در رابطه با عوامل، ریشهها و بینش زنستیزی در افغانستان، باید به چند نکته مهم اشاره کرد. این پدیده برخلاف تعالیم شریعت اسلامی، اسلام واقعی و سنتهای رایج در عصر پیامبر اسلام (ص) است و عمدتاً ناشی از تفسیرهای نادرست و ناعادلانه از آموزههای دینی میباشد.
- تفاسیر افراطی از دین
در جامعه سنتی افغانستان، گروههایی با قرائتهای افراطی و تحریفشده از دین اسلام، در طول تاریخ زنان را از بسیاری از حقوق اساسیشان محروم کردهاند؛ از جمله حق آموزش، اشتغال، انتخاب پوشش و مشارکت سیاسی.
- ساختارهای قبیلهای و مردسالار
در بسیاری از مناطق افغانستان، سنتهای قبیلهای و پدرسالارانه، زنان را متعلق به خانواده یا شوهر میدانند، نه انسانهایی مستقل با حقوق فردی و اجتماعی.
- نبود آموزش و آگاهی
نرخ بالای بیسوادی، بهویژه در میان زنان، فرصت آشنایی با حقوق انسانی و اسلامی را از بسیاری از افراد سلب کرده است. در عین حال، نبود آموزشهای حقوقی و دینیِ صحیح برای مردان، سبب تداوم و بازتولید تبعیض علیه زنان شده است.
- جنگ و افراطگرایی
بیش از چهار دهه جنگ و ناامنی، زمینه را برای رشد افراطگرایی، خشونت سیستماتیک و نهادینهشدن ظلم علیه زنان فراهم کرده است.
- سیاستهای حکومتهای ناکارآمد
حتی در دورههایی که افغانستان دارای نظام جمهوری بود، ساختارهای دولتی در نهادینهسازی حقوق زنان ناکام ماندند و بیشتر نقش نمادین داشتند تا کارکردی مؤثر.
راههای برونرفت از زنستیزی
- آگاهیسازی و آموزش (کلید تغییر)
آموزش حقوق زنان در مدارس و دانشگاهها
ترویج آموزش دینی صحیح برای مقابله با قرائتهای افراطی
تولید و پخش محتوای آگاهیبخش از طریق رسانهها، بهویژه برنامه رادیو، کتاب و سایر پلتفرمهایی که در اختیار ما قرار دارد. در این روند، حضور پررنگ زنان باسواد بسیار مؤثر است و آنان باید در طراحی راهکارهای خروج از بحران نقشآفرین باشند.
- توانمندسازی زنان
حمایت از آموزش دختران حتی در قالبهای غیررسمی (مدارس خانگی، آموزش آنلاین)
تقویت فعالیتهای اقتصادی زنان و ایجاد فرصتهای شغلی پایدار
ایجاد شبکههای حمایت از زنان فعال و قربانی خشونت
- مقابله با تفاسیر افراطی از دین
همکاری با علمای نواندیش و روشنفکر برای اصلاح گفتمان دینی
ترجمه و ترویج متون اسلامی در دفاع از کرامت و حقوق زنان
- فشار بینالمللی و حمایت جهانی
بهرهگیری از ظرفیت نهادهایی مانند سازمان ملل، کمیسیونهای حقوق بشر و کشورهای حامی حقوق زنان
مستندسازی مداوم نقض حقوق زنان و گزارشدهی منظم برای جلب توجه جامعه جهانی
- مردان بهعنوان بخشی از راهحل
تشویق و توانمندسازی مردان آگاه برای ایفای نقش در مبارزه با زنستیزی
تغییر ساختارهای اجتماعی از تقابل جنسیتی به سوی مشارکت برابر و احترام متقابل
✊ نتیجهگیری
زنستیزی در افغانستان پدیدهای ریشهدار و چندلایه است که حل آن تنها با اصلاحات عمیق فرهنگی، گفتمانی و ساختاری ممکن است. این اصلاحات باید با آموزش، اراده سیاسی داخلی، حمایت بینالمللی و مشارکت فعال زنان و مردان آگاه صورت گیرد. راهحلهای مقطعی و شعاری کافی نیست؛ آنچه نیاز است، نهادسازی پایدار، تغییر ذهنیتها و ساختن جامعهای است که در آن زنان نه قربانی، بلکه کنشگرانی برابر و محترم باشند.
ریشههای زنستیزی در افغانستان
پاسخ به پرسش سرکار خانم عذرا محسنی در مورد اینکه چگونه ۷ ثور ۱۳۵۷ سرآغاز زنستیزی در افغانستان شد.
خواهر گرامی، سرکار خانم عذرا محسنی، از طرح این پرسش دقیق و مهم سپاسگزارم. در پاسخ به شما و سایر عزیزان، اجازه دهید دیدگاههایی را که پیشتر نیز در صحبتم اشاره کردم، به صورت منسجم و تحلیلی ارائه کنم.
در بحث «بینش زنستیزی در افغانستان: عوامل، ریشهها و راههای برونرفت»، یکی از ریشههای اساسی زنستیزی، جنگهای پیدرپی و افراطگرایی ایدئولوژیک و سیاسی در چهار دهه اخیر بوده است.
عرض کردم که:
«بیش از چهار دهه جنگ، ناامنی و بیثباتی، زمینه را برای رشد افراطگرایی، خشونت سیستماتیک و نهادینهشدن ظلم علیه زنان فراهم کرده است.»
هرچند زنستیزی ریشههایی در ساختار سنتی و فرهنگی جامعه افغانستان دارد، اما پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی، این پدیده از یک عادت یا نگرش سنتی، به یک پروژه سیاسی ایدئولوژیک، سازمانیافته و خشن بدل شد. در ادامه، روند شکلگیری و تشدید این پدیده را مرحلهوار مرور میکنم:
۱. آغاز با کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ (حاکمیت کمونیستی خلق و پرچم)
دولت کمونیستی با حمایت اتحاد شوروی، شعارهایی مانند برابری زن و مرد، سوادآموزی زنان و مشارکت سیاسی آنان را مطرح کرد. اما این اصلاحات بدون زمینهسازی فرهنگی، بهصورت تحمیلی، از بالا به پایین و در تضاد با بافت سنتی جامعه بهویژه در مناطق روستایی و مذهبی پیاده شد.
نتیجه این روند، واکنش تند و افراطی بخشهایی از جامعه بود؛ واکنشی که زنستیزی را بهعنوان نماد مقاومت فرهنگی ـ مذهبی توجیه کرد. بهبیان دیگر، اصلاحات بدون همراهی جامعه، نتیجه معکوس داد و خشونت علیه زنان را در هر دو سوی منازعه گسترش داد.
از شواهد این دوران، خاطرات خانم زهره مجددی در برنامه «رادیو کتاب» است، که میگوید:
«من که زیر سن قانونی بودم، همراه با مادرم و زنان دیگر خانواده مجددی در زندان پلچرخی زندانی شدیم.»
زندانرفتن زنان خانوادههای مذهبی و سیاسی، و نیز رفتارهای تحقیرآمیز و خشونتبار با آنان، تصویری نمادین از زنستیزی در آن دوران است. در مواردی روایت شده که برای گرفتن اعتراف، در برابر شوهرانشان، به خشونت جنسی علیه زنان زندانی دست زده شده است؛ فجایعی که نهتنها سقوط اخلاق عمومی، بلکه نهادینهسازی خشونت جنسیتی را بازتاب میدهد.
۲. سالهای جنگ داخلی و سقوط اقتدار مرکزی
با فروپاشی دولت نجیب و آغاز جنگهای داخلی، وضعیت زنان وخیمتر شد. در فضای بیثبات و آشفته، زنان اغلب بهعنوان غنیمت جنگی تلقی میشدند. تجاوز، گروگانگیری، قتلهای ناموسی و محرومسازی گسترده زنان از فضاهای اجتماعی، به امری رایج تبدیل شد.
در نبود قانون و نظم، افراطگرایی سیاسی و مذهبی، چهرهای زنستیزانه به خود گرفت و با توجیهات دینی، تبعیض و خشونت علیه زنان را مشروع جلوه داد.
۳. نهادینهسازی زنستیزی بهعنوان گفتمان مسلط
از دهه ۶۰ خورشیدی به بعد، با گسترش جریانهای افراطی، زنستیزی نهفقط بهعنوان یک انحراف، بلکه بهعنوان بخشی از گفتمان رسمی و ایدئولوژی سیاسی گروهها درآمد. در این روند، زن از یک عضو فعال اجتماعی به حاشیه رانده شد و در بسیاری از مناطق، از ابتداییترین حقوق انسانی خود محروم گشت.
جمعبندی
افراطیت زنستیزانه در افغانستان، پس از کودتای ۷ ثور، از مرحله سنتی به مرحلهای ایدئولوژیک، ساختاریافته و خشونتبار وارد شد. اصلاحات شتابزده و بدون پیوند با واقعیت اجتماعی، بهانهای برای شکلگیری مقاومتهای افراطی گردید که بیشترین قربانی آن، زنان بودند. این روند، در دهههای بعد، از سوی گروههای جنگسالار، مذهبینما و سیاسی نیز ادامه یافت و تقویت شد.
امید است با بازخوانی دقیق این روند تاریخی و عبرتآموزی از آن، زمینهای برای بازسازی هویت و نقش زنان در جامعه امروز فراهم گردد.
منبع: رادیو کتاب / 19 جوزا 1404 خورشیدی