۲۸ صفر؛ همزمان با غروب آفتاب نبوت، شهادت غم انگیز سبط اکبرش امام حسن مجتبی (ع) و ثامن الائمه امام علی بن موسی الرضا(ع) رُخ داد و این سه واقعهی المناک و تکان دهنده باعث شد تا ماه صفر ماه اندوه برای مسلمانان باشد.
به نقل از گزارشگر پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی، قبل از ظهر جمعه، ۲۵ میزان ۱۳۹۹ خورشیدی، حجتالاسلام والمسلمین سید جعفرعادلی حسینی به مناسبت رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله وسلم)؛ شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)، شهادت امام رضا(ع) در محفلی واقع غرب کابل سخنرانی نمودند و اینهم سخنرانی کامل وی در ۲۸ صفر ۱۴۴۲ هجری قمری.
سالروز رحلت عظیم پیامبر رحمت و خاتم رسولان الهی، حضرت محمد مصطفی(ص) و شهادت سبط اکبرش، کریم اهل بیت، حضرت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت هشتمین اخترتابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام رضا(ع) را خدمت حضرت ولی عصر امام زمان(عج) و همه مسلمانان عالم، باالخصوص به شما حضار محترم تسلیت و تعزیت عرض مینمایم.
اینک در پایان ماه صفر به سوگ پیامبر رحمت و دو فرزند عزیزش نشستهایم و در این فرصت با یاد آوری از آخرین سفیر الهی و رحمت برای عالمیان حضرت پیامبر اسلام(ص) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی(ع) به عنوان، پیام آوران صلح و دوستی و نیز توصیه امام رضا(ع) به احیاگران مکتب اهلبیت(ع) نکاتی را یاد آور میشوم و به قول شاعر:
من کجا و دست گل چیدن کجا ای باغبان / ناله بلبل بزور اینجا مرا آورده است
دوران عمر پیامبر اسلام(ص) به سه بخش تقسیم میشود:
- قبل از نبوت (چهل سال).
- بعد از نبوت در مکه (۱۳ سال).
- بعد از هجرت از مکّه به مدینه، وتشکیل حکومت اسلامى(حدود ده سال).
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) متعلق به تمامی مخلوقات است و تجلیل از رحلت آن حضرت میتواند پیامدهای موثر و مثبت را در جامعه اسلامی به همراه داشته باشد و طبق گفتههای قرآن مقدس که خطاب به پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «تو رحمت به تمام عالمیانی» بنا اگر مسلمانها هر یک مطابق گفته های مذهب خود عمل کرده و نظریات دیگر مذاهب را خارج از اسلام بدانند در واقع توهین به این آیه قرآن کرده است چون قرآن کریم حضرت پیامبراسلام(ص) را رحمت برای عالم و آدم دانسته نه قوم و یا مذهب خاص.
یکی از ویژه گی های تجلیل از رحلت پیامبر(ص) این است که مسلمانان را اعم از شیعه و سنی به سوی وحدت و برادری سوق میدهد و بدون تردید قـرارداد همزیستى مسالمت آمیز با اهل کتاب در زمان پیامبر اکرم(ص) در مـدیـنـه، مـدارا و مـهربانى با اسیران جنگ بدر و جریان صلح حـدیـبیه، در قرار داد از لقب اختصاصی خود میگذرد وباید توجه داشت که در آیین اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرائط خاصى دستور مىدهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است که اگر نبرد براى پیشبرد هدف موثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام (ص) این هر دو صحنه را مشاهده مىکنیم: پیامبر اسلام که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى که پیروزى را غیر ممکن مىدید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد. پیمان پیامبر(ص) با «بنى ضمره» و «بنى اشجع» و نیز با اهل مکه (در حدیبیه) از جمله این موارد به شمار مىرود.
بنابراین، همانگونه که پیامبر اسلام (ص) بر اساس مصالح عالیترى که احیانا آن روز براى عدهاى قابل درک نبود، موقتاً با دشمن کنار آمد، امام حسن مجتبى(ع) نیز، که از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر کس دیگر آگاهى داشت، با دور اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد. از اینرو این موضوع نباید موجب خردهگیرى گردد، بلکه باید روش آن حضرت عیناً مثل پیامبر(ص) تلقى شود.
مهمترین و حساسترین بخش زندگانى امام حسن مجتبى(ع)، که مورد بحث و گفتگوى فراوان واقع شده و موجب خردهگیرى دوستان کوته بین و دشمنان مغرض یا بى اطلاع گردیده است، ماجراى صلح آن حضرت با معاویه و کنارهگیرى اجبارى ایشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامى است و امام حسن مجتبی(ع) هنگامى که بر اثر شرائط نامساعدى برای حفظ موجودیت اسلام تشخیص داد و ناگزیر صلح و آتش بس را قبول کرد، فوق العاده کوشش نمود تا هدفهاى عالى و مقدس خود را به قدر امکان از رهگذر صلح و به نحو مسالمتآمیز تامین کند.
بنابراین دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حکومت فاسد اموى به شمار مىرفت تا روز موعود، روزى که جامغه اسلامى آمادگى قیام داشته باشد، فرا رسد.
موضوع صلح و تأمین امنیت در کشور روز به روز به پیچیدگی بیشتیر رسیده و مخالفین هر کدام اهداف و مقاصد خود را دارند و با این وضعیت اگر فکر اساسی صورت نگیرد، احتمال ادامه جنگ در این کشور بیشتر از این خواهد شد.
در این مدت دولت نتوانستهاند علمای تأثیر گذار و مردمی را هماهنگ کنند که حد اقل فتوای جدی و قابل توجه صادر نمایند که قتل مردم بی گناه و حملات انتحاری از نظر اسلام مردود و از دایره اسلام خارج هست و مردم نیز از آن به عنوان عالمان مستقل و غیر حکومتی توجه داشته باشند. شورای های علمایی افغانستان به عنوان یک نهاد نیمه حکومتی چندین بار حملات انتحاری را حرام دانسته ولی تأثیر گذار نبوده و اقشار مختلف جامعه نیز از آن حمایت نکردند، دلیل آن وابستگی به حکومت خوانده شده است.
همچنان در راستای صلح نیز باید یک نهاد غیر حکومتی ایجاد میگردید، علمای حکومتی و شورای عالی صلح کشور در چند سال کاری اش دستاورد لازم را نداشتند و مورد بعدی اینکه اعتراض و حق خواستن، حق قانونی مردم است و هرنظام که ادعای شایسته سالاری داشته باشند، باید به «خواستهای مشروع مردم پاسخ مثبت و منطقی» بدهد، در این راستا نیز باید از علما کار گیرد تا علما آنان را متوجه سازند و از آدرس تربیون منبر پیشنهاد میکنم:
– مذاکره و گفتگوی غیر مستقیم با علمای صاحب نفوذ و مورد قبول مردم و نه آن عده از علمای که تا کنون دنبال منافع و اهل معامله بودند و در بین مردم نیز از اعتبار و جایگاهی برخور دار نیستند.
– ارتباط متنفذین و دینداران مردم با نظام سیاسی جامعه، تا کنون روی افراد سیاسی متزلزل بوده و میطلبد شخصیتهای ملی و متنفذین مردمی و در رأس علمای تأثیر گذار را جستجونمود.
– بحث مذاهب رسمی در قانون اساسی فعلی در نظر گرفته شود و اهل تشیع بیش از ۲۵ در صد متشکل از اقوام مختلف پیروان این مذهباند، تیکه داران که منافع شان مذهب است در میان اقشار مختلف جامعه شعار مذهبی سرمیدهند و اما در درون نظام بحث قومی را مطرح مینمایند و سران حکومت به این باورند که قوم خاص نسبت به مذهب بالاتر و از این جهت طرفداران دیگر اقوام تشیع و حتی قوم وتبار خود را به همراه ندارند و از اینرو نظام پایگاه مردمی خود را از دست میدهند.
– مذاکره با نهادهای علمایی که در درون مردم از اعتبار و نفوذ برخور دارند، توجه صورت گیرد یقیناً در صلح و تأمین امنیت تأثیر گذار خواهد بود.
– از دید پیامبرگرامی اسلام(ص) ظلم، بیعدالتی و نزاع در جوامع انسانی، مخصوصاً اسلامی مورد قبول نیست. تروریستان به نام اسلام دشمن مسلمانان شیعه و سنی هست، مسلمان تروریست نیستند و تروریستان هم مسلمان نمیباشند و این گروههای تروریستی میخواهند اسلام بد معرفی و دین خشونت معرفی نمایند.
و سخن آخر و پایانیأم در این ایام پیرامون احیاگران مکتب اهلبیت(ع) به مناسبت شهادت امام علیبن موسی الرضا(ع) است که آن حضرت در روایتی می فرماید: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِسا یُحْیى فیهِ اَمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوت الْقُلُوبُ» هر کس در مجلسى بنشیند که احیاى مکتب ما، در آن مىشود دلش نمىمیردآن روز که دلهامىمیرند!
از این جمله بخوبى روشن مىشود که وظیفه حتمى پیروان اهل بیت(ع) این است که در جلسات خود برنامه هاى آنها را احیاء کنند، مکتب شان را بشناسند، روح سخنان شان را دریابند، به تعلیمات آنان آشنا شوند و مجلس آنها مجلس سازندگى و آمادگى و حیات زندگى باشد نه جلسه سرگرمى و تنها حاجت طلبى و به دردها و خواستهاى شخصى اندیشیدن، و مسائل انسانى و اجتماعى و عقیدتى را نادیده گرفتن، چنین مجلسى موجب زنده شدن دلها و بیدارى افکار است.
در سوگ پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم
شیخ مفید نقل میکند: سپس بیمارى رسول خدا(ص) سخت وخیم شد؛ امیرمؤمنان على(ع) در کنار بسترش بود، همینکه نزدیک بود روح از بدنش مفارقت کند به امام على(ع) فرمود: «سرم را بردامن خود بگیر، زیراکه امرالهى فرا رسیده، یاعلى! وقتى که روح از بدنم بیرون رفت… مرا روبه قبله بگذار و کار (غسل و کفن) مرا خودت انجام بده وپیش از همه مردم بر جنازهأم نماز بخوان، واز من جدا نشو تامرابه خاک بسپارى و از خداوندطلب مغفرت کن».
حضرت على(ع) سر آن حضرت را بر دامن گرفت، آن حضرت ازحال رفت وبیهوش شد، فاطمه(س) خود را به روى آن حضرت انداخت در حالى که نوحه وگریه مى کرد واین شعر را مىخواند:
وَاَبیَضُ یُستَسقَى الغَمامُ بِوَجهِ/ هِثِمالُ الْیَتامى عِصْمَهُ لِلْأَرامِلِ
«وسفید رویى که مردم به برکت روى او، طلب باران مىکنند اوکه فریاد رس یتیمان وبیوه زنان است». رسول خدا(ص) چشمش راگشود وباآواز ضعیف فرمود: «دخترجانم، اینگفتار عمویت ابوطالباست، آن رامگو، ولى این آیه را بخوان:» «وَمَا محمّدٌاِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبْلِهِالرُّسُلُ، أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلىأَعْقابِکُم وَ مَنْ یَنْقَلِبْ…» «محمّد(ص) رسول خدا است، وپیش از او رسولانى نیز بودند، آیا اگر او بمیرد و یاکشته شود به عقب بر مىگردید؟».
در این هنگام فاطمه(س) گریه طولانى کرد، پیامبر(ص) به او اشاره کرد که نزدیک بیا، فاطمه(س) نزدیک رفت، پیامبر(ص) آهسته به او سخنىگفت که روى فاطمه(س) ازآن سخن شکوفاشد.
در حدیث آمده به فاطمه(س) گفته شد، آن سخنى که پیامبر(ص) آهسته به تو گفت چه بود که موجب خرسندى توگردید؟». فاطمه(س) در پاسخ فرمود: پیامبر(ص) به من فرمود که نخستین کسى ازاهل بیت اوهستم که به او ملحق مىگردم وبعد از اوچندان نمى گذردکه به آن حضرت مى پیوندم.این مژده موجب ازبین رفتن اندوه منگردید».
مرحوم شیخ صدوق ازابن عباس روایت کرده: درآن هنگام حسن وحسین(ع) بادیده گریان وارد خانه شدند وخود را به روى رسولخدا(ص) افکندند. امام على(ع) خواست آنان را ازآن حضرت جدا سازد که پیامبر(ص) به هوش آمد وفرمود: «یاعلى! بگذار من آنهاراببویم، من ازدیدار آنهاتوشه برگیرم وآنها ازدیدارمن توشه برگیرند، آگاه باش! که این دوفرزند، بعد
ازمن ستم هاخواهند دید وباظلم کشته خواهندشد» سپس سه بارفرمود: «خدالعنت کند کسانى را که به این دوتن ظلم کنند.»
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی