(نگاه گذرا به قیام های حوت 1358 و جلوه های رسالت دینی علمای شهید)
پس از كودتاى 7 ثور 1357 خورشیدی(به قدرت رسيدن كمونيستها) بازداشتها و اعدام هاى جمعی شروع شد، اولين قربانيان اين كشتار را شهداى روحانيت تشكيل مىداد، علماء و دانشمندان بيشتر از ساير اقشار جامعه مورد خشم و نفرت رژيم ماركسستى قرار داشت و به همين علت از آغازين روزهای پس از کودتا، حکومت به دستگيرى و کشتار آنان اقدام كرد.
بطورمثال، از خانواده مجددى، حدود شصت نفر را دستگير و شهيدساختند و همين طور تعداد زیادى انديشمندان این کشور که در اين ميان آنان علمای شيعه نسبتا بیشتر دستگیر ومظلومانه به شهادت رسانيدند که از چهرههاى سرشناس و طراز اول در افغانستان و در بعضی کشور های اسلامی از موقعيت علمی و اجتماعى فراوانى برخوردار بودند، همانند آيات و حجج اسلام و انديشمندان فرهيخته؛ سيد محمد سرور واعظ، شيخ محمد امين افشار، شيخ سلطان مزارى، سيد نادر بحر، سيد عبدالحميد ناصر، ميرعلى احمد عالم، سيد محمد حسين مصباح، سيد محمدحسين معصومى، شيخ محمد اسماعيل مبلغ، شيخ موسى فياض، بنيش، فضيلت، نهضت و… را مىتوان نام برد که هر كدام در جامعه تاريك و نا بَسامان افغانستان عَلَم قيام و مبارزه را به دوش گرفته و در اين راه مشكلات فراوان را متقبل شدند كه عده كثيرى از اين عالمان دينى و انديشمندان مذهبى توسط كمونسيت ها در ماه حوت سال 1357 زندانى و به شهادت رسيدند و همین طور در ساير ولايات و شهرها تعداد دستگير شدگان زیادی که آنها به دليل اعتراض و مقاومت عليه بى دينى در مخاطره شديدى قرار گرفتند وبسيارى از علماى طراز اوّل شيعه وسنى در كابل و شهرهاى ديگر كشور گرفتار و اغلب آنها در همان روزهاى اول شربت شهادت نوشيدند.
مردم مسلمان افغانستان در طول تاریخ این کشور به رهبری علمای دینی به قهرماني و بيگانه ستيزي و به دفاع از ارزشهای دینی به شهرت جهاني رسيدندکه قيام سوم حوت 1357 چارکنت و قیام مردم کابل در سوم حوت 1358( پس از دو ماه از تجاوز ارتش شوروي سابق)، نمونهاي از رشادتها و خودگذريهاي مردم مسلمان افغانستان و بهخصوص مردم قهرمان چارکنت و بخصوصا همشهريان کابل که آنها با دست خالي در پايتخت کشور و با فرياد تکبير الله اکبر از خانهها و پشت بام هايشان، به نيروهاي متجاوز و دست نشاندگان آنان هشدار دادند.
هر چند قیام سوم حوت کابل در همان آغاز توسط نیروی های اشغالگر سرکوب شد، اما پیام روشنی برای جهانیان داشت که این کشور اسلامی و با تاریح کهن خویش نمی تواند به یک کشور غیر اسلامی ادغام شود؛ بنا براین یاد آوری از مجاهدت سوم و یا بیست چهارم حوت در حقیقت یاد آوری از قهرمانی های شجاعانه ملت مسلمان افغانستان و دست آورد جهاد آنهاست.
خلقي ها و پرچمي ها اگر به قرآن کریم و ارزش هاي ديني اهانت نمی کردند و با همه مظاهر ديني برخورد منفي نمي داشتند و علماي ديني و مردم دینمدار را دستگیر و به شهادت نمی رسانیدند، قيام سراسري در برابر آن ها صورت نمي گرفت، دلیل و انگيزه اساسي قیام سوم حوت که در نقاط مختلف کابل که ابتداء از چنداول و بعد تا بالاحصار کشانده شد به دفاع از ارزش هاي ديني بود، البته این قیام نه فقط در كابل برنامه ریزی شده بود که قرار بود قيام سوم حوت در چند شهر بزرگ افغانستان صورت گيرد، متاسفانه غير از كابل در هيچ شهر ديگر اين برنامه به تحقق نپيوست، در كابل هم فقط در چنداول، تپه سلام و بعضی مناطق دیگر كه عمدتا مناطق شیعه نشین بودند راه اندازی شد؛ قیام سوم حوت کابل، جز در سایهی ایمان و اعتقادات دینی قابل توجیه نیست، زمانی که قیام سوم حوت در کابل آغاز شد، این پیام را برای ساکنین ولایتهای کشور رساند که آنان نیز بدون هراس به پاخیزند، لذا این قیام، اثرات عمیقی در شکلگیری قیام ها و جهاد مردم افغانستان بازی کرد و پس از آن در بیست و چهارم حوت 1358 مردم ظلم ستیز هرات در برابر متجاوزین ودولت وقت قيام حماسه آفرين نمودند که بيش از 25 هزار مسلمان به شهادت رسید، قیام 24 حوت بزرگترین قیامی بود که شاید در تاریخ افغانستان بی سابقه می باشد، این قیام نیز به فتوای علماي دینی در روز 23 حوت بعد از نماز های جمعه هرات اعلان و با طلوع سپیده دم صبح 24 حوت صدای تکبیر الله اکبر شهر را به تعطیلی مطلق کشاند.
قيام های حماسه آفرین سوم و بیست و چهارم حوت 1358 که در کابل و هرات انجام گرفت، قبل از آن قیام چارکنت دره صوف و بعد حرکت و قیام های پنجشير، لوگر، پروان، پكتيا، شبرغان، قندهار، بلخ، ننگرهار، بادغيس، غزنى، باميان، وردك، نيمروز، فراه، زابل، غور، تاشقرغان، بغلان، كاپيسا، لغمان، قندوز و سراسر كشور صورت گرفت و در نهایت چنان شكست فاحشى نصيب متجاوزین خارجی و حکومت دست نشانده آن گردید و از بركت اين جهاد مقدس زنجير اسارت از شانه هاي اروپاى شرقى دور، ديوار برلين سرنگون و آسياى ميانه آزاد گرديد.
ناگفته نباید گذاشت که در برخی ولسوالی های غزنی و مناطق مرکزی قبل از قیام های سوم و بیست و چهارم حوت کابل و هرات به تصرف مردم در آمده بود، در مناطق مرکزی افغانستان قیام علیه رژیم تره کی در ششم ثور 1358 تحت رهبری آیت الله سیدعلی بهشتی و به فرماندهی جنرال سید حسن مشهور به سید حسن جگرن آغاز و اولین واحدهای منظم اداری و نظامی توسط مجاهدین تشکیل شد و مردم با نبرد منظم سرانجام 17 ولسوالی را به تصرف خود در آوردند و در پانزدهم سنبله 1358 با اعلام قطعنامه ئی در 11 ماده اعلام موجودیت نمودند که در مادهء هفتم همین قطعنامه تشکیل«شورای اتفاق اسلامی» اعلام گردید.
امروز با آنکه نظام فعلی کشور مدیون خون و جان فشانی های قیام های شجاعانه مردم مسلمان و مجاهدین در سنگرهای نبرد به رهبری روحانیت می باشد و این نظام میراث همان شهداء و معلولین هستند، متأسفانه در این نظام هیچ گونه یاد آوری آن حماسه آفرینان نمی شود، با آنکه عده ی از علماء و هموطنان مسلمان ما در دوران کمونیست ها مظلومانه شهید شدند، بسیاری از مقامات حکومتی از برکت مجاهدت های آنان به مقام و ریاست رسیده اند، امروز آنها نیز حاضر نیستند تا نشان و سمبولی را به یاد آن شهدای گمنام نام گذاری کنند، حتی گرامی داشت و یادکرد بمناسبت سالگرد شهدای روحانیت و قیام های کابل، هرات و دیگر نقاط کشور از سوی دولت و نهادهای علمی و دینی همانند شورای سرتاسری علمای افغانستان، شورای علمای شیعه، شورای اخوت اسلامی و… تجلیل بعمل نمی آورند و نیز خدمات علمای گذشته کشور، مخصوصا شهدای روحانیت را فراموش نمودند.
علمای افغانستان و رسالت فراموش شده آن
همانطوری که در روایات داریم، علما وارثان انبیا و مرزبانان دین هستند، انديشه علما كه از پیامبراسلام(ص) و اهل بیت(ع) و دیگر بزرگان دینی الهام گرفته و آنان دينداري و معنويت را از طرق مختلف در فرصتهاي به دست آمده به مردم خویش آموختند. اگرما خدمات آن علما را نادیده بگیریم و در صدد حذف آثار و خدمات آنها باشیم، با خلأ عظیم فكری و فرهنگی روبر خواهیم شد، و علاوه بر این اگر این تلاشهای بیمنت علمای اسلام از آغاز غیبت كبری تا عصر حاضر نبود، تمام دست آوردهای بزرگان دینی ما از بین میرفت، علمای اسلام نسبت به رسالت خویش در راه حفظ دین و در قبال مردم مسلمان احساس مسئولیت و تکلیف نمودند، قبل از تجاوز ارتش شوروی سابق به افغانستان در نقاط مختلف، مخصوصا در پایتخت کشور در طول هفته و یا مناسبت های دینی محافل با شکوهی در مساجد و تکایا برپا می گردید و مردم از علمای استفاده می بردند و سخنان آنها نیز تأثیر گذار بود، با آنکه جمعیت آن روز کابل به نصف جمعیت فعلی پایتخت نمی رسید ولی مراکز دینی مملو از جمعیت بود، علمای این کشور در گذشته از نفوذ فرهنگ و سیاست دشمن جلوگیری و از ارزش های دینی و اسلامی حراست و پاسداری می نمودند و با توجه به سابقه تاریخی روحانیت وانتظاراتی که بعنوان یک باور، نسبت به انجام رسالتی که ازاین قشر عظیم در دلهای مردم جاه داشت، این پرسش است که چرا در شرایط فعلی مردم نسبت به علمای شان بی اعتمادی شدند؟ در طول تاریخ این سر زمین، میان مردم و روحانیت اعتماد وجود داشت، همواره علماء تنها ملجا و پناه مردم در برابر قدرت ـ که سمبل ظلم و استبداد است ـ بودند، روحانیت در گذشته حامی مردم این سرزمین بودند، متأسفانه امروز علماء در اثر عملکرد برخی از هم کسوتان شان، نه تنها شاهد دین گریزی نسل فردای این بلاد اسلامی هستند که در کنارتضعیف باورهای دینی مردم، به تنزل جایگاه خود به نظاره نشسته اند، در زمان حکام ظالم و ضد و طاغوتی کسی جرات نمیکردند که به علماء توهین کنند؛ درگذشته علما با پشتوانه مردمی نه تنها مصون از توهین بودند بلکه خود نیز اجازه توهین را نمی دادند، اما امروز ما شاهد بی حرمتی علما، آن هم توسط نخبگان سیاسی این جامعه که خود شان را سرسپرده روحانیت می دانند و اظهار درد دین دارند هستیم، بعنوان مثال نام مبارک پیامبرعظیم الشأن اسلام(ص) در این کشور اسلامی توسط افراد خاص که باور دینی ندارند بنام اشخاص تغییر می یابد و فرزند آیت الله فاضل مرحوم بدون هیچ دلیل با لباس طلبگی به زندان می افتد، حتی شورای علمای شیعه و دیگر نهاد های دینی کوچکترین واکنش نشان نمی دهند و این گونه اهانت ها را محکوم نمی کنند.
در شرایط فعلی روحانیت اصیل که برای حفظ دین و ارزشها جان فدا کردند به فراموشی سپرده شده و چنانچه تصمیم بر تجلیل و یاد بودی آنان گرفته شود به بهانه های مختلف این حرکت تخریب می شود، زیرا هرکس منافع و مقاصد گروه و جناحهای سیاسی خویش را بر آن گونه ارزشها برتری می دهند و حتی در صدد تضعیف منزلت مقام روحانیت شهید می شوند، متأسفانه این واقعیت نادیده گرفته شده که علمای افغانستان در گذشته نه تنها به این کشور که به همه جهان اسلام نظرداشتند، جهان اسلام را سرزمین خود دانسته و از آن دفاع می کردند، يكي از مراکز مهم حمایت کننده مجاهدین فلسطینی در افغانستان، تکیه خانه مرحوم میراکبر آغا بود و ریاست کمیته مساعدت کننده را شهید استاد میرعلی اصغرشعاع به عهده داشت شهید استاد میرعلی اصغر شعاع، علامه شهید بلخی و جمعی دیگر از علمای این کشورسال 1327 به نمایندگی از ملت افغانستان، اقدام به جمع آوری کمک برای مجاهدین فلسطینی و با آنان ابراز همدردی نمودند، علامه بلخی در یکی ازسخنرانی هایش می گوید: ….برادران عرب ما خیال نکنند که تنها عرب به این درد می سوزد. روزی که صهیونیست حمله کرد به ممالک اسلامی، افغانستان یک پارچه ماتم شده بود، طلاب معارف، کسبه و دکاندار و ارباب علم، همه برای مظاهره به بازارها برآمدند، خطابه ها و شعارها دادند. من بر فراز بازار، سرپل خشتی برآمدم؛ خطابه جذابی خواندم که حاکی از معونت مالی و جانی و خونی ملت مسلمان بود و به سفارت کشورهای عربی فرستادم. به وزارت خارجه رفتم وخطابه آتشین دادم؛ به مسجد پل خشتی رفتم وخطابه سوزناک دادم.
روزگاری، روحانی، نظامی، معلم، نویسنده، نانوا، بقال و … هر کدام معانی خاص خود را داشتند، دیروز آیت الله و یا مرجع تقلید شدن، به واسطه سالها تلاش و کوشش به دست می آمد، دیروز سردار شدن پس از انجام رشادتهای فراوان در میدانهای نبرد حاصل می شد…. اما امروز یک روزه میتوان به درجات علمی رسید، امروز نه عالم به همان معنا، نه سردار، سردار و نه آیت الله، آیت الله گذشته است و برخی براساس مصلحت اندیشی و… روز می گذرانند، به طور کلی روحانیت افغانستان در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخی حیات خویش قرار دارند و با یکی از دشوارترین مسئولیتهای خویش روبرویند. روحانیت مرزبان اندیشه اسلامی و ایمان و حیات معنوی امّت اسلامی هستند و هرچه حجم هجوم دشمن بیشتر و متنوع تر و پیچیده تر و با ابزارهای جدیدتری همراه باشد، دفاع، سخت تر و مشکل تر می شود، و برنامه ریزی و هماهنگی و تحرّک و هوشیاری بیشتری می طلبد. چنانچه پیامبر اكرم(ص) میفرماید: اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه. فمن لم یفعل فعلیه… هر گاه بدعتها در میان امت من ظاهر شود برعهده عالمان است كه علم خود را آشكار كنند و با بدعتها به مبارزه برخیزند تا مردم از بدعتها آگاهی یافته و اغفال نشوند، اینک دشمن اصلی دین مبین اسلام لشگر کفر که در جبهه روبرو قرار دارد نیست، بلکه دشمن صد در صد و کمتر قابل شناسایی، در درون لشگر خودی و در قالب همین فرقه های انحرافی پنهان شده است و همچون سلول های سرطانی مدام و به صورت تصاعدی و بعضا با چهره های موجه درحال تکثیرند و بی جهت نیست که سردمداران غربی در دوران نفوذ و سیطره خود در افغانستان برای پیشبرد اهداف استعماری خود، میدان را برای تکا پو و جولان مسیحیت سازی، بهائیان، ناجیه و… فراهم نمودند.
روابط سران بهائیت با صهیونیسم جهانی، سابقه ای دراز تز از عمر60 ساله رژیم غاصب اسرائیل را دارد وکوتاه سخن اینکه امروزه تهاجمات پیدا و پنهان قدرت های خارجی بیش از آنکه متمرکز بر قوای مسلح و تجهیزات نظامی باشد بر هجوم افسار گسیخته اطلاعات و ترویج لا ابالی گری، تخریب منجیان راستین و ترویج و معرفی موعودهای دروغین با چهره های موجه و محبوب استوار است و در این میان از عنصر غفلت برای تغییر اعتقادات جوانان و نسل های جدید به بهترین شکل بهره گرفته می شود بطوریکه چندی قبل در نقاط مختلف کابل فرقه گمراه کننده بنام ناجیه شریف که ادعاهای کفر آمیزی داشتند که با مبارزه شجاعانه آیت الله سید محسن حجت خلف صالح حضرت آیت الله العظمی میرعلی احمد حجت کابلی از چنداول و برخی مناطق دیگر برچیده شد، با آنکه ایشان نیز مورد بی مهری و عدم حمایت علمای مطرح کابل قرار گرفته بود، همانطوریکه جناب آقای هادی رئیس کمیسیون تبلیغات شورای علمای شیعه با مصوبه آن شورا جهت شناسایی مسیحیت توضیف شده بود و بعدا از سوی برخی اعضای همین شورا مورد سرزنیش و ملامت قرار می گیرد.
بهرحال! در چنین شرایط حساس تامل بیش از پیش مراکز علمی و حوزوی افغانستان را می طلبد تا از این گونه حرکت های دینی را حمایت نمایند، به امید آن روزی که علمای ما تا دیرنگردیده به سراغ مردم مظلوم افغانستان رفته وبا ارایه برنامه های دینی ومذهبی چون علمای گذشته این کشور به رشد وتعالی آگاهی های مردم کمک نموده و بدین ترتیب زمینه های نجات افغانستان راازسقوط دیگرباره دردامن ناامنی ها، جنگهای فرسایشی داخلی وذبح شدن دردستان دشمنان خارجی، فراهم نموده به عنوان خادمان واقعی ملت مسلمان خود را ادانمایند.
نویسنده:
سید جعفرعادلی«حسینی»
منبع:
مجله اعتصام، شماره 70 ماه حوت 1389