بسم رب الشهدا و الصدیقین
«بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» (سوره تکویر، آیه ۹)
جنبش بیداری در پنجاه و دومین برنامه زنده خود، به یادبود از سیودومین سالگرد قتلعام مردم مظلوم افشار، برنامهای را تحت عنوان «حقایق پشت پرده افشار» برگزار میکند. این برنامه به موضوعات زیر اختصاص یافته است:
افشار، خون و تجارت سیاسی
افشار؛ معامله مزاری، حکمتیار و آیاسآی پاکستان
- مشاهدات شخصی و روایت از جنگ افشار
من، بهعنوان عضو کمیسیون فرهنگی کاروان بزرگ رهبران احزاب جهادی، در ۱۴ ثور ۱۳۷۱ خورشیدی وارد کابل شدم. از همان ابتدا، در مسجدالعلی(ع) جوار زیارت سخی، کتابخانه امام صادق(ع) را تأسیس کردم. علاوه بر برگزاری نماز جماعت، منبر و برنامههای آموزشی، در جریان جنگ افشار، بر اثر اصابت راکتهای حزب اسلامی که کوه تلویزیون و باغ بالا را هدف قرار داده بود، آن راکت در صحن زیارت سخی تعدادی کشته و زخمی و من نیز جزو زخمی شدهها بودم. من تا قبل از سقوط غرب کابل، در همان مناطق بودم و فجایع بسیاری را از نزدیک مشاهده کردم.
این مشاهدات را در کتاب خاطراتم «ثابت قدم» به تفصیل آوردهام. روایت من نه شنیدهشده از دیگران است و نه صرفاً نتایج یک جستجوی اینترنتی؛ بلکه بهعنوان شاهد عینی، وقایع قبل و بعد از جنگ افشار، نزاعها و کشمکشهای قدرتطلبان و همچنین سوءاستفادههای سیاسی و اقتصادی از نام شهدای افشار را با چشم خود دیدهام. اکنون، سالها بعد، شاهد نبش گورهای دستهجمعی و بهرهبرداریهای سیاسی از این فاجعه هستیم. در این برنامه، مشاهدات خود را درباره این موضوع بیان خواهم کرد: چرا مزاری با حکمتیار همسو شد؟ چرا جنگهای خونین کابل، ازجمله جنگ افشار، رخ داد؟
- سوالات کلیدی درباره جنگ افشار
در رابطه با فاجعه افشار، چند پرسش اساسی مطرح میشود که در حد توان و فرصت، به آنها پاسخ خواهم داد:
عوامل وقوع فاجعه افشار چه بود؟
برای پاسخ به این سوال، باید به اتفاقات قبل از جنگ افشار اشاره کنم:
اختلافات میان مزاری و مسعود ریشه در درخواست مزاری داشت که در سال ۱۳۷۰ خورشیدی، پیش از سقوط دولت دکتر نجیبالله، مطرح شد. مزاری خواهان پست نخستوزیری بود، درحالیکه از نظر احمدشاه مسعود، تقسیم قدرت باید بهگونهای باشد که همه اقوام ازجمله پشتونها نیز سهم داشته باشند. مسعود به مزاری پیام داده بود که رهبران باید درباره ساختار حکومت تصمیم بگیرند و مسئولیت اصلی مجاهدین، حفظ امنیت پایتخت از هرجومرج است.
اما مزاری که به کابل آمد، به دنبال بهانهای برای جنگ علیه دولت مشروع آن زمان بود. باوجود پیشنهاد واگذاری شش وزارت به حزب وحدت و چهار وزارت به حرکت اسلامی و چند مسئولیتهای دیگر، مزاری این پیشنهاد را رد کرد و به شورای مرکزی حزب وحدت گفت: «حقی که با میل تفنگ گرفته نشود، مزه ندارد.»
از سوی دیگر، گلبدین حکمتیار (رهبر حزب اسلامی)، عبدالعلی مزاری (رهبر حزب وحدت اسلامی) و جنرال عبدالرشید دوستم (رهبر جنبش ملی اسلامی) جلسات مخفیانهای برگزار کردند. تشکیل شورای هماهنگی میان این سه، طرحی برای کودتا علیه دولت مجاهدین بود. مزاری تصور میکرد که پس از کودتا، حکمتیار رئیسجمهور، خودش نخستوزیر و دوستم وزیر دفاع خواهد شد.
در این راستا، ابتدا جنگ چنداول را طراحی کردند. این جنگ خسارات جانی و مالی زیادی به مردم شیعه وارد کرد. سرای فرقه مشر و سایر سراهای مهم شیعیان به چهارآسیاب منتقل شد، اما این فاجعه بیسروصدا ماند، زیرا منافع مالی و سیاسی در میان نبود.
- نقش آیاسآی پاکستان در جنگ افشار
جنگهای دهه هفتاد، جنگهای قومی یا مذهبی نبودند؛ بلکه معاملهای میان شورای هماهنگی و آیاسآی پاکستان برای سقوط دولت مجاهدین بود. سردار سید حسن مرتضوی، معاون سابق سفارت ایران در کابل و نماینده کنونی سپاه قدس در افغانستان، از شاهدان این معامله پنهانی بود.
او وظیفه داشت که میان فارسیزبانها، مخصوصاً ربانی و مسعود از یکسو و مزاری از سوی دیگر، برای صلح و تفاهم وساطت کند. توافقات اولیه انجام شده بود و محل جلسه نیز در پنچ منطقه تعیین شده بود. اما همزمان با این قرار، جنرال حمید گل، رئیس وقت آیاسآی پاکستان، به خانه مزاری در کارته سه رفت. لحظاتی بعد از خروج او، مرتضوی که برای دیدار مزاری رفته بود، متوجه شد که موضع مزاری ۱۸۰ درجه تغییر کرده و دیگر حاضر به مذاکره با ربانی و مسعود نیست. این ملاقات چند روز پیش از جنگ افشار اتفاق افتاد.
- حزب اسلامی در غرب کابل و حمله به افشار
من شاهد نیروهای حزب اسلامی در غرب کابل بودم. افرادی همچون استاد بشیر شبیری (مسئول امنیتی چریکهای حزب اسلامی)، حامد ابراهیمی (مسئول رسانهای حزب اسلامی) و رحمتالله جمال را بارها دیده بودم. جنرال سلطانی نیز تأیید کرده بود که نیروهای حزب اسلامی در علوم اجتماعی حضور داشتند و حتی در سنگرهای کوه افشار نیز مستقر شده بودند.
هدف شورای هماهنگی، اجرای کودتا پس از ماه رمضان، در حمل ۱۳۷۲ خورشیدی بود. به همین دلیل، نیروهای حزب اسلامی در غرب کابل، ازجمله پول سوخته، قلعه شهاده، کارته سه، کارته چهار، کارته سخی، سیلو و علوم اجتماعی مستقر شدند. اما احمدشاه مسعود که از این نقشه آگاه شده بود، در ۲۲ دلو ۱۳۷۱ خورشیدی (۱۹ شعبان)، یعنی ۴۰ روز پیش از اجرای کودتا، به علوم اجتماعی و افشار حمله کرد و این مناطق را از کنترل حزب وحدت خارج ساخت، که در نهایت به سقوط افشار انجامید.
- تجارت سیاسی و اقتصادی با نام افشار
پس از جنگ افشار، مزاری دیدارهای متعددی با هیئتهای پاکستانی و ازجمله مقامات آیاسآی داشت. در یکی از ویدیوهای فاششده، مزاری از غلامعلی حیدری (رئیس تنظیم نسل نو) و محمدعلی اختیار (سخنگوی تنظیم) که به کابل سفر کرده بودند، بابت حمایتهایشان تشکر میکند و تأکید دارد که «در جنگ افشار، هزارهها کشته نشدند.»
اما طرفداران مزاری ۳۲ سال است که از نام افشار و شهدای آن، تجارت سیاسی، اقتصادی و استخباراتی میکنند. درحالیکه در ۲۳ سنبله ۱۳۷۳ خورشیدی، با خیانت آشکار، تجهیزات نظامی و سلاح قطعهی استراتژیک اسکاد به حزب اسلامی واگذار شد و در نهایت به پاکستان منتقل گردید. در این حمله، ده برابر جنگ افشار از مردم هزاره و شیعه کشته شدند، اما هرگز از آن بهعنوان یک فاجعه یاد نشد و آن را «قیام اسارتشکن بابه» نامیدند!
- اتفاقات قبل از جنگ افشار
پیش از وقوع جنگ افشار، چندین رویداد مهم رُخ داد که زمینهساز این فاجعه شدند، از جمله:
ترور سران مجاهدین مستضعفین و اعضای شورای مرکزی حزب وحدت:
چند تن از اعضای این گروهها در سرک سیلو ترور شدند، گفته میشود که این ترور به دستور مزاری صورت گرفته بود. همچنین، فاجعه خونین چنداول به وقوع پیوست که تأثیرات مهمی بر فضای سیاسی و نظامی آن زمان داشت.
ناکامسازی طرح شورای حل منازعات:
پیش از جنگ افشار، نجمالدین مصلح از ولسوالی جرم ولایت بدخشان، که رئیس اداره امور بود، توسط جنبش ملی و برخی از صاحبمنصبان خلقی، از جمله جمعه چنته، ربوده شد. او در زندان کوتی گانه محبوس بود و ۲۴ ساعت پیش از فرار عبدالعلی مزاری، همراه با دیگر زندانیان، به دستور او در کارته چهار تیرباران شد.
ترور دگروال جنرال میرهاشم هاشمی:
هاشمی، از سادات چنداول و عضو حزب جمعیت اسلامی، رئیس سیاسی امنیت ملی بود. او به دلیل تعلقات مذهبی خود، از طریق برخی اعضای حزب وحدت، از جمله انجنیر حبیب (از اعضای سازمان نصر و از دوستان زندانی هاشمی)، موفق به ملاقات با عبدالعلی مزاری در دانشکده علوم اجتماعی شد. هاشمی در این دیدار، نگرانی خود را درباره آینده شیعیان ابراز کرد و از مزاری خواست که با دولت مذاکره کند تا از جنگهای خونین جلوگیری شود.
مزاری اما در پاسخ گفت: «من در این جنگ تنها نیستم، یک دستم حکمتیار است و دست دیگرم دوستم.»
پس از این ملاقات، مزاری به حیدری ورسی، رئیس کمیته اطلاعات حزب وحدت، گفت: «این بچه آمده بود که مرا بترساند.»
در نهایت، هاشمی هنگام بازگشت از علوم اجتماعی، در محدوده چوک دهمزنگ، توسط نظامیان وابسته به مزاری ترور شد.
هتک حرمت به دکتر ودیر صافی:
پیش از جنگ افشار، دکتر ودیر صافی که در مأموریتی برای صلح بود، هنگام بازگشت به دهمزنگ توقف میکند. نیروهای مزاری، با لحنی توهینآمیز میگویند: «ما هر نوع سواری را دیدیم، اما وزیر سواری را ندیدیم.» سپس او را مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
- فاجعه افشار برنامهریزی شده بود
پیش از حمله به افشار، عبدالعلی مزاری از چندین منبع درباره حملات وزارت دفاع اطلاع یافته بود، اما واکنشی نشان نداد.
بیتوجهی به گزارش سید محمد هادی:
مرحوم سید محمد هادی «هادی»، که در آن زمان وزیر زراعت بود، پیش از جنگ افشار به علوم اجتماعی رفت و به مزاری هشدار داد. اما مزاری، که تازه از خواب بیدار شده بود، به این هشدارها اعتنایی نکرد. صحبتهای مرحوم هادی درباره این ماجرا در شبکههای اجتماعی موجود است.
افشاگری عبدالحکیم مبارز:
عبدالحکیم مبارز، معاون اداری و نظامی حزب وحدت، در اظهاراتی فاش کرد که مقصر اصلی در جنگ افشار، عبدالعلی مزاری و در مرحله بعد خودش به عنوان معاون نظامی بود.
طبق گزارش جنرال غَرَنَی (یک افسر پشتون و همصنفی جنرال خداداد)، بیش از ۱۵۰۰ نیروی نظامی، بیش از ۴۰ تانک و تجهیزات سنگین نظامی در دشت چمتله، بادامباغ و قرغه مستقر شده بودند.
مزاری از این تحرکات مطلع شده بود، اما هیچ تدبیری اتخاذ نکرد. (مصاحبه عبدالحکیم مبارز درباره این موضوع در شبکههای اجتماعی موجود است.)
- معامله مزاری با ملا عزت پغمانی، فرمانده جمعیت اسلامی
عبدالعلی مزاری برای سرنگونی دولت اسلامی نقشهای طراحی کرده بود:
او ملا عزت پغمانی، فرمانده جمعیت اسلامی مستقر در قرغه، را جذب کرد و معتقد بود که با کمک او، شکست دولت حتمی خواهد بود.
تصور مزاری این بود که پس از سقوط دولت:
حکمتیار رئیسجمهور خواهد شد،
مزاری صدراعظم خواهد شد، و دوستم وزیر دفاع خواهد شد.
ملا عزت، که ارتباط نزدیکی با جنرال مجید روزی (عضو جنبش ملی دوستم) داشت، از مزاری پول دریافت کرد.
انجنیر موسی (خواهرزاده مزاری) و سید علی علوی (سکرتر او) با ملا عزت دیدار کردند.
در نتیجه، ملا عزت در ازای ۲۰۰ میلیون افغانی، قول همکاری با مزاری داد.
اما ملا عزت این پروتکل را به احمد شاه مسعود نشان داد.
مسعود به او گفت: «پولهایی که از مزاری گرفتی، نوش جانت! من دو برابر آن را به تو میدهم، اما کارت را آرام و حسابشده انجام بده.»
در ۲۲ دلو ۱۳۷۱، وقتی جنگ افشار آغاز شد، نیروهای ملا عزت به افشار حمله کردند و این منطقه بدون مقاومت سقوط کرد.
- عامل دیگر سقوط علوم اجتماعی و افشار: فتوای آیتالله محقق کابلی
در یکی از جلسات در علوم اجتماعی، مرحوم آیتالله محسنی و برخی مسئولین حرکت اسلامی و حزب وحدت حضور داشتند.
آیتالله محسنی از آیتالله محقق کابلی درباره حکم جنگ پرسید.
آیتالله محقق کابلی پاسخ داد: «هر دو طرف مسلماناند، جنگ حرام است.»
پس از این فتوا، بسیاری از نیروهای نظامی، از جمله نصریها و پاسداران جهاد (منحله)، از مزاری جدا شدند.
از جمله، نظامیان امینی ترکمنی و شیخ ناظر ترکمنی نیز از حمایت مزاری دست کشیدند.
- جدا شدن یاران قدیمی مزاری پیش از جنگ افشار
حدود یک ماه قبل از جنگ افشار، در ۲۰ جدی ۱۳۷۱، عبدالعلی مزاری در مسجد محمدیه تپه سلام سخنرانی داشت.
او در این سخنرانی، یاران قدیمی و همحزبیهای سابق خود را «خوارج» خواند.
مقصود او از «خوارج»، افرادی مانند ابوذر غزنوی، شیرحسن مسلمی، و برخی از اعضای سابق سازمان نصر بود.
این تحولات نشان میدهد که جنگ افشار نه یک حادثه ناگهانی، بلکه نتیجه مجموعهای از توطئهها، خیانتها، و سوءمدیریتهای رهبران سیاسی و نظامی آن دوران بود.
- چند سؤال از طرفداران مزاری
طرفداران مزاری مدعی بودند که ۲۱۰۰۰ نیروی نظامی دارند و تنها برای علوم اجتماعی و اطراف آن، با حمایت خارجیها، برای ۴۵۰۰ نظامی حزب وحدت امکانات و مصارف دریافت میکردند. اما افشار بدون مقاومت، قبل از ظهر ۲۲ دلو ۱۳۷۱ خورشیدی سقوط کرد. این تناقض چگونه توجیه میشود؟ آیا خیانت درونی میان نیروهای مزاری عامل سقوط بود؟ این نیروها چه شدند؟
برخی ناراضیان حزب حرکت اسلامی، از جمله سید جواد باهنر سنگلاخی که در گذشته از هواداران حزب حرکت بود و در دهه ۷۰ جزو ناراضیان محسوب میشد (و اکنون مسئول دارالانشاء شورای عالی حرکت اسلامی است)، در علوم اجتماعی از مزاری بهعنوان نیروی منطقهای تأمین میشد و در چهارراهی اسپین کلی قرارگاه داشت. اگر سنگلاخیها امروز برخی افراد را متهم میکند، آیا خودش و برخی ناراضیان سنگلاخی نیز با مزاری در ارتباط نبودند؟ چرا او موضع روشنی درباره فاجعه افشار ندارد و دیگران را مقصر میداند؟
شکی نیست که زمینه جنگ افشار، طرح کودتا و شورش مشترک حکمتیار، مزاری و دوستم بود. اما چرا خلیلی، محقق و دانش در دوران جمهوری اسلامی افغانستان و حتی امروز، این فاجعه را پنهان میکنند؟ چرا از وقایع واقعی افشار چیزی نمیگویند؟
چرا زمانی که خبرنگاری به نام انیسه شهید درباره افشار از محقق سؤال میپرسد، او ناراحت شده و پاسخ میدهد که فاجعههای بزرگتری هم رخ داده است؟ اگر چنین است، چرا از آنها نام نمیبرد؟
چرا چهرههایی چون فهیم، سیاف، خلیلی، محقق و اکبری حاضر نشدند در مناظرهای که انوری سه بار فراخوان داد، شرکت کنند؟
چطور این افراد مردم را علیه اقوام دیگر تحریک میکنند، اما خودشان (بهویژه خلیلی و محقق) در دوران جمهوریت با افرادی چون سیاف و عبدالله که مستقیماً در جنگ افشار حضور داشتند، همتیم شدند و برای آنها تبلیغ کردند؟
چرا بازماندگان قربانیان و مردم دادخواهی نمیکنند و علیه این افراد شکایت نمیکنند؟
- حوادث و رویدادهای بعد از سقوط افشار
بهعنوان شاهدان عینی، ما داستان غمانگیز آن دوران، از فرار مؤسسین حزب وحدت با لباس مبدل گرفته تا سقوط اسکاد، مفقود شدن نیروهای نظامی دکتر محمد عارف شاهجهان و دیگر وقایع جنگهای کابل، از جمله جنگ افشار را روایت میکنیم.
در ۲۲ دلو ۱۳۷۱ خورشیدی، نیروهای مشترک دولت مجاهدین و اتحاد اسلامی به رهبری سیاف حملات خود را بر علوم اجتماعی و افشار آغاز کردند. پس از چند ساعت، این مناطق بدون مقاومت سقوط کرد. مزاری به قلعه شهاده عقبنشینی کرد، مردم ملکی قتلعام و زخمی شدند، خانهها ویران شد و یک فاجعه انسانی به وقوع پیوست.
شیرحسین مسلمی همراه با ده نفر دیگر به دستور آیتالله فاضل، نقش کلیدی در نجات مزاری از کشته شدن و اسارت داشتند.
مرحوم آیتالله صادقی پروانی، در تماس با سید محمدهادی «هادی»، مزاری را عامل این فاجعه معرفی کرده و از او تقاضای اقدام عاجل برای جلوگیری از کشتار مردم بیگناه را داشت. در آن زمان، آقای هادی، عباس پایدار و دکتر علوی در خطوط اول کوتهسنگی و دهمزنگ مستقر بودند و تأکید داشتند که از مناطق غرب کابل دفاع شود. در همین حال، نیروهای حزب وحدت مناطق تحت کنترل حزب اتحاد را زیر آتش قطعه اسکاد گرفتند.
- آمار تلفات قربانیان افشار
یکی از مسائل مبهم در حادثه افشار، آمار تلفات و شهدای این فاجعه است که درباره آن اغراق شده است. آمارهای مختلفی ارائه شده، اما طبق برآوردها، تعداد شهدای افشار حدود ۷۰۰ نفر بوده است.
اجساد قربانیان از کوچهها جمعآوری و توسط حجتالاسلام شیخ صفدرعلی (از قریه جمیلی سبز درخت کجاب بهسود) کفن و دفن شدند. نماز جنازه را نیز شیخ صفدرعلی برگزار کرد و شهدای افشار در یک گور بزرگ کنار هم دفن شدند.
آمار زخمیها و اسرای افشار همچنان نامشخص است.
حزب وحدت درباره آمار کشتهشدگان نظامیاش اطلاعرسانی نکرده است، بهطوریکه حتی نام دو نفر از کشتهشدگان نظامی حزب وحدت مشخص نیست.
این موضوع نشان میدهد که نیروهای حزب وحدت هیچ مقاومتی از خود نشان ندادند و صرفاً زمینه کشتار مردم را فراهم کردند.
اصلاحشده:
- فرافکنیهای مزاری پس از فاجعهی افشار
پس از فاجعهی افشار، مزاری در صدد توجیه ضعف و شکست خود برآمد. به تاریخ ۱۹ جوزا ۱۳۷۲ خورشیدی، وی اعلام کرد که چهار قوماندان حزب وحدت سنگرها را فروخته بودند و تعدادی نیز به جرم خیانت دستگیر شدند. او در پیوند با سقوط افشار اظهار داشت:
«در این رابطه، تقریباً میشود گفت اکثریت قاطع اینها را گرفتیم. نوار هم پر شده از اعترافاتشان. یکی، دو، سه نفر مانده که تا حالا نگرفتیم. دو نفر از اینها در حضور شما مردم محاکمه شدند و به جزای اعمالشان رسیدند. پرونده سه، چهار نفر دیگر تکمیل شده، اما هیئتی که از طرف شورای نظارت و شورای تصمیمگیری تعیین شده بود، برخی از اعضای آن مسافرت رفتهاند و منتظر بازگشت آنها هستیم.» (احیای هویت، ص ۹۹)
همچنین در سخنرانی ۳ حوت ۱۳۷۲ خورشیدی در مسجد محمدیه تپه سلام کابل، گفت:
«مسئلهی افشار واضح و روشن است. ما به شما مردم وعده داده بودیم که این خیانت تاریخی را بررسی کرده و عاملین آن را بازخواست کنیم. خوشبختانه، در این زمینه موفق شدیم. تنها دو نفر از خائنان فراری ماندهاند و بقیه را دستگیر کردهایم. پروندههای آنها نیز تکمیل شده است.» (احیای هویت، ص ۱۳۶)
در این روند، کربلایی دُر محمد (برادر نور اکبری) و جنرال صداقت اعدام شدند.
از این سخنان چنین برداشت میشود که سقوط افشار ناشی از خیانت برخی قوماندانهای حزب وحدت بوده است. تا این تاریخ، هیچیک از چهرههای شاخص حزب مانند محسنی، انوری، جاوید، هادی، فاضل، اکبری و کاظمی متهم نبودند. اما پس از فاجعهی ۲۳ سنبله ۱۳۷۳ خورشیدی، به تاریخ ۵ جدی ۱۳۷۳ خورشیدی، یعنی نزدیک به دو سال بعد، انوری و برخی دیگر نیز بهعنوان عوامل خیانت معرفی شدند.
۱5. مزاری برای تبرئه خود، پشت قوم پنهان شد
پس از ۲۳ سنبله ۱۳۷۱ خورشیدی، تبلیغات گستردهای علیه برخی جریانها، بهویژه قشر سادات، به اتهام سنگرفروشی در کوه افشار شکل گرفت. این تبلیغات به حدی بود که برخی سادات ناشناخته، تلاش میکردند سیادت خود را پنهان کنند. طرفداران مزاری، بدون هیچ سندی، طوطیوار اتهاماتی را که به آنها القا شده بود، تکرار میکردند.
در این میان، عزیز رویش و دایفولادی در جعلسازی و متهم کردن افراد بیگناه، نقش اساسی داشتند و باید پاسخگو باشند. نامههای جعلی و اتهاماتی که به شخصیتهای ملی و غیرنظامی زده شد، آسیبهای جبرانناپذیری بر جای گذاشت. جعفر عطایی باید پاسخ دهد که چرا مسئولین حزب وحدت را در مسجد ارگ قم، صرفاً به دلیل مخالفت با جنگ، مورد آزار و اذیت قرار داد.
این افراد، ده سال پس از فاجعهی افشار، در دوران جمهوریت، قبرهای دستهجمعی را نبش کردند و فیلمهایی تهیه نمودند که ماهیت ساختگی آنها مشهود است. همانگونه که برنامهی «صلح در بهار» را با عنوان «زمستان» جعل کردند، لازم است که صحت این ویدیوهای ساختگی نیز مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.
۱6. چند پیشنهاد
– باید علیه جنایتکاران جنگی دادخواهی صورت گیرد تا زمینهی صلح و امنیت در افغانستان فراهم شود.
– چند سال قبل، تحقیق مختصری با عنوان «افشار، خون و تجارت سیاسی» منتشر شد. اما پیشنهاد میشود که یک تیم تحقیقاتی، ریشههای این فاجعه و سایر فجایع دهههای ۶۰ و ۷۰ را بررسی کند.
– این تحقیقات باید شامل مسائل مهمی مانند سربازگیری اجباری از کودکان، تجاوزها، جنایات جنگی و سایر فجایع وحشتناک آن دوران باشد تا در تاریخ بهدرستی ثبت شود.
منبع: 52 مین برنامه زنده جنبش بیداری، 23 دلو 1403 خورشیدی