در 27مین برنامهی زندهی «جنبش بیداری» بحث امروز ما پیرامون دامن زدن به تعصبات قومیست که در سالهای اخیر به اوج خود رسید، در نیم قرن اخیر بنیانگذار تعصبات قومی در میان اقوام جامعهی تشیع افغانستان مزاری شناخته شده و من در این برنامه فرصت را دیده سعی میکنم به برخی عوامل و انگیزهی آن بپردازم.
خوشبختانه حدود یک سال اخیر، هفته یکبار جناب آقای مقدسی برای جلوگیری از تحریف حقایق، سلسله گفتگوها، نقد و بررسی کارنامهی سه سالهی مزاری و بررسی حوادث نیم قرن اخیر را با حضور کارشناسان و شاهدان عینی تحت عنوان «جنبش بیداری» برگزار میکند و میطلبد که نسل جوان با آگاهی و تحقیق و استفاده از فرصت موجود واقعیترا به نسلهای بعدی منتقل و همهی ماموریم که از تحریفات و دروغهای جنایتکاران جنگی جلوگیری نماییم.
نقد به معنی دشمنی نیست، بلکه به معنی رسیدن به حقیقت است و از سوی دیگر نباید به افراطیون اجازه دهیم که به نام مذهب، قوم و سمت بیش از این نفاق را دامن بزنند. اگر تاریخرا منصفانه بخوانیم در زمان عبدالرحمان خان، نفاق قومی باعث جنایات در جامعهی تشیع در هزارهجات گردید و پس از دوران حاکمیت عبدالرحمان خان تا امروز، پس از چند گاهی افراد و اشخاصی تلاش دارند که نفاق قومیرا دامن بزنند، قبل از جنگهای خانمانسوز داخلی علما و بزرگان تشیع و هزارهبیدار بودند، آنان صادقانه و متعهدانه تلاش نمودند تا کسانی بصورت علنی جرئت دامن زدنِ به مسائل قومیرا نداشته باشند، من نامههای با دستخط علامه شهید واعظ و استاد مبلغرا دارم که آقای مبلغ به سئوالات آیتالله واعظ پاسخداده و حتی مقالات که به نام ایشان بعداً چاپ شد همهرا انکار نمود و این خود نشان میدهد که آن زمان کسی جرئت نمیتوانستند تا بصورت علنی قومگرایی را دامن بزنند و اگر چنین کاریرا مینمودند از جامعهترد میشدند و به همین دلیل بود که دور 13 مجلس نمایندگان افغانستان استاد مبلغ در برابر حاجی سلیمان یاری معروف حاجی بابه (واقعاً او بابه بود ونه مزاری) شکست خورد. در آغاز جهاد حتی مؤسسین سازمان نصر و از جمله شخص مزاری استاد مبلغرا به همین دلیل قبول نداشت و او را به آقای خامنهی کمونیست معرفی کرد و همینطور دیگر بزرگان سازمان نصر که در مجله مستضعفین و خاطرات بسیاری از سران سازمان نصر آمده و در دههی شصت نفاق قومی توسط برخی احزاب وسازمانهای جهادی در مناطق مرکزی با مدیریت رژیم کابل علنی شد، من سخنیرا از دکتر نجیب که در خاطرات جنرال عبدالقادر وزیر دفاع اسبق در آخرین ماههای حکومت دکتر نجیب و با وی ملاقات داشت نقل نموده که جنرال عبدالقادر میگوید:
وقتی نجیب را دیدم گفت: نه! اگر تو کمرم را بسته میکردی این روز سرم نمیآمد کمرم را بسته نکردی.
به نجیب گفتم: خوب تو بگو چه کار کردی که حالا من خود را ملامت کنم که در کنارت نه ایستادم. چه کردی؟
گفت: تو نمی فهمی!
گفتم: بگو که بفهمم.
گفت: پشتون را سر ازبک زدم، ازبک را سر پشتون….
گفتم: این جرم تاریخی و خیانت ملی است.
گفت: برو! تو هنوز نفهمیدی.
اگر دوستان خاطرات بعضی چهرههای سیاسی احزاب راستی و چپیرا بخوانند به این نتیجه میرسیم که باعث نفاق قومی در دوران جهاد و دولت مجاهدین احزاب چپی، مخصوصاً حزب وطن و بقایای رژیم دکتر نجیب بودند و آنها ماموریت داشتندکه نفاق قومی را شعلهور کنند و باعث جنگهای خونین دههی هفتاد شدند، جنرالان خلقی مانند جنرال خدیداد هزاره و خادیستهای سابق به عنوان مشاور مثل حسن عدالت و همین طور بسیار دیگری از بقایای رژیم دکتر نجیب ماموریت دامن زدن به اختلافات قومیرا داشتند. اگر گروه حقیقت یاب ایجاد شوند در مییابند که در زندانهای مخوف حزب وحدت و از جمله کوتی گانَی چقدر از اقوام مختلفرا کشتند و باعث تشدید جنگهای خانمانسوز داخلی شدند. مزاری با همهی اقوام جنگید و حتی اقوام جامعهی تشیع و هزارهرا بین خودشان دشمن ساختند، عزیز رویش در یک سخنرانی خود واقعیت را بیان کرد و گفت: مزاری شهید وحدت ملی نبود؛ مزاری وحدت ملی را تیکه و پاره کرد. بدون شک مزاری هزارهرا با همهی اقوام درگیر ساخت و برای براندازی دولت مجاهدین که حزب وحدت عضو آن بود، به بهانهی وزارت کلیدی و منافع حکمتیار با همه جنگید، مزاری وحدت ملیرا میان اقوام افغانستان شکستاند، حتی هزارهها از دست تیکهداران به حقوق خود نرسیدند بیش از چهل قوم شدند، همینطور اگر سادات هویت طلبی کرد از حقوق شهروندی محروم شدند که مرحوم آیتالله محسنی باربار از برکناری دکتر حسنیار گفت. وهمینطور برگشتاندن جنرال چهار ستاره هزاره از فضای دایکندی توسط محقق، همه نتایج نفاق قومی مزاریست و اینکه محمد اشرف غنی لقب وحدت ملیرا به او داد، معاملات پنهانی تیکهداران هزاره بود. مزاری همان شخصیست که به گفتهی عزیز رویش: مزاری آدم کشتنرا یاد داد و به گفتهی مرحوم علی جان زاهدی: مزاری گفته بود حقِ که از میل تفنگ گرفته نشود، با مذاکره حق گرفتن مزه ندارد و او تفکر داعشی داشت.
مدافعین کارنامهی سه سالهی مزاری در غرب کابل دو گروه هستند:
گروه اول؛ شعلهایها و مغول پارتهای کویته در قالب نشریهی امروز ما و عصری برای عدالت که دایفولادی، عزیز رویش کارهای تبلیغاتی و فرهنگی آنرا پیش میبردند و همینطور جنرالان خلقی، خادیستها و سارنوالهای بقایای رژیم دکتر نجیب…
گروه دوم؛ اطفال و بچههای نوجوان که آنزمان یا به دنیا نیامده بودند و اگر برخیهایی که امروز زیر پنجا سال هستند و ادعا دارند که شاهدان عینی بودند، آنزمان نوجوانان زیر سِن که در ادبیات دههی هفتاد چریک میگفتند که در سنگرها سربازگیری میشدند که جزو جرایم جنگیست. کار هردو گروه نه تنها نفاق قومی بلکه اهانت به ارزشهای دینی و شخصیتهای مذهبی و ملی بود، اکثراً شاهد بودیم که در 20 سال جمهوریت، رهروان مزاری شمشیر را از رو بستند و با شدت هرچه تمامتر به مومنین تاختند و از آنها انسانیتزدایی کردند. به زور لوحهی به نام پیامبراسلام(ص) را سقوط دادند و برخلاف فتوای تمامی مراجع که این کار را حرام دانستند، نام مزاریرا جایگزین کردند. طرفداران مزاری با تهدید و ایجاد رعب و وحشت، در کارتهای دعوت شخصی مردم، مراسم عروسی، فاتحه و ختم قرآن جاده شهید مزاریرا اضافه نمودند، درکورسهای تحت اشراف آنها مقالات تمجیدی از مزاری نوشتند و عدهی زیادی برخلاف عقیدهی شان این کار را انجام میدادند تا از دست وندیهای مزاری در امان بماند و آبروی شان حفظ شود. اولین بار تفکر داعشیرا طرفداران مزاری در افغانستان ترویج کرد که در خاطرات خود اعضای حزب وحدت و از جمله علی جان زاهدی اولین کسانی که از حزب وحدت وارد کابل شدند و در مذاکرات و ازجمله جبلالسراج شرکت داشت که او از جِندی، شیشهخور، مارخور، بچه خدا و معاون خدا و انواع جنایات که گفتنش در این جمع مشکل است، همینطور در هزارهجات با ترور و قتلهای زنجیرهی علما و خوانین هزاره در شمال و مناطق مرکزی، ترور و شکنجهی سایر اقوام، از این جهت مزاری بنیان گزار تفکرداعشی و نفاق قومی در جامعهی تشیع بود و نخبهکشی در ذات مزاری بود که پس از عبدالرحمان خان، یکی از میرغضبهای نیم قرن اخیر کشور مزاری بود.
همچنان در دین ستیزی؛ دایفولادی اعتراف میکند که 30 سال زحمت کشیدیم تا هزارهرا از مذهب جدا کنیم، اینها نفاق را حتی در تشکیلات حزب وحدت هم دامن زدند، عزیز رویش در خاطرات خود «بگذار نفس بکشم» مینویسند: پنجاه وندیرا وظیفه دادیم تا سخنگوی منتقد مزاری در حزب وحدترا مورد آزار جنسی قرار دهند،[1] او را قبل از سخنرانیاش پنجاه نفر در محاصره قراردادند و برنشیمنگاه او دستزدند و در موقع سخنرانی عصبانی شده و انتقاد نتوانند. جعفر عطایی نیز همین کار را در ایران میکرد و او با ارسال پول دیوانههای وندی علیه منتقدان مزاریرا تحریک، رعب و وحشت ایجاد میکرد و برخی جنایات اینها قابل گفتن نیست که هرکدام مرتکب خلق فجایعِ شدند که باید به پای میز محاکمه کشانده شود. آنهایی که مردم را تهدید و حتی گفته میشود حذف فیزیکی نمودند، باید در نهادهای بینالمللی علیه اینگونه افراد دادخواهی شود تا باعث تشنج و مشکلات در کشورهای اروپایی و غربی نشود.
عملکرد سه سالهی مزاری در غرب کابل و جنایات جنگی، تجاوز جنسی، آدم ربایی و ایجاد وحشت توسط مزاری و طرفدارانش امروز باعث تحقیر هزارهها و اهل تشیع افغانستان شدند، آنقدر جنایات اینها در میان اقوام افغانستان شایع و همگانی شده که حتی در ذهن کودکان و بستگان قربانیان سایر اقوام جا گرفته و تاوان آنرا تا همینحالا اهل تشیع و هزارهها میپردازند، باید به همهی اقوام ثابت کرد که هزارهها انسانهای صادق و مومن هستند، حلقهای خاصی که بیشتر از دیگران خود هزاره و جامعهی تشیعرا آسیب پذیر ساختند. دو روز قبل با یکی از مجاهدین و چریکهای شهری به نام معلم زیدالله صحبت داشتم، خاطرات غمانگیزی از او شنیدم و میگفت اگر رسانهی معتبر از من دعوت کند حاضرم به عنوان یک افشاری از جنایات و فجایع افشار و دیگر جنگهای کابل که توسط مزاری صورت گرفت با جزئیات آن بیان کنم؛ یکی از خاطراتش این بود: نیروهای نظامی حرکت اسلامی، حزب وحدت را کمک تسلیحاتی و لوژیستکی میکرد. دولت از مرحوم انوری انتقاد میکرد که مزاریرا تقویت میکنی و قومندانان شما در کوتی سنگی و دهمزنگ و جاههای دیگر با پشتبانی قطعهی اسکاد مارا ضربه میزند، انوری در پاسخ میگفت که خانههای مردم ما در غرب کابلرا راکت میزنید، نظامیان ما ناگزیرند که از خود دفاع کنند. روزی یکی از زندانیان تاجیکتبار به نام حقبین عضو جمعیت اسلامی از محدودهی کوتی گانَی و از داخل کانتینریها فرار کرد، احمدشاه مسعود به عنوان شاهد عینی او را به مرحوم انوری معرفی کرد که در جوار کوتی گانی چند کانتینر است و داخل آن پشتونها و تاجکها نگهداری و پس از چند روز با وضع فجیع کشته میشوند و بدن شانرا جلوسگها میاندازند، معلم زیدالله که فعلاً در آلمان است میگوید، من همراه سید حسین انوری و تعداد از نظامیان رفتیم که واقعاً تعداد از زندانیان اقوام مختلف با وضع بسیار بدی زندانی بودند، زندانیان کوتی گانَی که اکثرً هزاره و وابسته به خود حزب وحدت بود که با فجیعترین شکنجه کشته شدند و همینطور حاجی رئوف ترکمنی و بسیار افراد دیگر در افشار، عباس پایدار در دامنه اسکاد، 150 نفر از نظامیان دکتر شاه جهان در اسکاد کشته شدند که حتی تعداد جنازههای شان مفقودالاثر شدند، همه هزاره بودند، سکوت و بی تفاوتی بزرگان تشیع و هزاره، مخصوصاً رهبران حرکت اسلامی، پاسداران جهاد و دیگر شخصیتهای حزب وحدت هرکدام مسئول این همه مشکلات هستند که آنها بیش از 30 سال در برابر جنایات مزاری سکوت کردند. اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهیست / اشک کباب موجب طغیان آتش است. معنی این شعر این است: که سازش مظلوم موجب گستاخ شدن ظالم میشود.
مزاری نزدیک سه سال در غرب کابل، 27 جنگ علیه دولت و احزاب اهل تشیع نمود، با آنکه اکثر مسئولین حزب وحدت مخالف جنگ بودند، آیتالله العظمی محقق کابلی جنگرا حرام اعلام نمود، نظامیان مومن و مسلمان از کنار مزاری رفت، مزاری با نیروهای خریداری و فاسد میجنگید و در نهایت به گفتهی شاهدان عینی گروه میانهرو سازمان نصر منحله به رهبری جنرال شیرحسین مسلمی از آیتالله صادقی پروانی در منزل مرادی ترکمنی رئیس ارکان حزب وحدت واقع ده قابل غرب کابل جواز شرعی ترور مزاریرا گرفت، قرار بود مزاری در مسجد امام خمینی برچی ترور شود، مزاری با مهارت خاص از سوء قصد نجات یافت و تیم مسلمی از مسئولین شورای ولایتی کابل سازمان نصر منحله و موفق به ترورش نشد و همین کار باعث کشته شدن مسلمی و دستگیری تیم وی شد.
مزاری و حلقهی اطرافش از بس تعصبات قومیرا دامن زدند تا باعث جدا شدن دوستان قدیمی مزاری از او شدند. مزاری یکماه قبل از جنگ افشار در 20 جدی 1371 خورشیدی در مسجد محمدیه تپه سلام سخنرانی داشت و در این سخنرانی یاران قدیم و هم حزبیهای سابق خود را خوارج خواند که منظورش ابوذر غزنوی، شیرحسن مسلمی و بعضی نصریهای دیگر بود، به همین دلیل مرحوم آیتالله العظمی محقق جنگرا حرام اعلام داشت، جمع زیادی از نصریها و پاسداران جهاد منحله و از جمله نظامیان امینی ترکمنی و شیخ ناظر ترکمنی از مزاری جدا شدند. بعد از قضیه افشار، با دروغ و اتهام آنچنان نفاق قومیرا دامن زدند که بعضی سادات، مخصوصاً سادات سنگلاخ در میان طرفداران مزاری سیادت خودرا مثل دوران حجاج یوسف سقفی مخفی میکردند، به حدی طرفداران مزاری تبلیغ منفی نموده بودند که در نانواییهای زنانه تیبشی خمیرشان را دور میانداختند.
مزاری در 2 سال و 8 ماه در مصاحبه و سخنرانیهای خود سه تن از قومندانهای خود را متهم به فروش افشار نمود و گفت ما دو نفر آنها بنامهای صداقت و دور محمد را دستگیر و مجازات کردیم و یک نفرشان به نام سلطانی فراریست و اما در 5 جدی 1373 خورشیدی بعد از 2 سال و 8 ماه نه محسنی، نه انورى، نه جاوید، نه هادی، نه فاضل، نه اکبری و نه کاظمی و دیگران متهمبود و اما بعد از فاجعهی ٢٣ سنبله ١٣٧٣ خورشیدی يعنى: به تاريخ ٥ جدى ١٣٧٣ خورشیدی نزديك به دوسال بعد دیگران هم شريك معامله معرفى شدند، تبليغات عليه دیگران اوج گرفت، بهویژه قشر سادات به اتهام سنگرفروشی در کوه افشار، بیرحمانه موردتهاجم تبليغاتى قرار گرفتند که تفصیل آنرا به یک کتاب تحقیقی و مفید پیرامون افشار بنام، افشار، خون، تجارت و سیاست تفصیلاً آوردم. بقدری مزاری تشیع و هزارهرا ضربه زد که معتدلترین مقام حزب وحدت مرحوم آیتالله فاضل رئیس شورای عالی نظارت حزب وحدت ناگزیر شده و در نامهی مفصل به مزاری نوشت: «غرور ملت شیعه(هزاره) شکست و حزب وحدت منشعب و فی مابین شیعیان جوی خون تازه جاری شد… این نامه طولانی و واقعاً خواندنیست.
مزاری برای رسیدن به صدارت و وزارتهای کلیدی جنگهای خونینِرا در کابل به نفع حکمتیار انجامداد و درنهایت با همسویی حکمتیار و دوستم تحت عنوان «شورای هماهنگی» باعث جنگهای خونین چنداول، افشار و 23 سنبله در غرب کابل برعلیه احزاب شیعیشد و در نتیجه همین جنگها زمینهساز ظهور گروه طالبان شد.
اگر قدرت طلبیهای مزاری نبود، ما شاهد 27 جنگ خونین در غرب کابل و فاجعهی افشار نبودیم، ما شاهد نخبه کشی از اعضای سابق مجاهدین مستضعفین که در جلو سیلو به دستور مزاری ترور شد تا نا کام ساختن طرح شورای حل منازعات، ترور دگر جنرال میرهاشم هاشمی، ترور غرجستانی در پیوند ملاقات او با دوستم، هتک حرمت به دکتر ودیر صافی در مأموریت صلح طلبی، قبل از جنگ افشار نبودیم، شاهد آخرین لشکر کشی مزاری در غزنی نبودیم که 300 نظامی حزب وحدت را برای جنگ با طالب فرستاد، حدود 30 نفر زنده ماندند و همه کشته شدند، اما کسی نپرسید که اینها چه شدند، هیچ کسی پرسان نکرد که چرا تمام تجهیزات نظامی شیعهرا به طالب تسلیم کردی؟ سنگر گرفتن پشت نام قوم برای ایجاد تنش افتخار نیست، بلکه خیانت به تمام مردم و اقوام افغانستان است.
هرچند شنیدن حقیقت برای برخیها دشوار است و اما مزاری در کارنامهی سه سالهی خود سه اعتراف را دارد.
- بشارت میدهیم که چهار نفر را در قضیه افشار دستگیر کردیم و یکی دو نفر دیگر مانده، تعداد آنان را اعدام کردیم. مزاری اعتراف میکند که جنرالان حزب وحدت معامله کردند، بعد از 2 سال و 8 ماه نام محسنی، انوری، هادی، جاوید، فاضل، کاظمی در لیست افشار فروشان اضافه شد…
- شهدای افشار غیر هزاره هستند؛ مزاری بر اساس پلان استخبارات بیرونی در حلقهی محمد کریم خلیلی، رسول طالب، حسین پاسا، عبدالعدل دایفولادی و عزیز رویش قرار داشت و آنها از سوی آی اس آی پاکستان افکار مزاری را کنترول مینمودند و از اینرو مزاری همیشه دنبال جنگ بود، قتلعام و آوارگی دهههای شصت و هفتاد توسط مزاری بیش از جنایات عبدالرحمان خان بود.
- مزاری در باره افشار سخنان ضد نقیض زیادی دارد، او در یکی از صحبتهایش در روز تحویل گیری افشار میگوید: نظامیان ما در جنگهای دیگر در حق مردم دیگر بد کردند که در افشار در حق مردم ما بد شد.
مزاری بحث قومیرا دامن زد؛ مزاری مخالف دانش بود و او در تاریخ اولین کسیست که درب دانشگاه را بست و آنجا را قرارگاه نظامی ساخت، مزاری به نفع حکمتیار علیه دولت مشروع اسلامی مورد انتخاب خود بغاوت کرد، مزاری معامله گرد بود، اولین معامله مزاری و حکمتیار فرقه 095 میدان شهر و آخرین معاملهاش با ملا برجان بود، شما مثل سند مزاری به ملا برجان از مخالفینش بیارید، مزاری جز تهمت و دروغ و هیچ کار مثبت در زندگی خود ندارد. اگر ما کارنامهی مزاری و انوریرا باهم مقایسه کنیم، به اعتراف رسانههای بینالمللی انوری در شکست روسها در ردیف اول قرار دارد، سوادش با مزاری خیلی متفاوت بود، انوری در سِمتهای حکومتی از جمله وزارت زراعت، ولایت، کابل، ولایت هرات با بیعدالتی مبارزه کرد و در امنیت ملی، وزارت دفاع و وزارت داخله هزارههای مستحق و غیر حزبی خود را معرفی کرد تا حدی که به هزارهگرایی متهم شد، مزاری نه سواد انوریرا داشت، نه جهاد و خدمات مرحوم انوری.
اگر طرفداران مزاری واقعاً به او صادق بودند، در 20 سال جمهوریت زمین قبر مزاری استملاک میکردند، صاحب زمین هزاره و اهل تشیع است، چندبار با بیل و کلنگ رفته بود که قبر را خراب کند و محقق مانع شد، بعضی اعضای شورای عالی نظارت که هم در همان زمین دفن بود وقتی صاحبان زمین نا رضایتینشان دادند، از آنجا منتقل کردند، سرمایههای که تیکهداران قومی از نام مزاری پیداکردند، یک مرد از طرفداران مزاری پیدا نمیشود که بجای شعار قبر غصب شده او را استملاک کنند. مزاری خودش به مردم خود صادق نبود که طرفدارانش از او سوته چوب درست کردند. اینها به مزاری هم باورندارند جز استفاده کردند، اگر راست میگنواگر منافع شخصی نباشد، دایفولادی بابه قلندر را مزاری دوم برای هزاره معرفی میکند. اما خود مزاریرا دو چیز مستبد و خود کامه ساخت:
- امکانات مادی، دلارهای دریافتی از ستاد وزارت خارجه ایران و آی اس آی پاکستان.
- تحمیل باور نژاد پرستانهی که با پذیرش اشخاص مانند دایفولادی و عزیز رویش او را به سرعت با همه اقوام جنگاند که عزیز رویش
مزاری اشتباهات زیادی داشت و از جمله در خلق فاجعهی افشار او در دام آی اس آی پاکستان و به نفع حکمتیار جنگید. مزاری پس از سقوط افشار درديدار بانمايندگان تنظيم نسل نوهزاره مغول ضمن اظهارقدردانى ازكمكهاى آن به حزب وحدت، صريحاً اظهار داشت که درافشارهزاره هاكشته نشدند، بلکه قربانيان افشار قزلباش هابودند، شما کلیپ مزاری را با دقت ببنید وقتی مزاری از افشار سخن میگوید طرف دروازه نگاه میکند که افراد بیگانه نباشد، مزاری با مختههای مزاری در سایهی شعار قومی به منظور کوبیدن رقیبانش معاملهی پنهانی و استخباراتی را انجام می دهد درحالیکه قربانیان فاجعهی افشار اقوام هزاره، سادات، قزلباش و بیات اهل تشیع هستند و اینکه چرا مزاری دست به چنین دروغ بزرگی زده باید تحقیق شود.
نیاز نیست که به منابع مخالفین مزاری مراجعه شود، اگر به خاطرات خود مزاری و مقامات حزب وحدت مراجعه شود، نفرت پراکنیقومی را مشاهده میکنید در کتاب احیای هویت که مجموعهی سخنرانی مزاریست آمده: …آیا غیر از آقای هادی و انوری و جاوید، دیگران جبهه نداشتهاند؟ شهید ندادهاند؟ فداکاری نکردهاند؟
بیایید سواد اینها را هم با یکدیگر مقایسهکنیم و ببینیم که آیا از هزارهها یک نفر در مرجع تصمیمگیری حرکت بودهاست؟
داکتر شاه جهان داکتر است، داکتر صادق داکتر است، حتی فیضی هم سوادش از انوری بالا است، اما در کجا این شایستگی در نظر گرفته شدهاست؟»
بقدری بحث قومیرا دامن زدند که اثرات آن همین حالا هم میبینیم، در مراسم تشیع براساس اسرار برخی حلقات درون حرکت اسلامی که تحت تأثیر شعار قومی مزاریت قرار گرفتند، که نماز مرحوم آیتالله محسنی را آقای حجت نخواند که سید است، آقای افشار نخواند که قزلباش است، شیخ نقوی بخواند، ایشان نماز خواند، آنچه که در کمیسیون برگزاری مراسم گزارش دادند، شیخ حسن محسنی فرزند ارشد آیتالله محسنی از آیتالله حجت تقاضا نمودند که مجدداً نماز خوانده شود در شبکههای اجتماعی گفته میشود که نماز را یک هزاره خوانده، از یک عده طلبهها بعید است که مسائلی دینی را هم قومی نمایند.
– طرح دادخواهی از جنایتکاران جنگی در افغانستان…
در دههی هفتاد انواع جنایات جنگی و سرباز گیری زیر سن از سوی بخش از نظامیان حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری انجام شد که آسیب دیدگان، اسناد متعددیرا در اختیار دارند که قربانیان زیادی از افراد ملکی را تشکیل میدهند که به دادگاه کیفری بینالمللی معرفی و قضات دیوان بینالمللی کیفری مجوز آغاز تحقیق در مورد جنایاتکاران جنگی را صادر نمایند، دادخواهان علیه حامیان جنایتکاران جنگی که در کشورهای غربی و اروپایی نفرت پراکنی مینمایند به دادگاه بینالمللی شکایات درج شود تا تصاویر جنایتکاران جنگی در شبکههای اجتماعی و تجمعات مردمی ممنوع و افراد حمایت کنندگان شان مورد پیگرد قانونی قرار گیرند.
نیم قرن اخیر در افغانستان سران احزاب و سازمانهای سیاسی راستی و چپی فجایع خونینیرا انجام دادند، در این مدت هیچ جناتیکارجنگی به پای میز محاکمه کشانیده نشد، من معتقدم که پایان فجایع و صلح دائمی در افغانستان دادخواهی قربانیان و آسیب دیدگان برای محاکمهی جنایتکاران جنگیست که هنوز هم طرفداران شان میخواهند با فرا افکنی مردم افغانستان را اغفال نمایند.
در اخیر صحبتهایم یکی از دوستان که هفتهی گذشته کامنتهای انتقادی هم داشت، جناب آقای نظری معروف به قاری یونس، وقتی مزاری فرار کرد، او همراه پسرکاکای شهید مشتاق موترمزاریرا از کارته 3 به قلعه فتحالله برد و به آیتالله فاضل فروخت، بعداً طرفداران مزاری در مسجد اهلبیت(ع) چهارمردان قم، به آیتالله فاضل توهین نمودند و این کاربرای خیلیها از قم کیس پناهندگی در اروپا درست شد. و اینهم یک نفرت پراکنی شبیه تجارت و سیاست افشار شد. ایشانرا اگر آقای مقدسی بالابیاورند که خاطرات خودرا تعریف کند.
منبع: برنامه زنده جنبش بیداری، صفحه محمد علی مقدسی / 23 سنبله 1403 خورشیدی .
[1]. بگذار نفس بکشم، صص 210 تا 211 / عزیز رویش .