نمایش نوار ابزار

نقد و بررسی دولت ببرک کارمل تحت حمایت شوروی

چهارشنبه 4 دسامبر 2024

در چهل‌وسومین برنامه «جنبش بیداری»، به‌مناسبت بیست‌وهشتمین سالگرد درگذشت ببرک کارمل، سومین رئیس‌جمهور احزاب چپ‌گرا در افغانستان، نگاهی به تحولات سیاسی افغانستان در ۴۵ سال گذشته دارم. در این دوران، تمامی احزاب و گروه‌های سیاسی، چه چپ‌گرا و چه راست‌گرا، سهمی در فجایع و بحران‌های این کشور داشته‌اند.

اگر در افغانستان سازوکار محاکمه جنایتکاران جنگی اجرا می‌شد، وضعیت امنیتی امروز بسیار متفاوت می‌بود. از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷خورشیدی تا کنون، دوره‌های مختلف حکومت‌داری افغانستان شاهد جنایات وسیع و بی‌عدالتی بوده است.

حکومت‌های چپ‌گرا: پس از قدرت‌گیری، سرکوب‌های گسترده‌ای را علیه مخالفان، علما و نخبگان آغاز کردند.

دهه ۷۰ خورشیدی: احزاب راست‌گرا نیز در جنگ قدرت، زمینه‌ساز ظهور گروه طالبان شدند.

دور اول حاکمیت طالبان: در مناطقی مانند بامیان و شمال افغانستان، جنایات هولناکی صورت گرفت.

دوران جمهوریت: فساد، انفجار، ترور و سوءاستفاده از جنبش‌های مدنی، اعتماد مردم را به‌طور کلی از بین برد.

امروز بسیاری از جنایتکاران جنگی افغانستان به کشورهای دیگر مهاجرت کرده‌اند، اما باید در دادگاه‌های بین‌المللی محاکمه شوند. تجربه کشورهای اروپایی مانند آلمان نشان داده است که محاکمه این افراد به امنیت و کاهش خشونت کمک می‌کند.

پیش از آنکه به نقد و بررسی کارنامه ببرک کارمل بپردازیم، ضروری است ریشه‌های خلق فجایع نیم قرن اخیر افغانستان را واکاوی کنیم. باید پرسید که این همه مصیبت از کجا آغاز شد و چرا حکومت به دست احزاب چپ‌گرا و افراطی افتاد. به باور من، عامل اصلی این بدبختی‌ها اختلاف شاهزادگان افغانستان و پناه بردن محمد داود خان به شوروی سابق بود. توضیحات بیشتر در این باره را می‌توانید در خاطراتم، کتاب ثابت قدم، مطالعه کنید.

اختلافات محمد ظاهر شاه و محمد داود خان

محمد ظاهر شاه از سال 1312 تا 1352 خورشیدی (۱۹۳۳-۱۹۷۳ میلادی) سیاستی مبتنی بر بی‌طرفی و آرامش داشت و تلاش می‌کرد افغانستان را از درگیری‌های بین‌المللی دور نگه دارد. اما محمد داود خان، پسرعموی او، گرایش‌های ناسیونالیستی داشت و به اصلاحات تند معتقد بود.

در سیاست خارجی: محمد ظاهر شاه بی‌طرفی را دنبال می‌کرد؛ محمد داود خان به شوروی سابق نزدیک شد.

در سیاست داخلی: محمد ظاهر شاه اصلاحات تدریجی مشروطه‌ای انجام داد؛ محمد داود خان به اصلاحات رادیکال‌تر و توسعه نظامی و اقتصادی با کمک شوروی معتقد بود.

کودتای ۱۳۵۲ خورشیدی و آغاز حکومت جمهوری

در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ خورشیدی، محمد داود خان با حمایت ارتش و احزاب چپ‌گرا علیه محمد ظاهر شاه کودتا کرد. اما او پس از به قدرت رسیدن، از این احزاب فاصله گرفت و آنها را سرکوب کرد.

کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ و آغاز حاکمیت کمونیستی

با تضعیف دولت محمد داوود خان، حزب دموکراتیک خلق افغانستان با حمایت اتحاد جماهیر شوروی سابق کودتای خونینی را در ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی اجرا کرد. این کودتا سرآغاز دوره‌ای از سرکوب، خشونت و جنایات گسترده بود که پیامدهای ویرانگری بر جامعه افغانستان داشت.

پیامدهای کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی

۱. اعدام و شکنجه: کودتای ۷ ثور 1357 خورشیدی و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان آغازگر دورانی تاریک از جنایات، اعدام‌ها و شکنجه‌های گسترده بود. هزاران نفر در ولایات مختلف و به‌ویژه در زندان‌های مخوف کابل، از جمله پلچرخی، بازداشت و بسیاری از آنان اعدام یا زنده‌به‌گور شدند. تنها در دوران نور محمد تره‌کی، گزارش‌ها از کشتار بیش از ۱۲ هزار نفر در کابل حکایت دارد. قربانیان این جنایات شامل علما، دانشمندان، نخبگان اجتماعی، کارگران عادی و حتی اعضای حزب پرچم بودند.

در ۸ عقرب ۱۳۵۸ خورشیدی، لیستی شامل نام ۱۲,۰۰۰ نفر منتشر شد که به دستور نور محمد تره‌کی قتل‌عام شدند و حفیظ‌الله امین این اقدام را اعلام کرد. در دوران امین شمار زیادی از هم‌حزبی‌هایش، به‌ویژه پرچمی‌ها، به قتل رسیدند. از جمله محمد فاروق کرزنزی استاد پوهنتون و در پست‌های بالاکرده بود 20در  حوت 1357 خورشیدی با 8 تن از اعضای خانواده و  35 نفر دیگر از چرچمی‌ها تیر باران شدند. در مجموع برآوردها نشان می‌دهد نزدیک به ۳۰۰۰ نفر از طرفداران پرچم در این دوره توسط جناح خلق کشته و اعدام شدند. این دوران سیاه‌ترین فصل جنایات حکومت حزب خلق به شمار می‌رود.

۲. مهاجرت گسترده: سرکوب‌های خونین، جنگ داخلی و نابودی زیرساخت‌ها، میلیون‌ها افغان را مجبور به ترک وطن کرد. این موج عظیم مهاجرت بیشتر به سمت ایران و پاکستان سرازیر شد و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی عمیقی برای جامعه افغانستان به همراه داشت.

اما بحث عدالت‌خواهی و نقد حزب پرچم: در نشست امروز که به هدف بررسی کارنامه ببرک کارمل برگزار شد، انتظار می‌رفت هواداران حزب پرچم و ببرک کارمل نیز حضور یابند و از دیدگاه‌های خود دفاع کنند. با این حال، برخی از آنان از نقد و گفتگو خودداری کردند. در مسیر عدالت و صلح، ضروری است جنایات جنگی و فجایع این دوره مورد بررسی و محاکمه قرار گیرد.

امید می‌رود نسل جوان و روشنفکر به «جنبش بیداری» و «دادخواهی» بپیوندند، زیرا صلح و ثبات در افغانستان بدون اجرای عدالت و محاکمه جنایتکاران جنگی میسر نخواهد بود. با این مقدمه، به بررسی تفصیلی کارنامه ببرک کارمل می‌پردازیم.

زندگی و فعالیت‌های ببرک کارمل

تولد و تحصیلات: ببرک کارمل در ۱۶ جدی ۱۳۱۶ خورشیدی (۶ ژانویه ۱۹۳۸ میلادی) در منطقه کمری کابل متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در لیسه امانی به پایان رساند و سپس از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل فارغ‌التحصیل شد. در دوران دانشجویی، با اندیشه‌های مارکسیستی آشنا شد و به گروه‌های چپ‌گرا پیوست.

فعالیت‌های سیاسی اولیه: در دهه ۱۳۳۰ خورشیدی، به دلیل فعالیت‌های سیاسی بازداشت شد و پس از آزادی، در وزارت پلان مشغول به کار گردید. در سال ۱۳۴۳ خورشیدی، ببرک کارمل به همراه نورمحمد تره‌کی و دیگر شخصیت‌های برجسته چپ‌گرا، حزب دموکراتیک خلق افغانستان را تأسیس کرد. با گذشت زمان و در پی اختلافات داخلی، او به رهبری جناح پرچم دست یافت. این انشعاب در حزب، یادآور شکاف‌های مشابه در احزاب دیگر افغانستان، همچون حزب وحدت اسلامی، است. این مقایسه به‌ویژه برای نسل جوان که فجایع دهه هفتاد خورشیدی را بیشتر به یاد دارند، قابل درک‌تر است.

دوران ریاست‌جمهوری ببرک کارمل

ورود کارمل به قدرت: پس از ورود نیروهای شوروی و سرنگونی حفیظ‌الله امین در ۶ جدی ۱۳۵۸خورشیدی، ببرک کارمل به ریاست‌جمهوری افغانستان منصوب شد. او تلاش کرد تا مشروعیت حکومت خود را با تغییر پرچم، معرفی طرح‌های آزادی مذهبی، اصلاحات ارضی و آزادی زندانیان سیاسی تقویت کند. اما چالش‌های داخلی و خارجی زیادی را تجربه کرد. از یک سو، خیزش‌های مردمی در مناطق مختلف افغانستان و از سوی دیگر، وابستگی او به شوروی و سرکوب‌ها، نارضایتی عمومی را افزایش داد و مقاومت مسلحانه گسترش یافت. در نتیجه، میلیون‌ها نفر برای فرار از خشونت‌ها به ایران و پاکستان مهاجرت کردند.

کارمل تلاش کرد تا روابط خود را با ایران بهبود بخشد، به ویژه با توجه به حضور گسترده شیعیان در افغانستان. اما حکومت او به‌عنوان بازوی شوروی با مخالفت‌های داخلی و بین‌المللی روبه‌رو شد. نامه‌نگاری‌های او با آیت‌الله خمینی و مذاکرات سران شوروی با ایران منجر به فروپاشی شورای انقلابی اتفاق اسلامی شد. ایران نیز نشست‌های غیرعلنی میان وزارت خارجه شوروی و احزاب مقیم ایران را برگزار کرد.

حکایت عبرت‌آمیز شیخ محمد طاهر مفید: شیخ محمد طاهر مفید، از فعالان جهادی افغانستان، خاطره‌ای از زبان شیخ حسن ابراهیمی، نماینده ولی‌فقیه در امور افغانستان، نقل می‌کند. در یکی از سفرها به قم، ابراهیمی در حرم حضرت معصومه (س) سخنرانی کرد و از مشکلات سیاسی احزاب جهادی افغانستان صحبت نمود. برای اثبات گفته‌هایش گفت: «ما تلاش کردیم معاون سیاسی وزارت خارجه شوروی، آقای ورونتسوف، را به قم بیاوریم تا با نمایندگان مجاهدین دیدار کند، اما هیچ‌یک از سران احزاب حاضر نشدند. آنان گفتند باید یک ماه پیش خبر می‌شدند. به آنان گفتم هنوز دیر نشده و برای هر حزب یک نماینده معرفی کنید. جلسات فشرده‌ای برای آماده‌سازی آنان برگزار کردیم و آموزش‌های سیاسی دادیم. در روز ملاقات، به جهت احتیاط، دو نفر از وزارت خارجه را مأمور کردیم که در صورت بروز هرگونه مشکل، به بهانه‌ی دستشویی، نمایندگان احزاب را کمک کنند.» این هم از نتایج تلاش‌های کارمل و شوروی سابق با ایران بود.

کناره‌گیری کارمل از قدرت: فشارهای داخلی، به‌ویژه از سوی جناح‌های خلقی، کارمل را مجبور کرد که از قدرت کناره‌گیری کند. در سال ۱۳۶۵ خورشیدی تحت فشار شوروی، کارمل از ریاست‌جمهوری کنار رفت و جای خود را به دکتر نجیب‌الله داد. او در تبعید در مسکو زندگی کرد و در سال ۱۳۷۵ خورشیدی (۱۹۹۶ میلادی) درگذشت.

نتایج حاکمیت احزاب چپ‌گرا:

وابستگی به شوروی: حضور ارتش شوروی باعث تشدید بحران و جنگ داخلی شد.

فروپاشی اجتماعی: اصلاحات اجباری و سرکوب سنت‌ها منجر به نارضایتی عمومی شد.

تقویت مقاومت مسلحانه: سیاست‌های سرکوب‌گرانه، به جنگ‌های طولانی و سقوط این حکومت‌ها انجامید.

نتیجه‌گیری:

کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی و حاکمیت کمونیستی، افغانستان را به دوره‌ای تاریک از خشونت و بی‌ثباتی کشاند. جنایات این دوران، زیربنای بحران‌های امروزی افغانستان است. رفتار حزب خلق در دهه‌ی شصت خورشیدی شباهت زیادی به رفتار افرادی مانند حکمتیار، مزاری و دوستم داشت. حوادث ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی و ۲۳ سنبله ۱۳۷۳ خورشیدی را می‌توان دو روی یک سکه دانست. در ۷ ثور 1357 خورشیدی، کودتای خلقی‌ها به قتل‌عام محمد داودخان و خاندانش انجامید و در ۲۳ سنبله، مزاری نیز با کشتار هم‌حزبی‌ها و شیعیان، جنایتی مشابه رقم زد.

در این میان، محمد اکبری و نیروهایش شبیه به پرچمی‌ها، محافظه‌کار و منفعل بودند و حتی از خود دفاع نکردند. همان‌طور که پرچمی‌ها تاکنون جرئت بیان واقعیت‌ها را نداشته‌اند، در دهه‌ی هفتاد نیز افرادی مانند اکبری و همفکرانش در وضعیت مشابهی قرار گرفتند و همین موضوع باعث شد تا طی سه دهه‌ی گذشته، طرفداران مزاری با جعل تاریخ و نفرت‌پراکنی، مسیر یک‌طرفه‌ای را دنبال کردند و در کل باید گفت: تنها با «دادخواهی» و «محاکمه عاملان این جنایات» می‌توان به صلح و ثبات پایدار دست یافت. نسل جوان باید با حمایت از «جنبش‌های عدالت‌خواهانه»، این مسیر را ادامه دهد تا آینده‌ای بهتر برای کشور رقم بخورد.

منبع: 43مین برنامه زنده «جنبش بیداری» در صفحه فیسبوک محمد علی مقدسی انگوری

 

مطالب مشابه