نمایش نوار ابزار

فریاد در سکوت

جمعه ۱۲ اسد ۱۴۰۳

56مین سالیاد شهادت علامه بلخی گرامی باد!

به مناسبت 56مین سالیاد شهادت علامه سید اسماعیل بلخی شاعر، فعال سیاسی و از روحانیون معاصر و از پیشگامان نهضت اسلامی افغانستان، در 24مین برنامه‌ی جنبش بیداری تحت عنوان فریاد در سکوت نکاتی را یاد آوری می‌نمایم.

علامه بلخی سال 1295 و یا 1299 خورشیدی در قریه سرپل واقع در ولسوالی بلخاب، ولایت سرپل متولد شد. در سن 12سالگی به مشهد ایران مهاجرت نمود ودر حوزه علمیه مشهد، مورد توجه اساتیدی از جمله ادیب نیشابوری قرار گرفت و در مدتی کوتاه در زمینه‌های علوم قرآنی، نهج البلاغه، حکمت، ادب، عرفان و سیاست علم آموخت. وی از تسلط بالایی در زمینه علوم فیزیکی و نظریات جدید برخوردار بود. او در همان روزهای ابتدای ورودش به حوزه، از آزادی، استقلال و نبرد با استعمار سخن می‌گفت و تاریخ ملت‌ها و نهضت‌های اسلامی را مطالعه می‌کرد. او از همان سال‌های اول، فعالیت‌های ضد استعماری خود را نیز آغاز نمود و در 15 سال عمر خود به قصد دیدن دوستان خود که در زندان‌های شوروی سابق، محبوس بودند می‌روند. آن‌ها در قفقاز دستگیرشده و پس از سه شبانه تحمل زندان به ایران فرستاده می‌شوند. در تجمع و اعتراض به طرح کشف حجاب که توسط رضاشاه اجرا شده بود، جزء سخنرانان مسجد گوهر شاد انتخاب شده و با شیخ محمد تقی بهلول گنابادی همنوا می‌گردد. بلخی در رمضان ۱۳۱۵ خورشیدی پس از 8 سال تحصیل در حوزه خراسان، به افغانستان مراجعت نمود و پس از ورود به هرات در تکیه میرزا خان مسکن گزید و قیام علیه حکومت محمد ظاهرشاه را از همین نقطه آغاز نمود و سپس عازم شمال افغانستان  و از آنجا به کابل و قندهار سفر کرد و به هرات بازمی‌گردد. وی جهت شکل‌دادن به فعالیت‌ها، تصمیم به تأسیس تشکلی به نام حزب ارشاد می‌گیرد و طی 2 ماه، نزدیک به ۲۵۰۰ نفر را جذب می‌نماید و دولت وقت بلخی را ممنوع‌الخروج کرد و او تا 8 سال نتوانست از این شهر خارج شود و پس از 8 سال اقامت در هرات به مزار شریف تبعید شد و مدت کمتر از 4 سالی که در بلخ و روستاهای اطراف آن به همراه شیخ محمد تقی بهلول گنابادی به تبلیغ پرداخت. سال ۱۳۲۷خورشیدی بنا به دعوت جمعی از اهالی کابل وارد چنداول و تکیه خانه میراکبر آغا می‌شود و ارتباط مستقیم با مردم شهرهای مختلف افغانستان، ایران، عراق، عربستان، مصر، سوریه، اردن و شوروی و درک مشکلات روزافزون آن‌ها یکی از اهداف علامه بلخی بود و او در تأسیس تشکل‌های سیاسی همچون حزب وطن، سازمان جوانان اسلام و حزب ارشاد همکاری داشت؛ وی از بنیان‌گذاران حزب ارشاد بود که به دعوت جمعی از دوستان وی در سال ۱۳۲۶ تأسیس شد که اعضای بلندپایه این حزب عبارت بودند از: علامه سید اسماعیل بلخی به عنوان رهبر، سید علی گوهر غوربندی، سید سرور لولنجی، محمد نعیم خان فرمانده عمومی پلیس کابل، محمد اسلم خان غزنوی، دکتر اسدالله رئوفی، ابراهیم خان گاوسوار، عبدالغیاث خان کندک مشر (سرهنگ دوم)، خدای نظر خان ترجمان فراری، محمد حیدر غزنوی (سرهنگ دوم)، محمد حسن خان لوامشر و…

کمک به فلسطین

علامه بلخی با حمله اسرائیل به سرزمین‌های عربی به دفاع ازمردم فلسطین پرداخت و مردم افغانستان را ضد صهیونیستها تحریک کرد و برای مردم فلسطین کمک‌های سیاسی و مالی فراهم کرد.

او در یکی از سخنرانی‌هایش می‌گوید:

«…. برادران عرب ما خیال نکنند که تنها عرب به این درد می‌سوزد. روزی که صهیونیست حمله کرد به ممالک اسلامی، افغانستان یک پارچه ماتم شده بود، طلاب معارف، کسبه و دکاندار و ارباب علم، همه برای مظاهره به بازارها برآمدند، خطابه‌ها و شعارها دادند. من بر فراز بازار، سرپل خشتی برآمدم؛ خطابه جذابی خواندم که حاکی از معونت مالی و جانی و خونی ملت مسلمان بود و به سفارت کشورهای عربی فرستادم. به وزارت خارجه رفتم وخطابه آتشین دادم؛ به مسجد پل خشتی رفتم وخطابه سوزناک دادم. همه هم دردی کردند ولی درد آن وقت اثر می‌کند که واقعاً وحدت نظر باشد.» وی، در سال ۱۳۲۷ خورشیدی به نمایندگی از ملت افغانستان، اقدام به جمع‌آوری کمک برای مجاهدین فلسطینی نمود و با مجاهدان فلسطینی ابراز همدردی کرد.

علامه بلخی پس از قیام ۱۳۲۹ خورشیدی از مجموع اعضای بلندپایه حزب ارشاد 7 نفر در امان ماندند. برخی مفقود الاثر و تنی چند، همراه علامه بلخی در نوروز ۱۳۳۰ (دو روز پس از شورش ۱۳۲۹) دستگیر و راهی زندان شدند. آن‌ها حدود ۱۵ سال در زندان‌های دولت به سر بردند تا اینکه دوران صدارت محمد یوسف خان (۱۳۴۳) و به اصطلاح دوران بازگشت به دموکراسی فرا رسید.

علامه بلخی در کابل دو بار به حبس کشیده شد؛ نخست، چند ماه پس از ورود به کابل، در سال ۱۳۲۷ به مدت سه شب به دلیل دخالت در امور سیاسی که با ضمانت آقای میر علی اصغر شعاع، عضو برجسته حزب ارشاد و رئیس دائرةالمعارف افغانستان، با قید عدم دخالت در امور سیاسی، از زندان سه شبه خلاصی یافت. دومین حبس در اول سال ۱۳۲۹ به مدت 14 سال و 7 ماه و 11 روز.

بلخی بزرگ، در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی با خارج از محیط زندان نداشت و به‌طور کلی از طرف رژیم ممنوع‌الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش تماسهایی داشت. وی در این مدت بالاترین بهره را از قرآن گرفت تا جایی که خود می‌گوید: ۱۷۰۰ مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه می‌کردم؛ در حدی که هر بار می‌خواندم تفسیر نویی به دست می‌آوردم. آنگاه فهمیدم که «کلام الهی عین ذات او بی‌نهایت است.» همچنین ۷۵ هزار اشعار حماسی، سیاسی، اخلاقی، عرفانی و… از آثار زندان وی است که برخی از آن اشعار در «دیوان بلخی» و جزوات دیگر به چاپ رسیده‌است. علامه بلخی از زندان آزاد شد و فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود را با اولین منبر خود، یک ماه پس از آزادی، از سر گرفت. در این سال به دعوت جنرال سیّد میر احمد شاه خان گردیزی، برای رفع اختلافات میان اهل تشیع و تسنن شهر گردیز ولایت پکتیا به این منطقه سفر کرد.

معرفى علامه بلخى توسط آيت‏اللّه‏العظمى مكارم شيرازى که مجله حبل‌اللّه در صفحات 50 تا 51 شماره 83، به نقل از مجله مكتب اسلام این‌گونه نقل قول می‌نماید:

«من خيلى ميل داشتم قبل از آنكه عالم مجاهد جناب آقاى بلخى شروع به صحبت كنند، وجود ذى قيمت ايشان‌را به همه‏ى آقايان معرفى كنم، اما وقتى كه تشريف آوردند، مجلس آماده بود و ايشان هم بلافاصله، شروع به سخن گفتن كردند و اين مجال دست نداد.

ولى از يك نظر بهتر شد، براى اينكه آنچه آقايان از خلال سخنان ايشان درباره‏ى آن روح جهاد و ايمان و استقامت و دل سوزى براى اسلام و حسن نيت و ثبات و روشن بينى ايشان استفاده كردند، خيلى بيش از آن بود كه من مى‏توانستم با زبان و بيان خودم عرض كنم. البته يكى از آمال و آرزوهاى همه‏ى ما در حوزه علميه قم و مخصوصا «دارالتبليغ» هميشه، اين بوده كه بزرگانى كه از نقاط مختلف، در اين جا مى‏آيند، صحبتى بكنند و از افكار آن‏ها استفاده بشود. من دو سه جلسه خدمت ايشان رسيدم، واقعا يك فصل تاز ه‏ى در افكار من گشوده شد، براى اين كه همان طورى كه خود ايشان اجمالاً شرح دادند و در جلسات مفصل‏تر فرمودند، واقعا حق بزرگى بر مردم افغانستان دارند… امّا اين مرد مجاهد با كمك عده‏ى ديگر برخاستند وقيام كردند، اول مواجه با انواع مشكلات شدند، همان طورى كه گفتند: پانزده سال تمام در زندان به سر بردند، وقتى خود وصف اين زندان را مى‏گفتند، راستى انسان وحشت مى‏كرد، در آن زندان هيچ وسيله براى مطالعه و امثال آن در اختيار ايشان نبوده است.» او مى‏گفت: «تنها وسيله ا‏ى كه در اختيار من قرارداشت، قرآن مجيد بود. بلخى از همين قرآن مجيد، عجيب استفاده مى‏كنند! در آن پانزده سال بيش از هزار و هفتصدبار، تمام قرآن را مى‏خوانند و روى آيات آن فكر مى‏كنند و در باب هاى تازه‏ى از علم و دانش قرآن به روى ايشان گشوده مى‏شود. اودر حدود هفتاد و پنج هزار بيت شعر در دو دوره و دوران‏هاى ديگر در زندان گفته است و روح ادبى فوق‏العاده قوى در ايشان است، من نمونه‏هایى از اشعار ايشان را خواندم، واقعا لذت بردم. اشعار جاندار، پر روح، الهام بخش و زنده­كننده ‏است، اين روحيه‏ى مجاهد بودن ايشان ما فوق تمام روحيه‏هاى ايشان است و دشمنان اسلام نتوانستند در روح ايشان نفوذ كنند… در آن دو سه جلسه‏ى كه من ايشان را ديدم، روشن بينى، اطلاع از وضع روز، اطلاع از سياست دنيا، پختگى درمبارزه و مبارزه‏ى مبتنى با برنامه، واقعا از تمام جهات قابل توجه و جالب هست. من اميدوارم انشاءاللّه ارتباط ايشان با ما و با محيط حوزه بعد از اين بيش‌تر باشد و از افكار ايشان بتوانيم استفاده كنيم ودر ارتباط با يكديگر بتوانيم قدم تازه‏ى برداريم، چقدر خوب مى‏شد ما مى‏رفتيم به افغانستان، چقدر خوب مى‏شد آنها به اين جا مى‏آمدند، چقدر خوب مى‏شد بزرگان ما از ممالك اسلامى ديگرمانند: پاكستان، كشورهاى عربى‏و ممالك شمال آفريقا ديدن مى‏كردند اين‏ها يك فصل تازه‏ى مى‏شود در فكر ما ودر زندگى ما، من به سهم خودم از طرف همه‏ى آقايان اساتيد و ازطرف تمام آقايان محصلين و كاركنان «دارالتبليغ» از ايشان تشكر مى‏كنم كه تشريف آوردند…»

پس از بازگشت به افغانستان، استقبال مردم موجب گردید دولت وقت نسبت به وی بد بین شود. پس از سفری که بلخی به هزاره‌جات و تکیه خانه خاک سنگی در بهسود داشت، به علت بیماری به کابل بازگشت و در شفاخانه علی‌آباد کابل بستری شد و در ۲۴ سرطان ۱۳۴۷ درگذشت و پس از تشییع جنازه، در دامنه کوه افشار مدفون شد. در رابطه با شرح حال و آثار علامه بلخی توجه جدی نگردیده و اما سال‌های در اثر تلاش‌های اندیشمند فرهیخته و محقق نامی کشور سید اسحاق شجاعی برخی کتب در باره ایشان منتشر گردیده است.

از بلخی، دو دختر و یک پسر بر جای ماند: علیرضا (علی) بلخی (۱۳۵۸–۱۳۱۸ش)، خدیجه بلخی (۱۳۹۴–۱۳۲۴ش) و صدیقه بلخی (تولد:۱۳۲۹ خورشیدی). علی بلخی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی توسط حکومت کمونیستی کشته شد. همچنین شراره بتول بلخی، نوه دختری علامه بلخی در اوایل عقرب ۱۳۹۵ خورشیدی در آلمان به طرز فجیعی کشته شد.

سیده شراره بلخی فرزند شهید سید علی‌رضا آقا بلخی زمستان 1349 خورشیدی در کابل متولد شد، او و خواهرانش سیده غزال و سیده زیتون و برادرانش سید ابراهیم و سید اسماعیل، دوران کودکی را در ناز و نعمت تحت تربیت پدر و مادر قرار داشتند و اما بعد از شهادت پدر مورد بی مِهری بستگان و حتی عمه‌های خود صدیقه بلخی و خدیجه بلخی قرار گرفت. همزمان کودتای 7 ثور 1357 خورشیدی پدرش توسط کمونیست از دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه کابل دستگیر و به شهادت رسید، شراره بلخی همراه مادر و سایر اعضای خانواده در سال 1358 خورشیدی مجبور به مهاجرت به هندوستان و سپس به ایران شدند، شراره در سن 14 سالگی با شخصی به نام غلامعلی ایوبی که در حال گذراندن تحصیلات انجینیری در آلمان بود ازدواج نمود.

شراره با ورود به آلمان به علت استعداد فراوان، زبان آلمانی را به سرعت آموخت و با مطالعه‌ی کتاب‌ها و جزوات همراه شوهر خود به نقشه کشی ساختمان مسلط شد در واقع او انجینیری را با ممارست خویش و در چهاردیواری خانه فرا گرفت.

او از غلام علی صاحب سه فرزند گردید و بعدها با بزرگ شدن بچه‌ها برای تربیت اسلامی آن‌ها مدت کوتاهی به ایران و شهر قم کوچ کرد. شراره در قم به مدت سه سال دروس اسلامی را آموخت و در کنار آن با همکاری دارالترجمه انصاریان به ترجمۀ تفسیر قرآن و ترجمۀ داستان چهارده معصوم به زبان آلمانی همت گمارد.

شراره قریب 30 سال با ایوبی زندگی کرد و هرسه فرزند او (علی رضا دانشجوی مهندسی ماشین آلات، سمانه دانشجوی مهندسی ساختمان و سمیرا دانشجوی مهندسی معماری) دارای تحصیلات عالی بودند. شراره بلخی با مشوره دو طلبه ساکن در اروپا از غلامعلی ایوبی طلاق غیابی گرفت و با همکاری آنان که باعث کشته شدن شراره گردیده بود با مؤسسات فرهنگی و اجتماعی به فعالیت پرداخت و به فعالان جامعه‌ی مدنی پیوست.

او همچنین در ارتباط با رسوایی قاتلین شهدای دوران کمونیست در افغانستان و معرفی و شناسایی خانوادۀ پنج هزار شهید آن دوران تلاش‌های وافری کرد. دخالت شیوخ، طلاق غیابی و حساس ساختن او در برابر شوهرش باعث شد که در تاریخ 4/8/1395 خورشیدی شراره بلخی توسط غلامعلی ایوبی کشته ‌شود. یاد و خاطره‌ی علامه بلخی با این شعرش عرایضم را پایان می‌دهم:

این جنگ و جدال بشر از علت جهل است

وین نگبت حال بشر از علت جهل است

بر کشتن خود کسب کند علم و هنر را

این نقص کمال بشر از علت جهل است

گفتار ز توحید ولی تفرقه کردار

این وزر و وبال بشر از علت جهل است

دیدی که چسان عاقبت این مهد امان شد

میدان قتال بشر از علت جهل است

از پای در آرند قد سرو جوانان

این قطع نهال بشر از علت جهل است

هم فرق برادر شکند هم دل فرزند

زشتی خصال بشر از علت جهل است

هر فرد بدین فکر که عالم شود از وی

این فکر محال بشر از علت جهل است

گه فکرت اشغال مه و کرۀ مریخ

این خواب و خیال بشر از علت جهل است

سرمایه رود جمله پی پودر و سرخاب

تضیع جمال بشر از علت جهل است

تا درس نخوانند به دانشکدۀ وحدت

خود رنج و ملال بشر از علت جهل است

بلخی نشود تا که همه پیرو اسلام

آخر که زوال بشر از علت جهل است

 منبع: 24مین برنامه‌ی زنده جنبش بیداری در صفحه فیسبوک محمد علی مقدسی .

 

مطالب مشابه