نمایش نوار ابزار

نخستین دولت اسلامی در مناطق مرکزی افغانستان(2)

سه شنبه ۲۰ سنبله ۱۴۰۳

15 سنبله 1358 خورشیدی، 45مین سالگرد تأسیس شورای انقلابی اتفاق اسلامی، نخستین دولت اسلامی در هزاره‌جات را گرامی می‌دارم.

در 31مین برنامه زنده «جنبش بیداری» در فروپاشی شورای انقلابی اتفاق اسلامی سخنانم را این‌گونه آغز می‌کنم.

من در دو اثرم در رابطه با تشکیل و فروپاشی شورای انقلابی اتفاق اسلامی نوشتم، یکی در کتاب «ثابت قدم» خاطرات من از جمهوریت تا جمهوری اسلامی افغانستان از خاطرات دهه‌ای شصت و دیگر در کتاب «نخستین دولت اسلامی» کتاب مستقل در 450 صفحه نوشتم، من صرفاً از دو منبع نکاتی‌را یاد آوری می‌نمایم، دوستان دیگر در رابطه با تأسیس و فروپاشی نخستین دولت اسلامی صحبت می‌کند.

قبل از عوامل فروپاشی شورای انقلابی اتفاق اسلامی سه نکته را یاد آوری نمایم:

  1. دوست عزیز و قدیمی‌ام دکتر سید عبدالوهاب رحمانی در لایو قبلی کامنتی گذاشته بود و گلایه داشتند که لازم بود از کتاب «معمار وحدت» که در آن قبل از شما من از مورخین داخلی وخارجی ومصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها را آورده‌ام، یاد آوری می‌نمودید، بلی جناب آقای رحمانی نویسنده و آدم توانمند است و کتاب «معمار وحدت» نیز مجموعه از زندگی نامه آیت‌الله بهشتی، سخنرانی و مصاحبه شخصیت‌ها در باره آیت‌الله بهشتی و شورای انقلابی اتفاق اسلامی بود و اما آنچه که من در برنامه‌ی قبلی یاد آور شدم، گفتگوی شخصی‌ام با موافقین و مخالفین بهشتی بود، ای کاش جناب آقای رحمانی و امثال وی که در متن حوادث بوده در این برنامه می‌آمدند و نظریات خود را مطرح می‌کردند و اگر جناب آقای دکتر رحمانی در پایان لایو حضور دارد تقاضامندم که درخواست بدهند که از حضور شان استفاده کنیم.
  2. همانطوری که قبلاً نیز اشاره کردم مساحت وسیع از زمین افغانستان و بیش از بیست درصد خاک این کشور در اختیار شورای انقلابی اتفاق اسلامی بود و این جغرافیا از خیلی از کشورهای اروپایی بزرگتر بود، من قبلاً تخمین زدم سرزمین آزاده شده (150000 km) یکصدوپنجاه هزار کیلومتر مربع کمی بیشتر یا کمتر از خیلی کشور های اروپایی و عربی بود که رسماً عضو سازمان ملل قرار دارند.
  3. اما در عرصه‌ی جهاد، زمانی‌که کمونیست‌ها در افغانستان کودتا کردند و روس‌ها به افغانستان تجاوز نظامی کرد و علناً دشمنی خود را با دین اسلام آغاز کردند، و دسته دسته علمای دینی، نخبگان و حتی افراد عادی مسلمان را زندانی و به جوخه‌های اعدام و در گورهای دسته جمعی دفن کردند. نخستین جرقه‌ی انقلاب اسلامی از مرکز دره صوف، دهن تور به رهبری یک روحانی نه چندان بلند پایه به نام خادم حسین ناطقی که اصالتاً از اشترلی ولایت دایکندی بود در 3حوت 1357 خورشیدی قیام پر آوازه و ماندگار چهارکنت آغاز و به رهبری رئیس دین محمد خان مرحوم و فرماندهی سید حسین شاه مسرور ولسوالی چهارکنت را آزاد کردند، قیام مردم تا بلخاب هم سرایت کرد و این خود باعث تقویت روانی سایر مردم، باالخصوص در هزاره‌جات گردید، در بهار 1358 خورشیدی خیزیش مردمی در هزاره‌جات آغاز و سراسر مناطق مرکزی آزاد شد. از آنجایی که در جبهه‌ی میدان و قیاق غزنی دو تن از بستگان من به نام‌های شهید سید سرور و شهید سید آقاحسین احمدی از کجاب سفلی در دو جبهه‌ی شورای انقلابی اتفاق اسلامی به شهادت رسیدند یاد آوری می‌نمایم:
  4. شهداى كُهنه خمار

دهه آخر سرطان 1359 خورشیدی جنگ از مناطق مركزى به نزديكى ميدان وردك، منطقه كُهنه خمار از توابع ولسوالى جلريز كشانده شد. در اين جنگ عده‏اى به شهادت رسيدند كه شهداى كهنه خمار 18 نفر به فرماندهی ارباب نسیم سلطانی بودند، 10 نفر از كجاب و 8 نفر از منطقه سلطان عزيز مَرَگ بود که بعد از شهادت 18 نفر، 62 روز آن‌ها در منطقه جنگى بودند، وقتی‌که مردم منطقه بهسود بعد از 62 روز جهت انتقال شهدا به قَم‌چین‌کوه، از نواحى كُهنه‌خمار می‌روند، 8 نفر از شهداى مَرَگ همآن‌جا دفن می‌شوند، نماز آنان را حجج‌الاسلام؛ شيخ‌غفور و سيد محمدانور عارف مى‏خوانند. و شهداى كجاب را به منطقه انتقال می‌دهند، و در نیمه ماه ميزان شهدا را در منطقه‌ی كجاب انتقال می‌دهند، وقتى شهدا در منطقه مى‏رسند به گفته‌ی شاهدان عینی، نزدیک سه ماه بعد نیز بدن‌ها تازه بوده و از ميان كفن‏هاى‌شان خون تازه دیده می‌شد.

  1. جبهه‌ی دره‌‌ی قیاق ولایت غزنی

نخستین جنگ دره‌ی قیاق ولایت‌غزنی از  15 ثور 1359 خورشیدی به رهبری سترجنرال مرحوم سید محمدحسن مجاهد آغاز و تا جنگ پنجم مجاهدین به 600 نفر شهید می‌رسید و در جنگ بعدی، حجت‌الاسلام آقای‌واعظ از علمای برجسته‌ی ولایت غزنی به شهادت رسید.

در ششمین جنگ که در ماه قوس میان مجاهدین دره‌ی قیاق و روس‌ها صورت گرفت در این‌بار شهید سیدآقاحسین احمدی مشهور به سید زیکویک از سادات سبزدرخت کجاب بهسود به شهادت رسید که فعلاً همان تپه به‌نام سیدزیکویک زیارت مشهور است.

این هم گوشه‌ای از حضور شورای انقلابی اتفاق اسلامی در جهاد، شورا از این چنین اقتداری برخور دار بود و در نهایت روس‌ها، رژیم کابل و همسایه‌های افغانستان، مخصوصاً ایران با تقویت گروه‌های مخالف شورای انقلابی اتفاق اسلامی باعث فروپاشی این دولت خود گردانِ شد که ما در هفته‌ی گذشته اعترافات برخی موافقین و مخالفین آن‌را یاد آوری نمودیم؛ در این هفته از یک منبع جدید تحت عنوانِ «در هزاره‌جات چه گذشت؟» چند پاراگراف آن‌را که از عوامل وانگیزه‌ی فروپاشی نخستین دولت اسلامی در یک مناظره‌ی ملای روشنفکر و خان‌زاده بیان شده، گفته‌های خان‌زاده در این مناظره عمق فاجعه در هزاره‌جات را حکایت دارد. حدود یک سال قبل مناظرات ملای به نام علی نجفی مشهور به مسیح ارزگانی و خان زاده به نام محمد یوسف خان صورت گرفته بود، محمد یوسف خان اسناد زیاد و معتبری در تأیید گفته‌هایش ارائه نموده بود و ملای روشنفکر را به چالش کشانیده که بخش از آن مناظرات را حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمد رضا علوی از دوستان علی نجفی تنظیم و بصورت پی دی اف در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته که واقعاً خواندنی‌ست. انسان با خواندن این مناظرات متوجه می‌شود که فقدان قانون، احزاب و سازمان‌های مورد حمایت ایران و اکثراً روحانیون در راس قرار داشتند با جان، ناموس و مال مردم چه کردند و با اعمال زشت و ضد انسانی و دینی روی تاریخ را سیاه کردند که انسانیت از ذکر برخی این جنایات و اعمالی به نام اسلام و تأمین عدالت اجتماعی شرم دارد و مطالعه این کتاب ضروری‌ست تا با شنیدن حکایات تلخ قربانیان و شاهدان بدانیم در نیم قرن اخیر در افغانستان به نام اسلام و دین چه فجایع و جنایاتی رُخ‌نداده است.

در بخش از این مناظرات محمد یوسف خان اسنادی را علیه مسئولین پاسداران جهاد ارائه می‌کند و می‌گوید:

«نظام ایران چند تا بچه‌ی هزاره‌را که از گاوداری‌ها و کارخانه‌ها جمع می‌کردند، در اردوگاه «کاشمر» تعلیمات نظامی می‌دادند و در آخر چند میل اسلحه‌ی کلاشنکف توزیع و همراه با دو تن از استخبارات ایران به‌افغانستان می‌فرستادند، به‌معنی این نبود که برود علیه حکومت و نیروهای شوروی موجود در افغانستان بجنگند؛ هدف این بود که باید بین خود بجنگند و مصروف شوند تا از جنگ علیه حکومت تحت حمایه‌ی شوروی باز داشته شوند که این جنگ داخلی را همان دو تن استخبارات ایران به‌نام‌های «اکبر پاریزی» و «اصغر شور آبی» مدیریت می‌کردند و سال بعد دو تن دیگر به‌نام‌های داوود و صلاح‌الدین آمدند، البته نام‌ها مستعار بودند و همین‌طور در هر سال دو نفر جدید می‌آمدند و دو نفر قبلی پس می‌رفتند.

یکی از مسلحین مربوط پاسداران به‌من گفت: روزی که از اردوگاه کاشمر مسلح و طرف افغانستان حرکت می‌کردیم، یک سردار ایرانی آمد سخنرانی کرد و گفت: بچه‌های مجاهدین عزیز! وقتی به‌وطن خود رفتید، تا شورای نفاق (شورای اتفاق) را که عامل آمریکا است، نابود نکردید؛ یک فشنگ حرام است که به‌طرف کمونیست‌ها شلیک کنید…»

بر اساس همان تبانی بین تهران ـ مسکو؛ ایران به‌صادقی وظیفه داده بود که باید جنگ علیه حکومت کابل متوقف شود، صادقی هم به‌محض به‌وطن برگشت، هم با خوانین تنش ایجاد کرد، هم با پشتون‌ها جنگ را آغاز کرد و هم از شورای اتفاق فاصله گرفت و یک روحانی (نماینده) بهشتی را به‌نام «برهانی» کشت؛ بالآخره کم کم به‌یک جنگ تمام عیار تبدیل شد و جنگ علیه حکومت کابل متوقف و هم صداقت ایران در نزد شوروی ثابت شد.

بر اساس همان تبانی‌های ظالمانه‌ی مسکو ـ تهران و غیر انسانی بالای سرنوشت مردم هزاره‌ی افعانستان، شوروی تمام تسلیحات پیشرفته در اختیار ایران قرار داد و روسیه‌ی امروز که میراث‌دار شوروی است و همیشه از ایران حمایت می‌کرد و می‌کند و ساخت نیروگاه هسته‌ای آن نیز به‌مشوره و همکاری انجنیران شوروی سابق و روسیه‌ی امروز به‌پیش می‌رود که می‌توان آن نیروگاه هسته‌ای را خون‌بهای هزاره‌های از خود بی‌خبر نامید. جنگ خانه‌گی هزاره‌ها علت دیگر نيز داشت و آن این بود که هر تشکّل سیاسی و اجتماعی که در هزاره‌جات (در بین تشیع) بدون دخالت و میل ایران شکل می‌گرفت…» محمد یوسف خان با ارائه اسناد نام خوانین زیادی که توسط صادقی نیلی کشته شده بود لیست می‌کند که برای ذکر آن اسامی فرصت نیست و بازهم توصیه می‌کنم این کتاب خوانده شود.

بالاخره ایرانی‌ها و اجیرانش بسیار زود قیام مردم هزاره را علیه حکومت خلقی‌ها و نیرو‌های شوروی متوقف ساختند که این جنایت توسط مزدران بی‌مزد ایران عملی شد. این تنها دایکندی نبود که جنگ بازدارنده توسط ایرانی‌ها شروع شد، بلکه در سمت شمال هم مزاری و محقق علیه خوانین دست به‌اسلحه بردند و آن‌ها را از جنگ علیه خلقی‌ها و شوروی‌ها باز داشتند که چندین تن از خوانین ولایت بلخ را کشتند، مزاری و محقق به‌رئیس دین محمدخان چارکنت و سیدحسین شاه مسرور قوماندانان حرکت اسلامی اخطار داد که به‌ما تسلیم شوید، اما دین محمد خان خواست آنان‌را توهین به‌خود دانست و گفت  مدرسه‌ی نانوایی را که شما در آن درس خواندید؛ از وجوهات و ذکات من تمویل می‌شد که شما به‌این حد رسیدید؛ جنگ با شوروی را رها کرده به‌من چشم دوخته‌اید؟ یا جهاد را علیه من واجب دانستید؟

این سخنان برای مزاری و محقق بسنده نبود و بالای قرارگاه و خانه‌ی دین محمدخان حمله‌ور شدند و چند نفر کشته شدند؛ دین محمدخان نیز در جواب حمله کرد و پدر و برادر مزاری را اسیر گرفت و مانند اسیران خوانین که مُلّا‌ها در دایکندی می‌کشتند؛ تیرباران کردند، مزاری و محقق از ولایت بلخ کاملاً شکست خوردند و کنترول کامل ولایت بلخ (مناطق هزاره‌نیشین) بدست دین محمدخان قرار گرفت؛ مزاری و محقق به‌طرف ولسوالی دره‌صوف بالای، ولایت سمنگان فرار کردند.

جنگ داخلی بطور منظم یکباره در تمام هزاره‌جات شعله‌ور گردید که مردم ما تنها از دایکندی چیزی به‌یاد دارند و از سمت شمال آگاهی درست ندارند. باز هم یادآور شوم که بر اساس تبانی تهران ـ مسکو؛ جنگ علیه خلقی‌ها و شوروی بسیار با مهارت بالا و به‌ساده‌گی از طرف هزاره‌جات متوقف شد و از سال ۱۳۶۰ به ‌بعد تا سقوط حکومت داکتر نجیب، در هیچ نقطه‌ی هزاره‌نیشین افغانستان حتی یک سنگر دو نفری در مقابل دولت کارمل و نجیب وجود نداشت به‌استثنای حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی؛ و یک کندک نظامی هم از طرف کابل بالای هزاره‌جات در طول عمر حکومت کابل فرستاده نشد چون گروه‌های نیابتی شان حضور فعال در هزاره‌جات داشتند و درد سر هم برای کابل نبودند.

از همین جهت غیر از جنگ هزاره‌جات اگر پیدا کردید که مزاری، خلیلی و محقق علیه روس‌ها جنگیده‌اند به من هم آدرس بدهید.

شهید غلام نبی مشتاق در نیمه‌ی دهه‌ی شصت به ایران آمده و دریک کنگره‌ی حرکت اسلامی سخنرانی نمود؛ بقدری از جنایات سازمان نصر و پاسداران جهاد سخن گفت و در نهایت از مقامات این حزب خواست که موضع روشن در قبال این گروه داشته باشد و بقول ایشان که بیشترین مجاهدین که از هزاره‌جات به خطوط مقدم جبهه اعزام شدند در کمین قتل عام شدند، بعد غلام مشتاق برادرش شهید مشتاق تصویر محقق و مشکور را در فیسبوک خود می‌گذارد و می‌نویسد: پیروزی ما در اتحاد ماست. اصلاً این آدم با برادرش شهیدش چه سنخیت دارد، حد اقل ترور کاشفی از همسنگران شهید مشتاق را که بخاطر دارد. حالا این تروریست‌ها که شبیه داعش عمل می‌کرد و درلیست دیدبان حقوق بشر به عنوان جنایتکاران جنگی ثبت است و مسئول دیده‌بان رسانه‌ها از حضور او در اروپا هشدار داده بود. و حالاً این آدم نام خود را مجاهدین می‌گذارد.

محمد یوسف خان در این مناظرات از چگونگی قتل بیش از 30 خان یاد آوری می‌نماید که نه از سنگر، بلکه اکثر شان را با سوکند به قرآن از خانه‌های شان دستگیر و با وضع فجیع و وحشت ناک سر به‌نیست کردند؛ باید این خان‌زاده و خان زاده‌های دیگر فراخوان داده شود که چشم دیدهای خود را از جنایات نصر و سپاه بگویند. محمد یوسف خان وقتی از خوانین نام می‌برد و من چند تن آن‌ها را نام می‌برم که بستگان در گفتگوهای بعدی حضور یابند و باید از گذشته‌ها گفت و از آن عبرت گرفت برخی از خوانین قربانی عبارتند از:

محمد امیرخان سر نیلی، ارباب محمدحسین کورگه، حیدربیگ شهرستانی، تخاوی خان، سرور سرخوش با بیش از تن از اعضای خانواده‌اش، الله یارخان، بختیارخان شهرستانی، رشیدخان ناوه میش، وکیل غلام رسول خان: اخترمحمد خان، باریدادخان کجران، عید محمدخان بیری، پاینده خان، دین محمد خان، هلاکوخان، عیدمحمدخان گیزاب، دین محمدخان، میرزا خان،  و اکثر این قربانیان مفقودالجسد شدند و آیا کسی که تا این حد جنایات افسانه‌ی را مرتکب می‌شود.

در جای این محمد یوسف خان می‌گوید: ماه عقرب ۱۳۶۲ خورشیدی در سنگتخت بیش از ۴۰۰ تکفیری علیه شورا جلسه‌ی به ریاست آقای اکبری زیر نظر مستقیم «اکبر پاریزی» و «اصغر شورآبی» دایر شد و این دو عضو سپاه پاسداران ایران و موظف به‌مدیریت جنگ‌های داخلی بودند که با قطعنامه‌ی ۱۷ ماده‌ای صادر که در آن علیه خوانین فتوای جهاد صادر شد؛ تمام دارائی و اموال و حتی زوجات و دختران جوان را به‌صفت غنیمت جنگی برای خود حلال دانستند.

همچنین محمد یوسف خان در باره قتل صادقی نیلی می‌گوید: این دروغ است که امر قتل صادقی را مرحوم آیت‌الله محسنی به‌مشوره‌ی مرحوم شیخ قدیر مهدوی بغل کندو صادر کرده باشد؛ صادقی را عوامل مزاری کشت، چون صادقی در جلسه‌ی در بامیان با مزاری دعوی کرد و با اعتراض و تهدید جلسه‌را ترک کرد و مزاری کسانی را از پشت سر صادقی فرستاد تا او را از میانه‌ی راه برگردانند و مجدداً به‌جلسه بیاورند، اما صادقی که آدم یک دنده بود، حاضر نشد برگردد، این‌جا بود که مزاری برای قتل صادقی پیش‌دستی کرد. مزاری از خوی و خصلت صادقی شناخت داشت که او علیه شورای اتفاق نیز بغاوت کرد و مزاری می‌دانست که اگر صادقی زنده بماند همان کاری که با شورای اتفاق کرد با پروژه‌ی حزب وحدت خواهد انجام داد و این‌جا بود که مزاری صادقی را کشت،  سپس شایعه پخش کردند که صادقی را حرکتی‌ها ترور کرد.

منبع: فیسبوک محمد علی مقدسی

 

مطالب مشابه