى مردمى كه با قبايل مهاجر ربيعه و يمانى خويشاوندى داشتند توسط آن‏ها اين مبلغين را با ضمانت خود رها كردند و در خفا به غرض تبليغ عليه خلفاى اموى آن‏ها را تقويت كردند.[15]

ابومسلم با مطالعه‏ى اين جريانات در سال 741 (ميلادى) به كوفه رفت، هدف ازاين سفراو را مورخين به انحاء مختلف تعبيركرده‏اند. گفته شده كه او ابتدا مى­خواست امام جعفر صادق(ع) را به خلافت برگزيند، مرام خود را طى عريضه‏ى در دست قاصدى در مدينه به نزد امام فرستاد؛ امّا امام با درك عواقب‏كار فرمودند: «مارا به خلافت و حكومت رغبت و محبّت نيست، فقط ابومسلم جسد مطهر جد بزرگوارم علی(ع) را كه در صندوقى پنهان و در نجف‏به رسم امانت مدفون است با خود در بلاد فاخره‏ى بلخ خراسان انتقال دهد.» كه جريان انتقال تابوت آن حضرت توسط عياران ابومسلم در كتب تاريخى مذكوراست.[16]

ابومسلم بعدا در كوفه با ابراهيم پسر امام محمد مستوفى كه در آن وقت بحيث امام عباسيان بود.[17] ملاقات نموده و قرارهایی گذاشت، بعد از برگشت به افغانستان خود را امير و طرفدار آل عباس معرفى كرد، در اندك مدتى از علاقه‏هاى شمال و غرب افغانستان و ماوراءالنهر در حدود صد هزار نفر اسب سوار و خر سوار به دور او جمع گشتند. درآن موقع نصر ابن‌سيار والى اموى آن وقت مرو با جديع كرمانى در جنگ بود ودر مرو نبود، ابومسلم با استفاده ازاين فرصت، مرو مركز شرقى خلافت را از وجود عمال اموى تصفيه نموده و پرچم سياه عباسيان را در روزپنجم رمضان 129 قمری، (مطابق 748 ميلادى) برافراشت، دولت اموى را خلع واستقرارخلافت عباسى را اعلام نمود وخود را شهنشاه خراسان خواند.

در گام بعدى ابومسلم و لشكريانش در سال750 (ميلادى) تا مركز بغداد پيش رفته و ابوالعباس سفاح را به خلافت برداشت. ابومسلم به قصد تصفيه‏ى مناطقى كه هنوز در زير پرچم عباسيان قرار نگرفته بود عازم بيت‌اللّه الحرام شد و در بازگشت از حج ابوالعباس سفاح فوت شده و برادرش منصور به جاى او نشسته بود، ميان ابومسلم و منصور اعتماد لازم وجود نداشت از طرف خليفه در مركز احضار گرديد. ابومسلم از بعضى از حركات و رفتار منصور ناراحت شد و راهى خراسان گرديد، امّا براثر اصرار خليفه و بعضى گماشتگان او در بين ياران ابومسلم مجبور به بازگشت شد. وفرداى آن روز (چهارشنبه 25 شعبان 137 قمری) توسط خنجر داران منصور به شهادت رسيد.[18]

به دنبال اين واقعه در هرات «استاديس» در مرو «حكيم المقفع» در سيستان «بشير ابن‌فرقد و حمزة» و در جاهاى ديگر نيز قيام‏هاى دامنه دارعليه عباسيان آغاز گرديد، تا اين كه هارون‏الرشيد مقتدرترين خليفه‏ى عباسى به خاطر فرو نشاندن آتش جنگ به خراسان آمده و در طوس رحل اقامت افكند. پس ازفوت او پسرش مأمون كه درآن موقع حاكم مرو بود بنابه مشوره‏ى فضل ابن‌سهل سرخسى در مرو اعلان خلافت كرد، درحاليكه درهمين هنگام امين برادرش نيزدر بغداد اعلان خلافت كرده بود. فضل ابن‌سهل كه طرف دار آل پيغمبر بود، مى‏خواست در مرو مركز خلافت اسلامى رامستقرسازد، چون خراسانيان بيش‌تر طرف دار علوى‏ها بودند، مأمون كه از نيات باطنى فضل آگاه شد او را در هنگام‏استحمام در سرخس توسط ماماى خود غالب ابن‌حكم به قتل رسانيد.[19]

فضل ابن‌سهل در طرف دارى از خاندان نبوت ازاين هم پيش تررفته و هموامام على ابن‌موسى الرضا(ع) را به ولايت عهدى مأمون منسوب نموده بود .

گويند مأمون عباسى در جريان جنگ با برادرش امين نذر كرده بودكه هر گاه خلافت بدو مسلم گردد، يكى از افراد خانواده‏ى «علوى» را به ولايت عهدى خود منسوب نمايد، شايد اين فكر در اثر تماس بيش‌تر مأمون با مردم خراسان زمين و آگاهى او ازمحبت اين مردم نسبت به خاندان نبوت جا گرفته بود، درچنين حالت طبعاهر سياست مدارى به خاطر دوام و بقاى حكومت خودتصميم مقتضى مى‏گيرد . مادر مأمون «مرجيله» دختر همان استاديس بادغيسى بود كه بر ضد عباسيان قيام كرده بود، بدين ترتيب مأمون خود نيز خون خراسانى دررگ‏هاى خود داشت. او دختر خود «زينب» را به حبالت امام على ابن‌موسى الرضا(ع) درآورد و پرچم سبز «علويان» را به عوض پرچم سياه عباسيان برافراشت.

[1] . سید بن طاووس(م ۶۹۳ ق) در کتاب فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(ع) با دلایل محکم نشان داده است که مزار امام علیG در نجف اشرف است.

[2] . ترجمه کامل عبارات عربی ممکن است خواننده را از اصل مطلب باز دارد و لذا ترجمه‌ها همراه با تلخیص ذکر می‌شود.

[3] . الاشارات الی معرفه الزیارات, ص ۷۷ .

[4] . در گذشته به شهر مزارشریف «خیر» و «خیران» و «خواجه خیران» می‌گفتند.

[5]. روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات, ج۱، ص ۱۵۶ ـ ۱۶۱.

[6] . الذریعه، ج ۲، ص ۳۷۵ ـ ۳۷۶.

[7] . ر.ک: اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۴۰. در اعیان الشیعه در عبارتهای «الحسین السبط» و «بنی الحسین» به جای «حسین» کلمه «حسن» نوشته شده که مسلما اشتباه است.

[8]. براى اطلاع بيشتر به ناسخ التواريخ و كتاب الفخرى، ص 64 مراجعه شود.

[9]. اجداد بزرگوار حضرت آيت اللّه العظمى مرعشى نجفى و آيت اللّه خامنه‏ى مى‏باشد.

[10]. اختران تابناك، ج 1، صص 520 ـ 523 شيخ ذبيح اللّه محلاتى .

[11] . الفخری فی انساب الطالبیین، ص ۶۴، پانوشت.

[12] . ابن‌هشام، 1364: 798 .

[13] . تذكرة العرب، ص 35 ـ 31 مولوى ابوالاسفار على محمد البلخى.

[14] . افغانستان در مسير تاريخ، ص 76 مير غلام محمد غبار.

[15] . همان، ص 77 .

[16] . تاريخ بحر الاسرافى مناقب الاخبار محمود ابن‌امير ولى .

[17] . افغانستان در مسير تاريخ، ص 88 و 78 ميرغلام محمد غبار .

[18] . همان .

[19] . همان، ص 82 .
به نقل  از کتاب کوثرالنبی(پژوهشی در تاریخ سادات افغانستان) چاپ سوم / سید جعفر عادلی حسینی

مطالب مشابه