مراسم عزاداری دههی پایانی ماه صفر از سوی مجمع فرهنگی کوثر در شهر روستوک کشور آلمان برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی، ۲۸ صفر مصادف با سالروز شهادت حضرت پیامبر اسلام(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و در آستانهی فرا رسیدن ایام سوگواری شهادت امام رضا(ع) با حضور عزاداران مقیم شهر روستوک و سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سید جعفر عادلی حسینی برگزار گردید شد. رئیس جهاد فرهنگی در این مراسم ضمن تسلیت ایام سوگواری سالروز رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، شهادت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت امام رضا(ع)، اظهارکرد: ماه صفر مصادف است با بزرگترین مصیبت برای امت اسلامی، از اینرو یکی از عوامل مؤثر در پیشرفت اسلام اعتدال و میانهروی پیامبراسلام و اهلبیت(ع) بود، باید مسلمانان اخلاق نیکوی پیامبراسلام(ص) را که در تعدادی از آیات قرآن کریم به نقش اخلاق پیامبر در جذب قلوب مردم تصریح کرده است.
این مراسم با گردانندگی محترم فرهاد کریمی همراه بود و همچنان در این مراسم مداحی، قرائت زیارت عاشورا با صدای مداح اهل بیت(ع) کربلایی جواد کریمی و سفره احسان و اطعام نبوی از دیگر برنامههای جانبی این مراسم معنوی بود.
اینک تفصیل سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سید جعفر عادلی حسینی حضور علاقمندان تقدیم است.
………………………………………..
قال الله تعالی فی کتابه: لَّقَد كَانَ لَكُم فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسوَةٌ حَسَنَة لِّمَن كَانَ يَرجُواْ ٱللَّهَ وَٱليَومَ ٱلأخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرا[1] بى گمان، در [رفتار و اخلاق] رسولِ خدا براى شما الگويى نيكوست،[البتّهّ] براى كسى كه به خدا و روز واپسين اميد داشته باشد و خدا را بسيار ياد كند.
آخر ماه صفر، روزهای بسیار غمبار و یادآور رحلت شایستهترین مخلوق الهی، خاتم پیامبران، پیامبرگرامی اسلام(ص)، شهادت سبط اکبرش، کریم اهلبیت(ع)، امام حسن مجتبی(ع) و شهادت ثامن الائمه امام علی بن موسی الرضا(ع) است.
پیامبراسلام(ص) آخرین سفیر الهی و اشرف مخلوقات در 12 و یا 17 ربیع الاول سال عام الفیل(سال570 میلادی) در مکه متولد شد، پس از ۲۳ سال ابلاغ پیام الهی و مجاهدت فراوان در این راه، سال 11 هجری قمری، ۲۸ صفر و بنا به روایت اکثر علمای شیعه و 12 ربیع الاول به قول اکثر علمای اهل سنّت در سن ۶۳ سالگی پس از ۱۴روز بیماری، رحلت نمود و سبب رحلت آن حضرت را احتمالاً مسموميت توسط پيرزني از يهود گفته شده و محل دفن پیامبر(ص) مسجد النبي، مدينه منوره میباشد.
امام حسن مجتبي(ع)، دومین امام معصوم در 15 ماه مبارک رمضان سال 3 هجری قمری متولد و نزدیک 10 سال عهده دار امامت و در47 سالگی 28 صفر سال 50 هجری قمری با زهر شهید و در قبرستان بقیع(واقع در مدینه) به خاک سپرده شد.
امام علی بن موسی الرضا(ع) 11 ذيقعده سال 148 هجري قمری در مدينه منوره متولد و 20 سال امامت و در 55 سالگی آخر ماه صفر 203 هجري قمری در خراسان به شهادت رسید و در همانجا مدفون است.
این سه مصیبت جانگداز را به پیشگاه مهدی موعود(عج) و بر همه مسلمانان جهان و به شما حاضرین در محفلی که از سوی مجمع فرهنگی کوثر در شهر روستوک به همت مومنین برگزار است تسلیت میگویم و به همین سه مناسبت نکاتی را حضور علاقمندان حاضر در محفل به عرض میرسانم.
دلیل انتخاب موضوع بحث این است که: سالهای اخیر با افزایش اسلامهراسی و اسلام ستیزی مانند فرانسه و آلمان و برخی کشورهای اروپایی دیگر؛ عوامل و پیامدهای ناگوار نفرتپراکنی علیه مسلمانانرا در پی داشته و از سوی دیگر اغلب مقامات این کشورها فکر میکنند که مسلمانان برای آنها خطر جدیست، در حالی خود مسلمانان در کشورهای اسلامی اولین قربانیان تروریست با حمایت بیرونیهاست؛ جمهوری فدرال آلمان باید از محققین مسلمان حمایت نمایند تا تروریستها، مروجین خشونت مافیایی و عاملین آنرا در یک کار تحقیقاتی در پیوند به نفرت پراکنی علیه مسلمانان همکاری کنند تا از نتایج این مطالعه تحقیقاتی با اشراف نهادهای نظارتی خطر افراطی گرایی در آلمان ریشه کن شود. از اینرو بحث اعتدال و میانهروی در این چنین شرایطی ضروریست.
اعتدال و میانهروی، همانگونه که از نامش پیداست، به معنای عدم تمایل به دو طرف افراط و تفریط میباشد. قرآن کریم، امت اسلام را امت میانه معرفی کرده، و رسول خدا (ص) نیز علاوه بر رعایت اعتدال در تمامی رفتار و اعمالشان همواره مردم را به این مهم میخواند و قرآن کریم و میفرماید: « وَكَذَلِكَ جَعَلنَكُم أُمَّة وَسَطا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاءَ[2] و این چنین شما را امتی میانه (معتدل) ساختیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر(ص) هم بر شما گواه باشد».
در زندگی پربرکت پیامبر اسلام و اهلبیت(ع) و در کلیه اعمال و رفتارشان به روشنی دیده میشود. آنان هرگز در هیچ امری از اعتدال و میانهروی خارج نشدند. رسول خدا(ص) در رفتار فردی، خانواده و اجتماع، در اداره امور و سیاست، در رویارویی با دشمنان و حتی در میدان نبرد، اعتدال را پاس میداشت و از افراط و تفریط در هر کاری پرهیز میکرد و تاکید فراوان داشت که امتش از او پیروی کنند و در زندگی میانهروی پیشه سازند. وقتی میگویند ظالم و مظلوم باهم یکسان عذاب میشوند، دلیلش این است که مظلوم زمینه ظلم را فراهم میکند و بقول حافظ شیرازی:
اظهار عُجز پیش ستم پیشگان زابلهیست
اشک کباب باعث طغیان آتش است
یک نمونه از اعتدال پیامبراسلام(ص) و فرزندش امام حسین(ع) و پرورش یافتگان آنان
کفار قریش حدود 20 سال با پیامبراسلام(ص) در جنگ بودند، آنها در مکه نسبت پیامبراسلام(ص) از هیچ خصومتی، دریغ وکوتاهی نکرددند، در مکه پیامبر اکرم(ص) و عزیزان او را چقدر اذیت و آزارکردند. دندان و پیشانی مبارک آن حضرت را شکستند، ولی هنگامیکه مکه را فتح کردند و پیروزی در دست مسلمانان افتاد و بقایایی از دشمن در دست مسلمانان اسیر شدند، در این جا رعایت حد اعتدال پیامبر گرامی اسلام(ص) برای ما الگوست، با آنکه وقتی یکی از یاران حضرت وجود کفار قریش آن روز در مکه را روز انتقام خواند و اما حضرت مانع از اعلام این موضوع و رفتاری آنگونه شد.
پس از آنکه قریش پیمان حدیبیه را نقض کرد، در سال 8 هجری قمری ماجرای فتح مکه اتفاق افتاد که در پی آن مشرکان قریش از جمله ابوسفیان اسلام را پذیرفتند. پیامبراسلام(ص) پس از آنکه وارد مکه شد، عفو عمومی اعلام کرد[3] و به فرماندهان خود دستور داد از جنگ و خونریزی پرهیز کنند و تنها با کسانی که قصد جنگ دارند، مقابله کنند.[4] سَعد بن عُباده که پرچم سپاه مسلمانان را در دست داشت با گفتنِ «الْيَوْمُ يَوْمُ الْمَلْحَمَة» (امروز روز انتقام است)، موجب هراس اهل مکه شد.[5] سخن سعد موجب ناراحتی پیامبر شد.[6] ازاینرو با بیانِ «الْيَوْمَ يَوْمُ الْمَرْحَمَة» (امروز روز رحمت است)،[7] پرچم سپاه را از او گرفت و به امام علی(ع)[8] یا فرزند سعد داد.[9] پیامبر(ص) اهل مکه را به اسارت نگرفت و آنان را طُلَقاء (به معنای آزادشدگان) خواند و آزاد کرد.[10] ازاینرو به ابوسفیان و اهل مکه طُلَقاء میگفتند.[11] به گفته برخی پژوهشگران، تعبیر طُلَقاء بر نوعی بدنامی دلالت میکرد؛ چراکه مردم مکه با اکراه با پیامبر بیعت کردند.[12]
یکی از مهمترین الگوهای رفتاری پیامبر(ص) است که نشان از رحمت و سعه صدر ایشان در برابر دشمنان اسلام دارد.
پیامبر(ص) طی ۲۳ سال توانست با مشی اخلاقی خود اعراب را در زیر یک پرچم و تحت لوای دین، قرآن و قبله واحد جمع کند و جامعه نمونه اسلامی را به نمایش بگذارد. پیامبر(ص) ملاک فضیلت را تقوی، خویشتن داری و پرهیزکاری اعلام کرد و به صراحت خط بطلانی بر تبعیضهای نژادی، قومی و قبیلهای کشید.
از نظر اسلام وظیفه این نیست که هنگام قرار گرفتن در میدان جنگ، به دشمن متجاوز حمله کنیم و کار جنگ را یکسره نمائیم. بلکه نخستین وظیفه تبلیغ وآگاه کردن دشمن است. امیرالمومنین(ع) شخصاً، هم درجنگ صفین و هم درجنگ جمل و هم درجنگ نهروان، این عمل را انجام داد و تا دشمن را آگاه نمی فرمود، جنگ را آغاز نمیکرد.
بنابراین جنگ نه برای تصاحب سر زمین دیگران است، نه برای به دست آوردن مواد خام، نه برای در اختیار گرفتن مواضع نظامی و استراتژیکی، نه برای تسلط بر انسانها و استثمار آنها، بلکه تنها برای بر داشتن مانع از سر راه آئین حق و حقیقت است تا فرمان های الهی به انسانها برسد وآنها بتوانند باانتخاب و عمل به آنها، رشد لازم خود را به دست آورند.
پیامبراکرم (ص) درجنگها توصیه میکردند: به افراد مجروح آسیبی نرسانید و یا با فلان پیرمردکه درجنگ شرکت نکرده است،کاری نداشته باشید. باکودکانشان کاری نداشته باشید. آب را به روی آنها نبندید.
مرد شامی و امام حسین(ع)
داستانی است که هم به امام حسن نسبت داده اند و هم به امام حسین، و این روایتی که نقل می کنم درباره امام حسین(ع) است مردی به نام «عصام بن المصطلق» اهل شام، آمد در مسجد مدینه مردی را دید با هیبت و جلال[13]. نظرش را جلب کرد گفت این کیست آنجا نشسته؟ معلوم میشود شخصیتی است یک کسی گفت: حسین بن علی بن ابیطالب[14]
تاشنید حسین پسر علی، گفت: قربة الی الله بروم چند تا فحش آبدار به اوبگویم آمد و روبروی حضرت ایستاد وبا کمال وقاحت، تا میتوانست حضرت امیر و خود حضرت را سب کرد و فحش داد که اسلام را شما خراب کردید، شما مردمی هستید منافق، و از این حرفها. امام نگاهی به او کرد، در چهره اش خواند که او یک مرد اغفال شده است همینکه حرفهایش تمام شد فرمود: «ا من اهل الشام انت؟ » آیا تو اهل شامی؟ گفت بله یک جمله بیشتر نگفت: « شنشنه اعرفها من اخزم»[15] (مثل است): می دانم، شامیها این جور هستند. بنابر این شما در شهر ما غریب هستی، مهمان ما هستی، بیا برویم منزل مهمان ما باش، تو را پذیرایی میکنیم، اگر آذوقهات کم باشد آذوقه به تو میدهیم و خود این مرد میگوید یکمرتبه حالتی به من دست داد، دوست داشتم زمین شکافته بشود به زمین فرو بروم.
یزید سفاهة و ازید حلما *** کعود زاد فی الاحراق طیبا
بازاری و مالک اشتر
داستان مالک اشتر را همه شنیدهاید: اوکه مردی قوی اندام و قوی هیکل بود ازبازار کوفه میگذشت یک بچه بازاری آنجا نشسته بود او را نمیشناخت نوشتهاند یک بند قهای که نمیدانم چه بوده، مثلا آشغالی را برداشت پرت کرد به سر و صورت مالک مالک اعتنایی نکرد و رد شد بعد ازاینکه رد شد، شخصی به آن بازاری گفت: آیاشناختی این کسی که این جور به او اهانت کردی، مسخرهاش کردی که بود؟ گفت: که بود؟ گفت: مالک اشتر امیر الجند و سپهسالار علی بن ابی طالب بدنش به لرزه افتاد گفت: قبل ازاینکه درباره من تصمیمی بگیرد بروم از او معذرت بخواهم تعقیبش کرد، دید رفت داخل مسجد و شروع کرد به نماز خواندن دو رکعت نماز خواند صبر کرد تا نمازش را سلام داد بعد سلام داد و افتاد به التماس که من همان آدم بی ادب بی تربیتی هستم که به شما جسارت کردم، نمیشناختم، و از این حرفها، مالک گفت: به خدا قسم اصلا من نمیخواستم به مسجد بیایم، جای دیگر میرفتم به خدا قسم من به مسجد نیامدم جز برای اینکه دو رکعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا بکنم که خدا از گناه تو بگذرد و تو را هدایت کند این کار اسمش چیست؟ یک ارزش اخلاقی بسیار عالی درباره ائمه اطهار، ما از این جور قصه ها، حکایات و داستانها الی ماشاء الله داریم.[16]
بقول حافظ شیرازی:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
در سوگ رحلت پیامبر(ص) و نوادگانش
صلي الله عليك يا رسول الله و علي آل بيتك الطاهرين
۲۸ماه صفر سالروز رحلت سيد انبياء و برترين آفريده خدا پيامبري كه خداوند حكيم بارها در قرآن كريم او را ستوده است.
رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) و یتیمی جهان اسلام است. همه ی جهان اسلام عزادار و در واقع مصیبت دیده اند. از همه بیشتر بر خاندان عترتش سخت بود. چون یک اُنس عجیبی بین پیغمبر(ص) داشتند.
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَا أَبَا الْقَاسِمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ یَا إِمَامَ الرَّحْمَةِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ .
شیخ مفید نقل میکند: سپس بیماری رسولخدا(ص) سخت وخیم شد، امیرالمومنین علی(ع) در کنار بسترش بود همین که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت کند به امام علی(ع) فرمود سرم را به دامن خود بگیر زیرا که امر الهی فرا رسید، وقتی روح از بدنم مفارقت کرد، مرا رو به قبله بگذار وکار غسل وکفن مرا خودت انجام بده وپیش از همه مردم بر جنازه من نماز بخوان. امام علی(ع) سرآنحضرت را به دامن گرفت پیامبر ازحال رفت فاطمه(س) خودرا برآنحضرت افکند ودر حال که گریه میکرد این شعر ابوطالب را میخواند:
وَ أَبْيَضَ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ
ثِمَالُ الْيَتَامَى عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِلِ[17]
پیامبر(ص) چشمش را باز کرد وبا آواز ضعیف فرمود دختر جانم این گفتار عمویت ابوطالب است آن را مگو ولی این آیه را بخوان: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ»[18] در این هنگام فاطمه(س) گریه طولانی کرد پیامبر(ص) به او اشاره کرد که نزدیک بیا فاطمه(س) نزدیک رفت پیامبر(ص) آهسته به او سخنی گفت که روی فاطمه(س) ازآن سخن شکوفا شد.
در حدیث آمده: به فاطمه(س) گفته شد آن سخنی که پیامبر(ص) آهسته برایت گفت وباعث شادی تو شد چه بود؟
فرمود: پیامبر(ص) به من خبر داد که من نخستین نفر از اهل بیت او هستم که به وی ملحق میشوم و این مژده موجب از بین رفتن اندوه من گردید.[19]
مرحوم شیخ صدوق از ابن عباس روایت کرده: درآن هنگام حسن وحسین(ع) با دیده گریان صیحه زنان وارد خانه شدند وخود را برروی رسول خدا افکندند علی(ع) خواست آنان را از رسول خدا(ص) جدا سازد که پیامبر(ص) به هوش آمد وفرمود: ای علی بگذار من آنها را ببویم وآنها مرا ببویند من ازدیدار آنها توشه برگیرم وآنها از دیدار من توشه برگیرند آگاه باش که این دو فرزندم بعد از من ستمهای خواهند دید وبا ظلم کشته خواهند شد.
عرض کنیم یا رسول الله نبودی در تشیع جنازه فرزندت علی بن موسی الرضا در مشهد تابوتش را مردم طوس گلباران کردند. اما در مدینه وقتی خواستند بدن امام حسن مجتبی(ع) کنار مرقدت دفن کنند با مخالفت دستگاه حاکم تابوتش را تیر باران کردند. با آن همه مصیبت که بر امام حسن مجتبی(ع) وارد و با خوراندن جام زهر به شهادت رسید؛ شیخ صدوق در امالی و دیگر محدثین از امام صادق(ع) آورده روزی امام حسن مجتبی به امام حسین(ع) نگاه کرد و اشکش جاری شد و فرمود: لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ[20] بدون شک مصیبت سیدالشهدا بزرگترین مصیبت در عالم است و حتی به طفل شیرخوارهاش هم رحم نکرند.
و به تعبير «نفس المهموم» امام حسین(ع) امام حسین(ع) علی اصغر شش ماهه را روی دست خود بلند کرد و فرمود: يا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ[21] اى مردم اگر به من رحم نمىكنيد به اين طفل خردسال رحم كنيد. هنوز سخن امام تمام نشده بود، حرمله به اشاره عمر سعد، گلوی نازک او را هدف تیر سه شعبهاش قرار داد که تیر به گلو اصابت کرد« فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ»[22] ذبح، یعنی سر بریده شد، سر علی اصغر در آغوش امام حسین(ع) از بدن جدا شد.
گزارش از : پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی
[1]. سوره احزاب، آیه 21 .
[2]. سوره بقره، ، آیه۱۴۳.
[3]. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۸۱۵.
[4]. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۹۱ش، ص۴۶۰.
[5]. واقدی، مغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۸۲۱.
[6]. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۸۱۴.
[7]. واقدی، مغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۸۲۲.
[8]. شیخ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۶۰.
[9]. واقدی، مغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۸۲۲.
[10]. حمیری، قرب الاسناد، ۱۴۱۳ق، ص۳۸۴.
[11]. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۶۱.
[12]. جوادی، «طلقاء و نقش آنان در تاریخ اسلام»، ص۷.
[13]. اين كه میگويم با هيبت و جلال، نه علی القاعده میگويم، بلكه تاريخ اين جورمیگويد در زمان معاويه يك كسی میخواست بيايد به شام، معاويه كه میخواست به او بگويد اگر در مدينه حسين بن علی را ديدی با او چه جور برخورد داشته باش ، گفت اگر رفتی در مسجد پيغمبر ، ديدی مردی در نهايت جلالت و ابهت نشسته و به فلان شكل هم نشسته، افرادی دور او را گرفته اند و چنان هيبتش آنها را گرفته است كه محسوس و محرز است، واين علامت و اين علامت، او حسين بن علی است.
[14]. اكنون سی سال است كه معاويه در شام عليه علی(ع) تبليغ كرده و چه تبليغهای دروغی! يعنی به عنوان بزرگترين دشمن اسلام، كه اساسا مردم شام به علی به صورت يك آدمی كه بويی از اسلام نبرده است نگاه میكردند . يك وقتی يك شامی با يك كوفی در يك قهوه خانه بين راه به اصطلاح امروز سر يك مسئله نماز مباحثه میكردند كوفی خواست بگويد كه حرف من درست است ، گفت آخر من علی را ديدم اين جور نماز میخواند شامی گفت : مگر علی نماز هم میخواند؟! اين بدبختها ، اين شاميها تا اين حد اغفال و گمراه شده بودند
[15]. منتهی الامال ، ج 1 ، ص 209 .
[16]. فلسفه اخلاق، شهید استاد مرتضی مطهری.
[17]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج5، ص: 255 .
[18]. سوره آل عمران، آیه 144 .
[19]. ترجمه ارشاد مفید ج1 ص 176 و177 .
[20]. برگرفته از کتاب لهوف، نوشته سید بن طاووس .
[21]. نفس المهموم، ص 349 .
[22]. الإرشاد، ج۲، ص۱۰۸ .