نمایش نوار ابزار

ارتباط ایمان و قرآن(6)

یکشنبه ۶ قوس ۱۳۹۰

راههای تقویت ایمان

ب) تربیت و خودسازی

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِالله وَرَسُولِهِ….

در آستانه ماه محرم قرار داریم، من پیشا پیش سالروز شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع)‌ و یارانش را به پیشگاه حضرت بقیت الله الاعظم(عج) و جامعه اسلامی تسلیت می گویم.

محرم ماه تجدید حیات اسلام و دهه عاشورا فصل ریزش رحمت بیکران الهی و بهار معرفت و عترت نبوی است. ایمان و اخلاق و ارزش ها در سایه فرهنگ عاشورایی تقویت می شود و کفر و نفاق ظلم و گناه به شدّت تضعیف می گردد، نام پیشوای شهیدان، مشعلی است که راه را روشن می سازد و شرک و ظلم و نفاق از آن می گریزد. در روزها که قرار است محافل و مجالس سوگواری در مساجد، تکایا و  کوچه به کوچه شهر کابل برگزار گردد، اولا عالمان دین و مبلغان اسلام برنامه تعلیم و تفسیر حقایق دین و برنامه های اصلاح و تهذیب اخلاق را طرح نمایند و دوما؛ مردم مسلمان نیز از این فرصت برای اصلاح خودشان بهره برداری درست را بنمایند.

در هفته های قبل بحث ارتباط ایمان و قرآن به اینجا رسید که چگونه ميتوانيم ايمان خود را تقويت كنيم.و راههاي تقويت ايمان كدامند؟

در جلسات قبل گفتیم، علمای اخلاق برای تقویت ایمان راهکارهای زیادی ذکر کرده اند و به برخی از آن پرداختیم، اینک آنچه را که می خواهیم ذکر کنم این است که مهم ترین راههای تقویت ایمان  بعد از توبه و بازگشت بسوی پروردگار، تربیت و عمل صالح می باشد و راه رشد پرورش روح ايمان در تربیت سالم  و عمل صالح‏ است.

يكى از اهداف بزرگ تربيت از ديدگاه قرآن كريم آن است كه انسان‏ها داراى روح ايمان و اعتقاد به ماوراى طبيعت باشند كه سعادت و كمال هر انسان در گرو ايمان محكم و اعتقاد راسخ به امور غيبى است گرچه ايمان و عمل صالح از عوامل مهم و از اركان مؤثر در تربيت است ليكن مراحل اوليه آن، اين چنين است امّا مراحل عاليه آن از اهداف مهم تربيت نفس است. قرآن كريم مى‏فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِالله وَرَسُولِهِ»(1) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! ايمان (واقعى) به خدا و پيامبرش بياوريد. در اين آيه خداوند به تمام مؤمنانى كه ظاهراً اسلام و ايمان به خداوند را پذيرفته‏اند امّا هنوز ايمان در اعمال جان آن‏ها نفوذ نكرده است مى‏فرمايد: از صميم دل ايمان بياورند.

عوامل موثر در تربيت

عوامل موثر در تربيت، عواملى اند كه به نحو اقتضا ساختار تربيتى و شخصيت روحى انسان را سامان مى دهند كه عبارتند از: وراثت، محيط، سختيها و شدايد، كار، عوامل ماوراى طبيعت و اراده ى انسان. هيچ يك از اين عوامل علت تامه ى تربيت نيست، بلكه اين عوامل به نحو اقتضا در تربيت موثرند و آن چيزى كه در تربيت آدمى اصيل و غير قابل تغيير است و همه چيز آدمى به نحوى به آن بازمى گردد، فطرت آدمى است و در تربيت، اصالت با فطرت است. بنابراين با توجه به اصالت فطرت، هر انسانى مى تواند روى به كمال مطلق نمايد و پرده هاى غفلت و ظلمتى را كه به دست خود و تحت تاثير عوامل بيرونى بر فطرت خويش كشيده است، پس زند و به حق روى كند و هدايت يابد و تربيت فطرى شود. اما در هر صورت اين عوامل نقشى جدى در تربيت آدمى دارند و همين عوامل شخصيت روحى و شاكله ى انسانى را سامان مى دهند.(2) پس بايد بدرستى شناسايى و در جهت تربيت مطلوب بهره گيرى شوند.

انسان در سایه اعتقاد به خدای حکیم و مهربان خدائی که به مصالح و مفاسد بندگان خود ازخودآنها آشناتر است می تواند از اثرات نامطلوب مصائب و شواهدوبلاها و رویدادهای بد جلوگیری کند، زیرا کسی که به خدا ایمان داردمی داند که آنچه بر او می گذرد تقدیر خدای حکیم ومهربان  ودانا وتواناست و همه کارهای او بر اساس مصلحت دشوار است .قرآن با صراحت می گوید: « أَلاَ بِذِكْرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(3) آگاه باشید که با یادخدا قلبها ودلها آرام می گیرد یاد خدا مایه آرامش روح است .به همين لحاظ هیچ فرهنگ وتمدنی را نزد هیچ قومي نمی توان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ وتمدن مشکلی از مذهب وجود داشته است .ریشه های مذهب تااعماق تاریکی از تاریخ ثبت نشده کوشيده است .

حس دین هم اکنون در میان ملل متمدن جهان یک حس طبیعی است که در هر گوشه ای از جهان برای خود تجلیاتی داردواگر با هواپیما از فراز قاره های مختلف جهان عبور کنیم آثار و جلوه های این حس را هم درمیان غنی ترین وصنعتی ترین کشورها ی جهان وهم درمیان فقیر ترین وعقب مانده ترین ملل عالم با دیدگان خود مشاهده  می نمائیم .

این خداجوئی وتوجه به خدا  نتیجه سرشت و فطرت انسان  ودر مرحله بعد محصول پرورش فرداست حس خدا جوئی بسان سائراحساسات درونی انسان بدون تعلیم و رهبری کسی دردرون انسان پیدا می شود بدون نیاز به تعلیم ویادگرفتن درانسان وجود داردولی درشرایط خاصی بیدار می شود و بایدمراقبتهای صحیحی از این حس به عمل آید .مثلا حس مذهبی و حس خداجویی اگر به وسیله پیامبران آسمانی ودانشمندان الهی و فلاسفه بزرگ جهان ، درست رهبری نشودسرانه بت پرستی و گرایش به پرستش مخلوق در می آوردو به طوریکه انسان مخلوق رابه خالق  ومعبودمی گذارد.

درواقع احساسی طبیعی وفطری نیازی به تعلیم وآموزش ندارد ولی در عین حال بهره برداری صحیح و دور از انحرافات و کج رویها بدون مراقبت مربیان آگاه صورت نمی گیرد واین آموزش در وهله اول توسط خانواده و در مراحل بعدی توسط مدرسه واجتماع صورت می گیرد که دراین راستا یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار رسانه ها می باشد.

وراثت از ديدگاه قرآن و احاديث اهل بيت(ع)

امروز بر همگان روشن است، و از نظر علمى و دينى از مسلّمات است كه همان گونه كه فرزندان در شئون جسمى از پدر و مادر، ارث مى‏برند، در امور معنوى و حالات روحى نيز ارث مى‏برند.

مثلاً پدر و مادرى كه شجاع، پاكدامن، با اراده و متدين هستند، نقش بسيار در انتقال اين صفات به فرزندان خود دارند. و به عكس اگر ترسو، ناپاك، سُست اراده، و بى بند و بار باشند، مسلما زمينه ساز اين صفات به فرزندان خود خواهند شد، براى توضيح بيشتر به ذكر آيه و چند روايت مى‏پردازيم:

1 . در قرآن كريم مى‏خوانيم: حضرت نوح(ع) در مورد قوم گنهكار خود چنين نفريك كرد: «إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لاَ يَلِدُواْ إِلاَّ فَاجِرًا كَفَّارًا »(4) چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى‏آورند. اين آيه اشاره به قانون وراثت مى‏كند كه پدر و مادر ناپاك، موجب ايجاد فرزند ناپاك خواهند شد.

2 . در زيارت مطلقه امام حسين(ع) و بعضى از زيارت‏هاى ديگر خطاب به امامان(ع) مى‏خوانيم: «أَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِى اْلأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ اْلإِماَم الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسُكَ الْجَاهِليَّةُ بِاَنْجاسِهَا وَ لَمْ تَلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ ثِيابها» گواهى مى‏دهم كه تو نورى بودى در پشتهاى بلند مرتبه، و در رحِم‏هاى پاك، دوران جاهليت بوسيله پليديهايش تو را آلوده نساخت، و تيره گيهاى جامه هايش را بر تن نكرد. اين عبارت معروف در زيارت نامه‏ها، اشاره به طهارت و پاكى پدران ومادران امامان معصوم(ع) است، كه آن‏ها در اين راستا نيز، از هر نظر پاك بودند، و قداست و پاكى را به ارث برده‏اند.

3 . رسول اكرم(ص) فرمود: «اَلَشِّقىُّ شَقِىَّ فِى بَطْنِ أُمِّهِ، وَ السَّعِيدُ سَعِيدُ فِى بَطْنِ أُمِّهِ»(5) انسان تيره بخت در رحِم مادرش تيره بخت است. و انسان سعادت‏مند در رحِم مادرش سعادت‏مند است. يعنى انسان داراى زمينه سعادت و شقاوت از ناحيه وراثت است.

4 . امام على(ع) فرمود: «حُسْنُ اْلأَخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ اْلاَعْراقِ»(6) اخلاق پاك و نیك، دلیل وراثتهای پسندیده انسان (از پدر و مادر) است، یعنی خوش خوييهاى نشانه نيكى رگها است. منظور از «نيكى رگها» همان پاكى خانوادگى است كه فرزندان از پدر و مادر به ارث مى‏برد.

بحث وراثت، يكى از مهم‏ترين بحث‏هاى اجتماعى است كه بايد خانواده‏ها با آن آشنا باشند و بيدانند كه دانش و فرهنگ بشرى ثابت كرده است كه تمام صفات پدر و مادر از نظر خلقت و اخلاق به فرزندان شان به ارث مى‏رسد كه در اين مورد از قرآن كريم و اخبار اهل بيت(ع) استفاده شد حالا در زمينه صفات پدر و مادر از نظر خلقت نيز اشاره مى‏شود. اگر يك مرد آفريقاى با يك زن آفريقاى ازدواج كنند، فرزندى كه از اين دو نفر به دنيا مى‏آيد. درسياهى پوست و پيچيدگى موها و ساختمان بينى مانند پدر و مادر است و شباهت به مردم آمريكا ندارد، و نيز اگر يك مرد و زن آمريكايى با هم ازدواج كنند، فرزندان آنها در ساختمان صورت و اندام شباهت به پدر و مادر خود دارند و به ديگران شبيه نيستند.

خلاصه يكى از قوانين موضوعه جهان خلقت، قانون وراثت است، كه نه تنها در انسانها، بلكه در تمام موجودات زنده اعم از نبات و حيوان و انسان وجود دارد و اين مسئله آن قدر قدرت دارد كه ممكن است صفات آباء و اجداد دور دست در بچه اثر بگذارد و چنانچه در روايات است كه امام محمد باقر(ع) فرمود: «مردى از انصار با همسر خود شرفياب محضر رسول اكرم(ص) شد، عرض كرد: يا رسول اللّه‏ اين دختر عمو و همسر من است؛ زنى پاك و با عفّت، براى من فرزندى آورد، كه چهره‏اش سياه، لوله‏هاى بينى گشاده، موهايش پيچيده، بينيش پهن است! خلاصه طفلى با تمام مميزات نژادى يك حبشى متولد شده است، نظيرى چنين فرزندى در خانواده و اجداد پدرى و مادريم نيست…

رسول اكرم(ص) از زن سؤال كرد كه چه مى‏گويى؟ زن قسم ياد كرد از موقعى كه من به همسرى اين مرد در آمده‏ام، با هيچ كس نياميخته‏ام، حضرت مانند كسى كه بفكر فرو رود، سر بزير انداخت و سپس سر بلند كرد و ديده به آسمان گشود، بعد رو كرد به شوهر اين زن فرمود: «بين هر انسان تا آدم 99 عرق وجود دارد كه در ساختمان فرزند هم فعاليت مى‏كنند، وقتى نطفه در رحِم قرار گرفت عرقها به جنبش افتاده و همه از خدا درخواست دارند كه فرزندى شبيه آنها ساخته شود، اين بچه غير مشابه شما از همان عرقهاى دور است كه در اجداد و اجداد و اجدادت سابقه ندارد، كودك را بگير او فرزند تو است»، زن عرض كرد يا رسول اللّه(ص)‏ عقده‏اى  مرا گشودى و از غصّه خلاصم كردى».

داستانى كه ما را بابحث وراثت آشنا مى‏كند

شخصى گويد كه من عازم سفر شدم و تمام روز را راه پيمودم ولى بمقصد نرسيدم براى اينكه در آن بيابان با مخوف و وحشت‏ناك طعمه درندگان نشوم بناچار به خيمه كه در آن حوالى بود، پناهنده شدم، در آنجا زنى را ديدم، خيلى عبوس با ديدن من ناراحت شد، با كمال بى اعتنايى پرسيد تو كيستى؟ گفتم مهمان، گفت من از مهمان بيزارم!!

از آنجايى كه پناهگاه ديگرى برايم نبود ناچار در گوشه نشستم او مقدار آرد خمير كرد و تهيه نان نموده سپس با مقدار شير بدون تعارف و كمال بى اعتنايى و خون سردى مشغول به خوردن شد، امّا طول نكشيد كه مردى آمد، همين كه چشمش به من افتاد، با چهره‏اى  خندان و خوشحالى گفت آقا شما كيستيد؟ گفتم مهمان، گفت: اهلاً و سهلاً و مرحبا، خيلى خوش آمديد مقدمت گرامى باد. سپس پرسيد آيا اين زن از شما پذيرايى كرد؟ گفتم نه، مرد با ناراحتى و عصابانيت با چوب كه در دست داشت به عيالش حمله برد و او را از اين عمل
نكوهش كرد و از من عذر خواهى نمود و گفت همين الآن از شما پذيرايى مى‏شود، در اين حال از خيمه بيرون رفت و شترم را كه در آنجا بسته بود نحر كرد و پوست كند و متصل مى‏گفت مهمان محترم است، بايد پذيرايى شود، من از اين پيش آمد بيشتر ناراحت شدم و گفتم فردا براى ادامه مسافرتم مركب ندارم، خدايا اين چه پيش آمد ناگوارى بود، اين چه زيانى بزرگى بود، همين طور كه در دل اظهار ناراحتى مى‏كردم، كباب حاضر شد، قدرى كباب و نان با كمال بى رغبتى تناول كردم و در گوشه خوابيدم، صبح شد خواستم از ميزبان خداحافظى كنم، او از خيمه بيرون رفت و به من گفت: شما كمى توقف كنيد، تا نزد شما برگردم من هم حسب الامر ماندم، و او رفت و زود هم برگشت، در حالى كه مهار ناقه را در دست گرفته و آورد و تسليم من كرد و بى اندازه عذر خواست، كه ديشب چيزى نبود از شما پذيرايى شود، بناچار از شتر شما استفاده گرديد، من هم عذر او را پذيرفتم و سوار شتر شده و به راه افتادم، سپس از طى مسافرت بعيده هنوز به مقصد نرسيده هوا تاريك شد، در انديشه بودم كه امشب به كجا بروم، ناگهان از دور خيمه را ديدم، به آنجا رفتم، زنى را ديدم در بشاشت هر چه تمام نشسته است، بروى سلام كردم و جواب شنيدم، گفت شما كيستيد؟ گفتم مهمان، خيلى خوشحال شد، گفت بفرماييد مقدمت مبارك باد باشد، من هم پياده شدم و بدرون خيمه رفتم، و او پذيرايى گرمى از من بعمل آورد، و در اين هنگام مردى رسيد، خيلى عبوس و بد اخلاق، بمن گفت شما كيستيد؟ گفتم مهمان، بى اندازه ناراحت شد و گفت يقين دارم كه اين عيالم از تو پذيرايى كرده، گفتم بلى، فورى با كمال تغيير با آن زن پرخاش كرد، من خيلى تعجب كردم و گفتم، آقا مرا سؤالى است و آن اينكه: ديشب در خيمه مهمان بودم آن جا زنى همانند شما و مردى همانند اين زن ديدم، به اين معنى آن مرد ديشب عيالش را به جرم پذيرايى نكردن از من نكوهش كرد، امّا امشب شما اين زن را به جرم پذيرايى جسارت كرديد!! خيلى جاى تعجب است، گفت آن زنى كه از شما پذيرايى نكرد و از
مهمان بيزار جست، خواهر من است و ما از پدر و مادرى هستيم كه هرگز مهمان بخود راه نمى‏دادند و اين زن كه از شما پذيرايى كرد خواهر آن مرد ديشب است كه از شما پذيرايى بعمل آورد، و اين‏ها از پدر و مادرى هستند كه با مهمان سروكار داشته‏اند.  با خواندن اين داستان جالب دانستيم كه صفات حميده و رذيله پدر و مادر، در اولاد اثر مى‏گذارد و هيچ كس را از آن چاره‏اى  نيست.

انتخاب همسر شجاع

پس از شهادت فاطمه زهرا(س) امام على(ع) تصميم گرفت با دخترى ازدواج كند. برادرش عقيل در نسب شناسى معروف بود، خانواده‏ها و قبايل را خوب مى‏شناخت، امام على(ع) موضوع تصميم ازدواج خود را با عقيل در ميان گذاشت و به او فرمود: «مى‏خواهم بانوى را براى من پيدا كنى و از او خواستگارى نمايى، كه از خاندان شجاع و پر توان و شير دل باشد؛ عقيل عرض كرد: «چنين زنرا براى چه مى‏خواهى؟!» امام على(ع) فرمود: «براى اينكه داراى فرزند شجاع و دلير گردد.» عقيل گفت: «چنين زنى در ميان قبيله بنى كلاب وجود دارد، و او فاطمه (ام البنين) دختر حزام بن خالدبن ربيعه است…و در عرب غير از تو، كسى پيدا نمى‏شود كه شجاعت اين خاندان را داشته باشد.»

عقيل از ام البنين خواستگارى كرد، و حضرت على(ع) با او ازدواج نمود، و از او فرزندان رشيد و قهرمانى به وجود آمدند كه در كربلا به شهادت رسيدند، كه يكى از آنها حضرت عباس، قمر بنى هاشم(ع) مى‏باشد، اين فرزندان شجاعت و…را از دو جانب (پدر و مادر) به ارث مى‏برند.

اثر وراثت در ميدان جنگ

در جنگ جمل كه در سال 36 هجرى در بصره بين سپاه امام على(ع) و سپاه عايشه و طلحه و زبير واقع شد، حضرت على(ع) و طرفداران او در يك طرف جبهه بودند، و حضرت فرزندش محمد حنفيه را علمدار لشكر خود قرار داده، پس از شروع به جنگ حضرت على عليه‏السلام به او فرمان حمله داد، محمد حنفيه حمله كرد، ولى دشمن ايستادگى و مقاومت نمود، و با ضربات نيزه و تير جلو علمدار را گرفتند، با نتيجه محمد حنفيه از پيش روى باز ماند، حضرت (ع) چون چنين ديد فورى خود را به او رسانيده و فرمود: «احمل بين الاسنته» از ضربات دشمن مترس و دلير باش، شجاع باش، پيشروى كن، او كمى پيش روى كرد ولى باز هم بجاى ماند، امام على(ع) چون اين ضعف را در او ديد ناراحت شد، و به نزديكش آمد «فَضَرَبَهُ بِقائِم سَيْفِهِ وَ قَالَ اَدْرِلَكَ عِرْقٌ مِنْ أُمِّكَ»(7) حضرت با قبضه شمشيرش بدوش اوزد، و فرمود: اين ترس را از مادرت به ارث بردى، زيرا من كه پدرتو هستم از دشمن و لشكر هراس ندارم، اگر مادرت هم مثل من بود نمى‏ترسيدى!! پس با خواندن و دانستن اين بيان مولى الموحدين امام على(ع) دانستيم كه صفات و اخلاق پدران و مادران اعم از پسنديده و ناپسنديده در فرزندان بحكم قانون طبيعى وراثت منتقل مى‏شود و فرزندان وراث صفات پدران و مادران خويشند.

چنانچه باره علی اکبر(ع) آمده: أَشْبَهُ النّاسِ خَلْقا وَ خُلْقا وَ مَنْطِقا بِرَسُولِكَ وَ كُنّا إِذَاشْتَقْنا إلى نَبيِّكَ نَظَرَنا إِلَيْهِ… می خواهم رفتن علی اکبر(ع) به میدان و شهادت جوان ابی عبدالله الحسین(ع) روضه ام باشد.

رفتن على اكبر(ع) به ميدان

روز عاشورا ياران با وفاى امام حسين(ع) با بدن‏هاى چاك چاك، روى خاك افتاده و به جز اهل بيتش كسى زنده نمانده بود، در آن هنگام على اكبر(ع) آمد خدمت بابا، عرض كرد بابا جان از بنى‏هاشم اول بايد من به ميدان بروم، آقا جوانش را اجازه داد، جوانش را كفن پوش و به لباس حرب آماده ساخت، على اكبر سوار بر اسب شد كه به طرف ميدان حركت كند، راوى زينب(س) است و مى‏فرمايد: برادرم حسين(ع) يك نگاهى به سر و قامت جوانش انداخت

اشك از ديدگان مباركش جارى شد، سر به آسمان بلند نمود و فرمود: «اللّهُمَّ الشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامٌ أَشْبَهُ النّاسِ خَلْقا وَ خُلْقا وَ مَنْطِقا بِرَسُولِكَ وَ كُنّا إِذَاشْتَقْنا إلى نَبيِّكَ نَظَرَنا إِلَيْهِ…»«خداوندا! تو شاهد باش كه جوانى به سوى اين سپاه رفت كه از لحاظ اندام، اخلاق و گفتار از همه مردم به رسول تو شبيه‏تر بود و هرگاه مشتاق ديدار پيغمبرت مى‏شديم به اين جوان مى‏نگريستيم…» على اكبر عليه‏السلام چندين بار به ميدان رفت و رزم‏هاى شجاعانه با انبوه سپاه دشمن نمود، عطش و خستگى بر او غلبه كرد به سمت حرم برگشت و به سوى پدر آمد وعرض كرد: «يا أَبَةَ! أَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِى وَ ثِقْلىُ الْحَديدِ أَجْهَدَني فَهَلْ إلى شَرْبَةٍ مِّنَ الْماءِ سَبيلٌ؟» اى پدر بزرگوار! تشنگى جانم را به لب رسانيده و سنگينى‏اسلحه، مرا به زحمت انداخته است.

آيا ممكن است با اندكى آب، مرا از تشنگى نجاد دهى؟» امام‏حسين(ع) گريست و فرمود: چه مصيبتى! فرزند عزيزم! از كجا آب بياورم؟بازگرد و كمى ديگر بجنگ، زيرا بسيار نزديك است كه جدّت رسول خدا(ص) را ملاقات كنى و از دست او جام سرشارى از آب بنوشى كه از آن پس، هرگز تشنه نشوى. على اكبر(ع) به ميدان بازگشت، دست از جان شُست و آماده شهادت شد، حمله بسيار شديدى را آغاز نمود، ناگاه او را هدف تيرى قرار داد كه از اثر آن تير بر روى زمين افتاد و فرياد زد: «يا أَبَتاهُ عَلَيْكَ مِنّى السَّلامُ، هذا جَدِّي….» پدر جان خداحافظ و سلام بر تو! اينك جدم را به چشم دل مى‏بينم و شربت آب مى‏نوشم». سپس فرياد كشيد و جان داد.

اباعبداللّه خودش را با عجله به بالين سر على اكبر رسانيد، سر جوانش را به دامن گذاشت دلش آرام نگرفت، به سينه چسپانيده باز هم دلش آرام نگرفت، «وَ وَضَعَ خَدَّهُ علَى خَدِّهِ…» صورت بر صورت او نهاد و فرمود: «عَلَى‏الدُّنْيا بَعْدَكَ الْعَفَا»«پس از تو خاك بر سر دنياى بى وفا باد».(8) جوانان هاشمى را طلبيد تا پيكر او را به خيمه گاه حمل كنند. حضرت على اكبر(ع)، نزديك ترين شهيدى است كه با امام حسين(ع) دفن شده است. مدفن او پايين پاى اباعبدالله الحسين(ع) قرار دارد و به اين خاطر ضريح امام، شش گوشه دارد.

الگوى شجاعت و ادب، اكبر

دردانه فاطمى نسب، اكبر

فرزند يقين زنسل ايمان بود

پرورده دامن كريمان بود

آن يوسف حسن، ماه كنعانى

در خلق و خصال، احمد ثانى

آن شاهد بزم، سروقامت بود

دريا دل و كوه استقامت بود

آن دم كه لباس رزم مى پوشيد

از كوثر عشق، جرعه مى نوشيد

از فرط عطش فتاده بود از تاب

گرديد ز دست جد خود سيراب

در راه خدا ذبيح دين گرديد

بر حلقه عاشقان نگين گرديد

داغش كمر حسين را بشكست

با خون سرش حناى خونين بست

ديباچه داستان حق، اكبر

قربانى آستان حق، اكبر

پی نوشت ها:

1. سوره نساء، آیه 136 .

2. رجوع کنید به سيرى در تربيت اسلامى، صص 105 -99.

3. سوره رعد، آیه 28 .

4. سوره نوح،‌ آیه 27 .

5. كتاب التّوحيد، شيخ صدوق، با تصحيح حسيني تهراني، ص 356، نشر مدرسين، قم؛ تفسير نورالثقلين، علي بن جمعه، ج 2، ص 18 و 396، انتشارات اسماعيليان، قم؛ فروع كافي، ثقةالاسلام كليني، ج 8، ص 81، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت؛ بحارالانوار، ج 5،ص 157، چاپ بيروت؛ تفسير تبيان، شيخ طوسي، ج 6، ص 67، مكتبة الامتين، نجف اشرف.

6. غررالحکم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، ح 5358 .

7. اعيان الشيعه ج 1 / ص 607، مقتل الحسين مقرم: ص 312، منتهى الآمال ج 1 / ص 272، مثير الاحزان ابن نما: ص 69. ياة الامام الحسين، ج ،۳ ص ۲۴۵ و مقاتل الطالبين. بحارالانوار، ج ،۴۵ ص ۴۳  اعيان الشيعه، ج ،۸ ص ۲۰۶. حياة الامام الحسين، ج ،۳ ص ۲۴۸.

تنطبم کنند: سیدعباس حسینی – 4 قوس 1390

مطالب مشابه