بتاریخ 18 اسد 1403 خورشیدی، استاد سید جعفر عادلی حسینی عضو شورای مرکزی حزب حرکت اسلامی افغانستان در برنامهی کاکتوس با میزبانی مختار لشکری در پیوند با فاجعهی افشار گفت:
– خلق فاجعهی افشار با جا بجایی نیروهای نظامی حزب اسلامی به منظور کودتا علیه دولت مجاهدین، بی تدبیر و توطئهی عبدالعلی مزاری و نقش پای آی اس آی پاکستان و معامله مزاری با ملاعزت انجام شد. اگر مزاری تا خیرخانه پیشروی و دولت مجاهدینرا سقوط میداد، دیگر افشار مثل بقیه فجایع خونین، فاجعه نبود و نامش را مقاومت اسارت شکن میگذاشت، چون مزاری در علوم اجتماعی شکست خورد، افشار زخم ناسور و فاجعه شد.
– مزاری کل هزارهنیست و هزارهها از دست مزاری ضربه خورد، مزاری عامل جنگهای داخلی در هزارهجات بود، به گفتهی اکبرخان نرگس بیش از 52 هزار انسان کشته شد، مزاری در کابل بیش از 27 جنگ علیه دولت مجاهدین و احزاب تشیع داشت و طبق اسناد و منابع اطرافیان مزاری و نه مخالفینش ثابت میشود مزاری تناقض و فرافکنی مینمود که تاریخ نویس بیطرف و نهادهای ملی و بینالمللی باید حوادث خونین کابل و جنایتکاران جنگی را بررسی و علیه آنان دادخواهی صورت گیرد.
– اگر جنایتکاران جنگی بعد از 7 و 8 ثور محاکمه میشدند و اگر دادخواهی از جنایتکاران جنگی در افغانستان صورت میگرفت، امروز ما در افغانستان امنیت داشتیم، رهبران فراری نباید حاکمیت فعلی را محاکمه کنند، جنگهای خانمانسوز داخلی دههی هفتاد زمینه ظهور گروه طالبان را فراهم کرد و بخواهیم افغانستان به صلح دائمی و امنیت سراسری برسد باید جنايات جنگي تحت پيگرد قانونی قرار گیرند كه بدون عدالت نميتوان به صلح دست يافت و باید خانوادههای قربانیان و آسیبدیدگان جنگ علیه جنایتکاران داد خواهی نمایند.
……………………………………………
مختار لشکری مجری برنامهی کاکتوس: آقای حسینی خودتان را معرفی نمایید و به سوالات ما به بینندگان کاکتوس پاسخ بگویید؟
سید جعفر عادلی حسینی: من از نیمهى سال 1376 خورشیدی در جرگهاى پژوهشى و عرصه فعالیتهای فرهنگى فعالیت نمودم که بیش از 60 اثرم چاپ شده، حدود 200 مقاله تحقيقي و سياسي چاپشده در مطبوعات داخلي و خارجي؛ حدود 300 مصاحبهی نوشتاری، صوتی و تصویری با رسانههای داخلی و خارجی دارم و در این مدت مدیر مسئول و سردبیر روزنامه، مجله و فصلنامه احزاب سیاسی، مراکز فرهنگی و دولتی بودم و در قضایای سیاسی افغانستان اطلاعات زیاد و موثق دارم. من از سال 1367 خورشیدی در جبهات اطراف کابل با مرحوم انوری همکار بودم و از 14 ثور 1371 خورشیدی با کاروان عظیمی از رهبران احزاب جهادی به عنوان عضو کمیسیون فرهنگی اين کاروان وارد کابل شدم و تا قبل از سقوط کابل توسط طالبان از شاهدان عینی قضایای سیاسی افغانستان بودم و خاطراتم به نام ثابت قدم (از جمهوریت تا جمهوری اسلامی افغانستان) پیرامون اوضاع نیم قرن اخیر تحولات افغانستان و جهان را نیز به چاپ رساندم. من در این برنامهی کاکتوس میخواهم به سه مورد بپردازم:
- رد ادعا و گفتههای محمد صدیق چکری و شاه ولی احمدی در مورد مرحوم سید حسین انوری.
- عوامل و انگیزهی خلق فاجعهی افشار، معامله کوی افشار از منبع طرفداران مزاری.
- فرا افکنی و اتهامات مزاری و طرفدارانش، پس از شکست افشار.
– گفتههای محمد صدیق چکری و شاه ولی احمدی در مورد مرحوم سید حسین انوری و معامله کوه افشار بی اساس است.
جناب لشکری شما در دو برنامه یکی در مصاحبه با محمد صدیق چکری و دیگر در مصاحبه با شاه ولی احمدی، سعی کردید مقصر اصلی در فاجعهی افشار که عبدالعلی مزاری باشد او را تبرئه نمایید، شما به عنوان خبرنگار مسلکی، چرا جعل را در خور مردم میدهید، شما باید از آقای چکری و احمدی سند میخواستید، وقتی شما سید حسین انوری را مقصر و عامل سقوط افشار میدانید و در مصاحبهی تان با شاه ولی احمدی به دوربین نگاه میکنید و صراحتاً میگویید که چرا انوری از افشار دفاع نکرد وطرفداران انوری بیاید پاسخ بگویید، مستقل بودن و مسلکی بودن تان به عنوان خبرنگار مطرح سئوال برانگیز است، گفتگوی امروز من در برنامه کاکتوس نیز در پیوند با همان دو برنامهی قبلی شماست که جانبدارانه عمل کردید. جناب لشکریه من در آغاز از شما دو تقاضادارم.
– اولاً؛ شما به عنوان یک خبرنگار مسلکی و مستقل بیطرف باشید و قضاوت را به مردم بگذارید.
– دوماً؛ تقاضا میکنم که گفتههای مرا سانسور نکنید و من هرآنچه میگویم، برای ثبوت آن مسئول گفتههای خود هستم، من خاطراتم را مستند در باره تحولات افغانستان نوشتم، من یکی از شاهدان عینی نزدیک نیم قرن از خلق فجایع هستم و حاضرم به عنوان دوست مرحوم انوری و بصورت مستند پاسخگو باشم. این حرف را بخاطر این میگویم که آقای چکری در یک مکالمهی تلفنی به من گفت که آقای لشکری 2 بار 2 ساعت 30 دقیقه با من صحبت کرد، بار اول گفت مصاحبه مشکل پیدا نموده و دوبار مصاحبه گرفت که از 2 ساعت و 30 دقیقه، طبق دلخواه خود 1 ساعت و 12 دقیقه نشر کرد. چکری میگوید حتی در عنوان مصاحبه که معامله انوری و مسعود آمده، من این کلمه را نگفتم و من ازت خواهش میکنم که مصاحبه مرا سانسوز نکنید قضاوت را هم به مردم بگذارید.
– هرچند در1ساعت برنامه خیلی ازمسائل گفته نمیشود و باید سلسه گفتگوها در پیوند با فجایع هزارهجات و کابل گرفته شود تا خائن و خادم تفکیک و ثبت تاریخ شود و اما آنچه که در این گفتگو ارتباط دارد، اتهاماتیست که به مرحوم انوری زده شد و مهمترین آن معامله پُسته کوه افشار است. طرفداران مزاری ادعا دارد که پُستهای از حرکت اسلامی در کوه افشار در اختیار انوری بود، گویا انوری آنرا معامله کرد و منبع آن محمد صدیق چکری وزیر اطلاعات و فرهنگ وقت است. چکری در مصاحبه با کاکتوس گفت: یک پُسته بر افشار حاکم بود که در امتداد آن قبر مارشال دوستم است و مردم در خیرخانه از دست او در اذیت بودند، کسی در خیرخانه رفت و آمد نمیتوانستند، انوری برای همان پُسته پول گرفت که من مقدارش را نمیفهمم.
اولاً؛ این چگونه معاملات پنهانیست، کسی که مورد پول را میدانند که برای پُسته مشخص گرفته شده ولی از مقدارش اطلاع ندارد.
دوماً؛ مرحوم انوری عضو دولت مجاهدین بود، همانگونه که حزب وحدت نیز در شورای قیادی، معاونت صدارت، چند وزیر در کابینه داشتند، اما در اثر قدرت طلبی و رسیدن به صدارت و وزارتهای کلیدی جنگهای خونین در کابل به نفع حکمتیار نمودند و باعث ویرانی کابل و سرنگونی حکومتی شدند که خودشان در آن حکومت شریک بودند و در نهایت شورای هماهنگی باعث خرابی کابل و 70 هزار شهروند کابلی جان باختند و تنها 27 جنگ را مزاری در غرب کابل برعلیه دولت مجاهدین و احزاب شیعیداشت.
سوما: انوری با مزاری تعهد نداشت که از علوم اجتماعی دفاع کند، زیرا مزاری برای سقوط دولت مجاهدین میجنگید، وقتی آیتالله محقق کابلی و آیتالله پروانی از اعضای شورای نظارت حزب وحدت جنگ را حرام میدانستند و مخالف جنگ بودند، این انتظار واقعاً منطقیست که انوری از مزاری حمایت میکرد و در روز سقوط افشار هم پیمانان مزاری(شورای هماهنگی) و جنرالان خلقی که میخواستند دولت را سقوط بدهند کجا بودند و چرا دفاع نکردند.
گذشته از این موارد، من در همین رسانه چلنج میدهم که اگر کسی ثابت کرد که حرکت اسلامی یک پُسته در افشار داشت، من تمام گفتههای تانرا میپذیرم، طرفداران مزاری تهمت و دروغهای خود را میگویند، باید یک گروه حقیقت یاب از سوی نهاد بیطرف تشکیل شود وبیطرفانه بررسی شود، نزدیک ترین پُسته حرکت اسلامی به افشار قرارگاه عباس پایدار و دکتر شاه حسین علوی در گولای دوا خانه، بین پل سوخته و کوته سنگی بود، پس از شکست افشار و فرار مزاری که سه روز گم شده بود، نظامیان همین قرارگاه جلو پیشروی حزب اتحاد به رهبری سیاف و شورای نظار را گرفت. بعدها یکی از مقامات بلند پایه حزب وحدت اعتراف کرد که اگر حمایتهای انوری نبود، حزب وحدت را اتحاد و شورای نظار از غرب کابل بیرون رانده بود. بعد همین عباس پایدار و مدافع مزاری و حزب وحدت، توسط نیروهای مزاری در اسکاد کشته شد. فقط یک پُسته در اسپین کَلَی از حرکتیهای قدیم و سادات سنگلاخ بود که من در مرکز آنها رفتم بودم اصلاً آثاری از حرکت اسلامی دیده نمیشد و آنها خود را مردمی میگفتند، درست است که در زمان جهاد اکثر مردم قزلباش، بیات، سادات و هزاره افشار حرکتی بودند، انوری 250 حوزه فعالیت شهری علیه روسها داشت یکی از آن مناطق افشار بود، مردم طرفدار انوری بوند، چنانچه پدرکلان شما (مرحوم محمد ابراهیم جلالی) هم جناب آقای لشکری یک زمانی مسئول دفتر حرکت اسلامی در شیراز بود، من نمیتوانم فعلاً شما را وابسته به حرکت اسلامی بدانم و اما پُستهای که انوری او را حمایت میکرد در افشار وجود نداشت، جواد باهنر ولسوال جلریز از حرکتیهای قدیم بود، به گفتهی خودش از سوی علوم اجتماعی و شخص مزاری اعاشه واباته میشد فعلاً اکثر آنهایی که در افشار ساکن بودند در دسترس است شما میتوانید با آنها جهت روشن شدن حقایق گفتگو داشته باشید. مشکل اینجاست که به شاهدان عینی مراجعه نمیشود، کسانی که در آن زمان متولد نشده بودند منبع قرار میگیرد.
– من در باره کوه افشار به منابع مخالف مزاری شما را آدرس نمیدهم، در باره کوه افشار شما به منبع طرفداران مزاری مراجعه کنید؛ معلم عزیز رویش در کتاب بگذار نفس بکشم از صفحه 128 تا 137 در باره کوه افشار مینویسد، ادعا دارد که من همراه نصرالله پیک فلم بردار حزب وحدت قبل از جنگ افشار، در پُسته کوه بالای افشار رفتیم، آنجا کسی بنام قومندان حمید ما را دعوت کرد، تعداد از کارگرها سرک را میکندند همراه شان مصاحبه داشتیم که سرک ازنصف گذشته بود و مردم در کمر کوه مشغول کندن سرک بودند و میگفتند که تانک را به پُسته قومندان حمید میرساند که بعداً آن تانک مشکل تخنیکی پیدا کرد و منفجر شد و قومندان حمید هم کشته شد.
– تهمتی دیگری را که طرفداران مزاری به انوری میزند و سندی جعلیرا به او نسبت میدهد:
عزیزرویش در صفحه 151 کتاب بگذار نفس بکشم مینویسد:
هنوز چند روزی از حادثهی افشار نگذشته بود که نقل دستنویس نامهای از جانب تورن جنرال سید علی بلیغ، یکی از اعضای حرکت اسلامی، برای سید حسین انوری میان مردم پخش شد که در آن نوشته بود:… تبریکات صمیمانهی خود را نسبت به فتح افشار به شما و سایر برادران اعضای حرکت اسلامی، به خصوص شورای سادات ابراز میدارم. بعداً عرض شود که آرندهی نامه مکتوب هذا به اسم گلآقا که شما بهتر میشناسید تحت تعقیب قرار دارد. خدمت میرسد. از هر جهت تضمین مینمایم. در پاراگراف بعدی مینویسد: مزاری نیز بعدها در یکی از سخنرانیهای خویش از این نامه و لحن و محتوای آن به تلخی یاد کرد.
اولاً اگر هرکسی آدرس و مشخصات تورن جنرال سید علی بلیغِ که اصلاً وجود خارجی ندارد و اگر کسی پیدا کرد که بلیغ تورن جنرال را کی گرفت؟ در کجا مأموریت داشت و در کجا زندگی میکرد؟ با همین مشخصات پیدا کرد من همه اتهامات را میپذیرم. دوماً چقدر اینها حقیر وبیچاره هستند که در متن همان نامهی جعلی آمده، این نامه توسط کسی بنام گلآغا فرستاده شد که مورد پیگرد هست، میخواهد یادگاری گلآقا که در دیوارهای افشار نوشته شده به مرحوم انوری ربط دهد، و همینطور شورای سادات، کدام شورای سادات؟ رئیس آن کی بود و در کجا دفتر داشت؟ اینها بقدر بیچاره و ذلیل است که با نشر نامههای جعلی به کسانی اتهام میزند که خدمات و دستاوردهای مثبت داشت.
– عوامل و انگیزهی خلق فاجعهی افشار تصمیم کودتا به رهبری گلبدین حکمتیار علیه دولت مجاهدین بود، به گفتهی جنرال محسن سلطانی و دیگر شاهدان عینی نیروهای حزب اسلامی در علوم اجتماعی جا بجا شدند، در غرب کابل مثل کارته سه و چهار، کارته سخی و سیلود را خودم شاهد و از سوی دیگر بیتدبیری و لجاجت مزاری زمینه سقوط افشار فراهم شد و عامل اصلی خلق فاجعهی افشار خود مزاریست، بدون شک جنون قدرت طلبی مزاری و ترویج بی بند و باری نیروهای خریداری شده باعث خلق فاجعهی افشار شد.
– قبل از جنگ افشار 40 نفر از بزرگان شیعه و سنی بخاطر صلح با مزاری دیدار نمودند، وقتی بزرگان اهل سنت از مجل بیرون شدند، اختصاصاً اهل تشیع ماندند، آیتالله محقق کابلی، آیتالله محسنی، آیتالله فاضل، آیتالله پروانی، آقایان مرتضوی، هادی و جمع دیگر از بزرگان وحدت وحرکت حضور داشتند، آیتالله محسنی خطاب به مزاری و جمع حاضر سوال میکند که دلیل شرعی اینجنگها چیست؟
هیچ کسی پاسخ نگفت، آیتالله محقق کابلی با ذکر دلایلی روایی و تاریخی گفت: این جنگها از نظر من حرام است. آیتالله محقق فتوا داد که این جنگها حرام است، آن زمان بیشترین نیروهایی که از مزاری دفاع میکرد، از جمله نظامیان حاجی امینی ترکمنی پس از این فتوا علوم اجتماعی را ترک نمودند، مزاری بعد از آن مزاری با نیروهای خریداری میجنگید. آیتالله صادقی پروانی هم بخاطر مخالفت با جنگ، بعدها جز معامله گران معرفی شد، پروانی صریحاً گفته بود که این جنگها حرام است و مشروعیت ندارد ولی مزاری فقط یک جمله را تکرار میکرد : «دیگر این فرصت مناسب بدست ما نمیآید».
– بی توجهی مزاری به گزارش مرحوم آقای هادی قبل از جنگ افشار
مرحوم سید محمد هادی«هادی» آن زمان وزیر زراعت بود، وقتی در جلسه کابینه میرود، متوجه میشود که نیروهای نظامی در بادام باغ مربوط وزارت زراعت جا بجا شد، آقای هادی در کابینه اعتراض میکند و با آریوب وال معین وزارت دفاع که به نمایندگی مسعود در کابینه حضور داشت، آقای هادی با آریوب وال درگیری لفظی مینمایند و آریوب وال میگوید که حزب وحدت علیه دولت قصد کودتا را دارد، آقای هادی پس از جلسه کابینه به علوم اجتماعی رفت و موضوع را با مزاری در میان گذاشت و گفت سید شیرآقا از حرکتیهای قدیم است با او صحبت شود و اما مزاری به گفتههای آقای هادی توجه نمیکند و میگوید سید شیرآقا شش ماه پیش با من تعهد کرده وما آنجا شبها سرک میکشیم که بعد سید شیرآقارا در کوته گانی تیکه تیکه کردند که صحبتهای مرحوم آقای هادی در شبکههای اجتماعی موجود است.
– همانطور که قبلاً جنگ افشار در اثر قدرت طلبی مزاری برای آرزوی رسیدن به صدارت و وزارتهای کلیدی، ایجاد شورای هماهنگی با عضویت گلبدین حکمتیار، عبدالعلی مزاری و عبدالرشید دوستم باعث ویرانی کابل و سقوط دولت مجاهدین و ظهور طالبان شدند و در پیوند با کشته شدن هفتاد هزار انسان مسلمان، هیچ دادخواهی صورت نگرفت.
یکی دیگر از عوامل جنگهای کابل، مخصوصاً جنگ افشار، پلان آی اس آی پاکستان بود، من بحران دههی هفتاد و جنگهای کابل را مدیریت آی اس آی پاکستان میدانم و رابطه مزاری با آی اس آی از طریق آزاد بیگ بود. آزاد بیگ اصالتاً از مهاجرین دوران تثبیت اتحاد جماهیر شوروی و در زمان جهاد در منطقهى خرّم و سارباغ ولایت سمنگان مستقر و تبعهى پاکستان و یا انگلیستان را داشت و او برادر «اسلم بیگ» (لوى درستیز) وقت پاکستان و داراى قدرت رهبرى و سازماندهى فوقالعاده و عضویت آی اس آی پاکستان را داشت و بعضی اهل خبره میگفتند هروقت آزاد بیگ صلاح بداند، عبدالرشید دوستم با دولت دکتر نجیب ا… مقاطعه خواهد کرد و بعدها دقیقاً همینطور هم شد.
عزیز رویش در در صفحه 203 کتاب «بگذار نفس بکشم» در باره حضور آزاد بیگ در شورای مرکزی حزب وحدت مینویسد: آزاد بیگ خطاب به استاد مزاری گفت که بر اساس قولی که با شما دادهایم و رفاقتی که تا هنوز با شما کردهایم، من یک حرف را برای تو و برای همهی اعضای شورای مرکزی حزب وحدت میگویم که شما فرد فرد در اینجا کشته شوید و یک کربلای دیگر در تاریخ ایجاد کنید. ولی هرگز تسلیم احمدشاه مسعود نشوید و هرگاه مسعود دست از جان شما نکشید و دست بههمین طور کار زد و شما را نابود کرد آنگاه من، آزادبیگ، به عنوان یک ازبک میآیم و هزاره میشوم، از هزاره دفاع میکنم و صدای خود را به هرجا میکشم. آزاد بیگ گفتم که من به صراحت میگویم که من آدم کوچکی نیستم و اگر احیاناً ربانی و مسعود بیایند و مرا ببلعند، من گلویشان را پاره میکنم!
شاهد دیگر نماینده خاص ایران است که میگوید در جنگهای کابل و از جمله افشار آی اس آی پاکستان نقش دارد، ایران زیاد تلاش کرد که میان فارس زبانها، مخصوصاً زمینهی نشست ربانی و مسعود را با مزاری فراهم کند، به نتیجه نزدیک میشد که ملاقات جنرال حمید گل رئیس پیشین آی اس آی پاکستان در مقر مزاری در کارته 3 کابل که شاهد عینی این ملاقات سردار سید حسن مرتضوی، معاون فعلی سفارت ایران در کابل و نماینده سپاه قدس در امور افغانستان هست، این نشست را برهم میزند که و رزاق مأمون نیز در کتاب رد پای فرعون به آن اشاره نموده و امید وارم که جناب لشکری در یکی از برنامههای کاکتوس با مرتضوی نیز داشته باشند و از معاملهی مزاری با آی اس آی پاکستان پرده بردارد.
مزاری در باره افشار صحبت متفاوت دارد که اصلاً قابل جمع نیست، او در روز تسلیم دهی افشار میگوید نظامیان ما در حق دیگر مردم بد کردند تا در حق مردم افشار بد شد، مزاری در ملاقات و دیدارهای خود با هیئتهای مختلف کشور پاکستان و از جمله شورای نسل نو مغول هزاره و مقامات آی اس آی پاکستان کشته شدن هزارهها در افشار را مخفی میکند، از جمله دردیدار با هیأت تنظیم نسل نو هزاره مغول دوبار به کابل آمد، بار اول قبل از سقوط افشار و بار دوم پس از سقوط افشار بود، او در ملاقات هیأت تنظیم نسل نوهزاره که در رأس محمد علی اختیار سخنگوی تنظیم بود، یک دروغشاخدار میگوید، او در صحبتهایش ثبات نداشت و حرفش سندیت شده نمیتواند، او ضد و نقیض صحبت میکند مزاری پس از سقوط افشار از نمايندگان تنظيم نسل نوهزاره مغول بابت كمكهاى آنها قدردانی میکند و صريحاً میگوید که درافشارهزاره هاكشته نشدند، بلکه قربانيان افشار قزلباش هابودند، شما کلیپ مزاری را با دقت ببنید وقتی از افشار سخن میگوید طرف دروازه نگاه میکند که افراد بیگانه نباشد، در حالیکه قربانیان فاجعهی افشار اقوام هزاره، سادات، قزلباش و بیات هستند و اینکه چرا مزاری دست به چنین دروغ بزرگی زد.
– مرحوم سید حسین انوری در دههی هفتاد وزیر و عضو کابینه بود و از اعضای برجستهی «کمیسیون دفاع و امنیت کابل» و «شورای عالی دولت اسلامی» بود، وقتی جنگهای داخلی بین حزب وحدت و دولت شدت میگیرد مسعود از مرحوم انوری تقاضا میکند که در غرب کابل دخالت نکند و حتی مسعود تقاضا نمود که قطعهی اسکاد را به دولت تسلیم دهد، انوری نپذیرفت و از همین قطعهی اسکاد مدافع مردم خود بود، یکی از مسئولین بلند پایهی حزب وحدت گفت که اگر انوری و نیروهای حرکت اسلامی نبود، شورای نظار و اتحاد اسلامی مزاری و حزب وحدت را از غرب کابل بیرون میکرد، مزاری و حزب وحدت مدیون مرحوم انوری است.
– من روزی با مرحوم انوری صحبتهای از اینطرف و آنطرف داشتم و از ایشان جریان فاجعهی افشار را پرسیدم، اینگونه حکایت نمود: شب سقوط افشار یعنی شب ٢٢ دلو ١٣٧١ خورشیدی، آیتالله محسنی منزل ما بود، او در سالن همکف استراحت نمود و ما در طبقهی بالابودیم، نصف شب صدایی به گوشم آمد، متوجه شدم که صدای آیتالله محسنی و صدا میکند انوری، انوری، از اتاق بیرونشدم، فکر کردم که او برای نمازشب بلند شده ممکن آب وضو یا جاینماز ضرورت داشته باشد، پایینشدم، گفت: اگر میتوانی از پشتبام یک نگاهی کن که صدای فیر از کجا میآید، از همان لحظه تلاش کردم که دکتر صادق مدبر را پیدا نموده و او در آن زمان معاون من در ریاست نظامی حرکت اسلامی بود، نزدیک اذان صبح موفق شدم که در مخابره آقای مدبر را پیدا نموده و موضوع را از او پرسیدم گفت: در افشار حمله صورت گرفته، نمازصبح را خواندم و تلاش نمودم که مسعود را از طریق مخابره پیدا کنم، موفق نشدم تا اینکه ناگزیر از خانه بیرون رفتم و مسعود را در کارته پروان در منزل غلام بچه بود، ازآنجا به مسئولین حزب وحدت تماس گرفتم و آدرس دادم که بیایند، آنها سفیر جمهوری اسلامی ایران را همراهشان آوردند، همه ساکت بودند، من با مسعود جنجال و بحث میکردم که یا نیروهایت را از افشار خارج کن و یا من ناگزیرم که نیروهای حرکت اسلامی را وارد منطقه نمایم، مسعود با التماس میگفت: انوری صبر کن که شهدا را دفن کنیم، این پافشاری من او را مجبور ساخت که نیروهایش را از منطقه خارج نماید و در آن زمان هیچکسی بهاندازه من تلاش نکرد و نیروهای شکستخورده حزب وحدت همراه مزاری گم شده و چندین روز معلوم نبود که در کجا پنهان شده است.
– توافق مخفیانه میان مزاری، حکمتیار و دوستم صورت گرفت که بعد از ماه رمضان، یعنی در ماه حمل 1372 خورشیدی این کودتا صورت بگیرد، از تاریخ فیصله شدن کودتا، نیروهای حزب اسلامی در غرب کابل، مناطق پول سوخته، قلعه شهاده، کارته سه، کارته چهار، کارته سخی، سیلو و علوم اجتماعی جا بجا شدند و مسعود از این تصمیم آنان مطلع شد و در 22 دلو 1371 خورشیدی یعنی 19 ماه شعبان 40 روز قبل از پلان کودتای شورای هماهنگی، علوم اجتماعی و افشار را از کنترول حزب وحدت خارج ساخت و باعث سقوط افشار شد. مزاری قبلاً برای سقوط دولت، این گونه نقشه کشیده بود که ملا عزت پغمانی از قومندانان جمعیت اسلامی مستقر در قرغه را جذب و با کمک او، شکست دولت را حتمی میدانست و فکر میکرد که به زودی، حکمتیار رئیس جمهور، مزاری صدر اعظم و دوستم وزیر دفاع میشود، نقشه مزاری این گونه بود که ملاعزت ارتباط نزدیک با جنرال مجید روزی عضو جنبش ملی به رهبری جنرال دوستم داشت، مزاری با همکاری جنرال دوستم و جنرال روزی، انجنیر موسی خواهر زاده خود و سید علی علوی سکرترش را معرفی میکند که با ملاعزت ارتباط برقرار نمایند، این دو نفر بعد از ملاقات با ملاعزت، ملاعزت چند نوبت پول از آدرس حزب وحدت دریافت میکند و ملا عزت در برابر دوصد میلیون افغانی قول همکاری با مزاری را میدهد، مزاری فریب خورده به ظاهر از ناحیه ملاعزت راحت میشود، اما غافل از اینکه ملا عزت پروتکول میان خود و مزاری را پیش مسعود میبرد، مسعود به ملا عزت میگوید: پولهایی را که از مزاری گرفتی نوش جانت و من دو برابر او برایت پول میدهم که به آرامی کارت را انجام دهی، اما وقتی که اول صبح 22 دلو جنگ در افشار شروع میشود، نیروهای ملا عزت به افشار عملیات مینماید و بعد از چند ساعت افشار بدون مقاومت سقوط میکند.
– در فاجعهی افشار مزاری و نظامیان شان فرار کردند و چند روز مفقود بودند، یکی از کسانی که اتهام افشار فروشی را به آن میزنند، مرحوم آقای هادی بود که جنازه شهدای افشار را از کوچهها جمع آوری و توسط مرحوم شیخ صفدرعلی حرکتی شهدا را کفن و دفن و نماز جنازه را بجا آورد. عصر روز 22 دلو 1371 خورشیدی بعد از سقوط افشار و علوم اجتماعی نیروهای مخالف به سرعت به سوی کوته سنگی پیشروی کردند که کار حزب وحدت را یکسره کنند، مرحوم آیتالله صادقی پروانی در سیمای شاهد حجتالاسلام مرحوم سید محمدهادی «هادی» را ملاقات و در حالی که مزاری را عامل این فاجعه میخواند از آقای هادی تقاضا میکند که اقدام عاجل برای جلوگیری از خلق فاجعهی دیگر نماید، آقای هادی به فرماندهان خود شهید عباس پایدار و دکتر سید شاحسین علوی در کوته سنگی دستور سنگر بندی و مانع پیشروی نیروهای مخالف را میدهد و بعد همین عباس پایدار نیز توسط نظامیان مزاری در اسکاد به شهادت میرساند.
– وقتیکه طرفداران مزاری از معامله انوری سخن میگوید مرد شوند، یک سند معامله انوری، مثل سند مزاری که با ملا برجان داشت و ناموس هزارهرا تحویل داده بود و بعد مینویسد سلاحهای ما را بدهید تا از خود دفاع کنیم، مزاری یک معاملهگر بود و از معامله میدان شهر تا چندوال و افشار با حکمتیار و ملابرجان و یک نقطه مثبت در کارنامهی مزاری سراغ نداریم. مزاری در محاصرهی مغول پارتها قرار گرفت و او در حقیقت بنیانگذار تعصبات قومی در جامعهی تشیع بود، مزاری با همهی اقوام جنگید، مزاری لیاقت رهبری یک شاخهی حزب وحدت را نداشت و او را کل هزارهدانستن ظلمِ به مردم هزارهست، مزاری با سرنوشت مظلومترین قشر جامعه، یعنی هزارهها بازی کرد.
– اگر جنایتکاران جنگی بعد از 7 و 8 ثور محاکمه میشدند و اگر دادخواهی از جنایتکاران جنگی در افغانستان صورت میگرفت، امروز ما در افغانستان امنیت داشتیم، رهبران فراری نباید حاکمیت فعلی را محاکمه کنند، جنگهای خانمانسوز داخلی دههی هفتاد زمینه ظهور گروه طالبان را فراهم کرد و بخواهیم افغانستان به صلح دائمی و امنیت سراسری برسد باید جنايات جنگي تحت پيگرد قانونی قرار گیرند كه بدون عدالت نميتوان به صلح دست يافت و باید خانوادههای قربانیان و آسیبدیدگان جنگ علیه جنایتکاران داد خواهی نمایند.
………………………
ناگفتههای برنامهی کاکتوس
استاد سید جعفر عادلی حسینی در مصاحبهی جداگانه با یکی از شبکههای اجتماعی گفت: در برنامهی کاکتوس ناگفتههای زیادی در پیوند با فاجعهی افشار باقی ماند، هرچند این موضوع تفصیلاً در کتاب «افشار، خون، تجارت و سیاست» به تفصیل آمده و اما چند نکته را قابل ذکر میدانم که باید در برنامه کاکتوس گفته میشد، اما بخاطر محدودیت زمانی به آن مطالب نرسیدم که اهم آن عبارتاند از:
– مزاری با انوری قابل نیست، مزاری جزلجاجت چه نقطه مثبت داشت؟
مزاری نه از نظر سواد و تحصیل و نه از جهت مبارزه و جهاد و نه از لحاظ خدمات با انوری قابل مقایسه است از اینرو مزاری در زمان حیات خود عقده مندانه رفتار میکرد، به تهمت و دروغ پناه میبرد و بعد از مرگ او صرفاً تعداد محدود افراطیهای تفاله شده از جامعهی تشیع و هزاره در باره مزاری غلو مینمایند. و بعد از فاجعهی 23 سنبله 1373 خورشیدی اتهام افشار را به انوری و امثال وی زدند.
در ماه دلو 1391 خورشیدی زمانی که طرفداران مزاری در ولایت بامیان به مناسبت سالگرد فاجعهی افشار، اتهاماتی را وارد نمودند، مرحوم انوری رسماً فراخوان مناظره داد که طی سه سال پیهم در رسانهی معتبر افغانستان نشرشد و در این فراخوان سه بار مشخصاً از سیاف، فهیم خان، خلیلی، محقق، اکبری و دیگران در خواست مناظره رو در رو را نمود. اینها چرا به مناظره حاضر نشدند و از خیانت انوری میگفتند، حتی به خلیلی و محقق تلفن نمودند که آنها گفتند اینها جاهل و نفاق افکن هستند و در این کار همدیگر را متهم نمودند.
– فرا افکنیهای مزاری پس از فاجعهی افشار، با آنکه مزاری در یکی از مصاحبههای خود میگوید: تعدادی از قومندانان حزب وحدت خیانت نمودند و شورای نظار دوصد میلیون افغانی برای چهار قومندان تخصیص میدهد که مسئولیت امنیتی افشار به دست آنها بود که ما چهار نفر شان را دستگیر کردیم، دو نفر آنها اعدام شدند.
همچنان مزارى در سخنرانى 3 حوت 1372 خورشیدی خود در مسجد محمديه تپه سلام كابل گفت: «مسئلهی افشار واضح و روشن است و ما براى شما مردم وعده داده بوديم: براى اينكه اين خيانت تاريخى كه سرِ شما پيش آمده، عاملين اين را بگيريم. اين مسئله را به شما وعده داده بوديم. خوشبختانه با اين مسئله موفق شديم. دو نفر بيشتر از كسانى كه در افشار خيانت كرده و محاكمه نشده، باقى نمانده كه اين دو نفر فرارى است و ديگران را گرفتهايم و پروندههاى اينها هم تكميل شده است.[1]
آنچه که از اين سخنرانىهاى مزارى فهميده مىشود، سنگرهاى افشار توسط قوماندانهاى خودِ حزب وحدت معامله شده بود كه جز دو نفر آنها كه فرارى بودند، ديگر خائنان را دستگير نمودند و دو نفر را هم اعدام كرده بودند.[2] تا اين تاريخ نه محسنی، نه انورى، نه جاوید، نه هادی، نه فاضل، نه اکبری و نه کاظمی، متهم است بعد از فاجعهی ٢٣ سنبله ١٣٧٣ خورشیدی يعنى: به تاريخ ٥ جدى ١٣٧٣ خورشیدی نزديك به دوسال بعد بود، كه انورى و دیگران هم شريك معامله معرفى شدند، تبليغات عليه دیگران اوج گرفت، بهویژه قشر سادات به اتهام سنگرفروشی در کوه افشار، بیرحمانه موردتهاجم تبليغاتى قرار گرفتند. تا حدی كه دربرخى از مناطق، سادات ناشناخته، مىکوشيدند، سیادتشان را از ديگران پنهان كنند.
تهیه و تنظیم: پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی
[1]. احياى هويت، ص١٣٦ .
[2]. كربلايى دُرمحمد(برادر نوراكبرى از دايكندى) و جنرال صداقت اعدام شدند.