نمایش نوار ابزار

امرالله صالح؛ بازیگر بحران مذهبی یا تطبیق کنندۀ برنامه های استخباراتی جهان

پنجشنبه ۱۲ دلو ۱۳۹۱

 مقالۀ امرالله صالح رییس پیشین امنیت ملی افغانستان در مورد تطبیق پروژه های سیاسی و استخباراتی ایران از مجرای گروههای شیعه در افغانستان با واکنش های متعددی روبرو بوده است. در این نوشته کوشش میشود که این موضوع مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و نگاهی منتقدانه به این حرکت های ابهام آمیز آقای صالح داشته باشیم.

امرالله صالح در نوشتۀ خویش در بخش پشتوی سایت بی بی سی اذعان داشته اند که: “ایران از طریق گروههای شیعی در افغانستان مداخله می کند”.  وی دلایلی که برای این ارتباط آورده است چندان قابل قبول مخاطب نبوده و صرفا بصورت سطحی این موضوع را در میان اندیشه های خویش از ورای یک مقاله تبارز داده است.

امرالله صالح را کمتر کسی است که نشناسد، او در ولایت پنچشیر به دنیا آمده است. در جبهات علیه طالبان یکی از افراد مربوط به احمد شاه مسعود بوده است. در سال 2004 به ریاست امنیت ملی افغانستان منصوب میگردد، رابطۀ خصمانه ای با حکومت پاکستان داشته و در طول سالیان مسوولیتش در ریاست امنیت ملی در مقابل سازمان استخباراتی پاکستان چالش های تبلیغاتی و ضد جاسوسی زیادی را ایجاد می نمود. بر اثر حملات ناگهانی مخالفین حکومت به لویه جرگه مورد بازخواست رییس جمهور واقع شده و سپس در 6 جون 2010 از پست خود استعفا میدهد و به صف اپوزیسیون قرار گرفته و با مانورهای گوناگون تلاش برای انزوای حاکمیت و پر رنگ شدن نقش اپوزیسیون مینماید.

امرالله صالح بطور سیستماتیک وارد چرخه های سیاسی کشور میگردد و خود را برای مقابله با دیگر حریفان کهنه کار سیاسی مهیای نبردی می کند که این نبرد نیازمند الگوهای سنتی سیاسی در افغانستان است.

او در جبهۀ ملی جایگاه خود را منحیث یک فرد شناخته شده در هیاهوهای سیاسی افغانستان تثبیت می نماید و برای بسیاری از تاجک تباران افغانستان یک چهرۀ جوان و تازه وارد به دنیای سیاست است.

اما در کنار این توصیفات او دارای احساسات عجیبی نیز میباشد که در دنیای سیاست نه تنها نامأنوس پنداشته میشود بلکه او را با تمام تجارب نظامی و اطلاعاتی که داشته است به یک فرد تجرید شده از سیاست های مرسوم منزوی می نماید. یکی از این دلایل؛ خطاهای آشکار آقای صالح است که نتواسته است با توجه به ورود به بافت های پیچیدۀ سیاسی کشور خود را از لایه های نظامی گری و استخباراتی به یک چهرۀ معتدل و آرام سیاسی مبدل سازد. او هنوز هم خود را در فرمول ها و معادلات استخباراتی قرار داده و همه تحرکات و فعالیت های سیاسی خویش را از این دریچه مشاهده می کند در حالیکه میان سیاست و مباحث استخباراتی فاصله های عمیقی است که نمیتوان آن را بواسطۀ این اشتباهات ترمیم نمود.

نظریۀ آقای صالح مبنی بر وابسته بودن گروههای شیعی افغانستان به حکومت ایران و تطبیق پروژه های سیاسی و استخباراتی ایران از مجرای گروههای شیعی افغانستان یکی از اشتباهات فاحش و غیر قابل جبران وی در عرصه های سیاسی افغانستان است.

هر چند گروههای شیعی در افغانستان مشترکات مذهبی و عقیدتی با حکومت ایران دارند اما تجربه نشان داده است که حکومت ایران بدون در نظر داشت این مولفه ها تلاش خود را در راستای منافع ملی خویش به کار برده و حتی حمایت های گوناگون خود را بیشتر به گروههای غیر شیعی و حتی فراتر از موضوعات مذهب و نژاد تعمیم داده است.

موجودیت احزاب مختلف جهادی غیر شیعی در ایران و حمایت گستردۀ آنان در دهۀ شصت مبین این نکته است که تهران تلاش های خود را برای انزوای سیاسی و نظامی بلوک شرق از مجرای این گروهها به کار برده است. همچنان در زمان مقاومت مردم افغانستان علیه حاکمیت طالبان باز هم از گروههای مختلف سیاسی غیر شیعی این حمایت ها تداوم داشته و جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری برهان الدین ربانی و شورای نظار به رهبری احمد شاه مسعود در اولویت این حمایت ها قرار داشتند.

شاید حافظۀ آقای صالح به یاد داشته باشند که مراسم شهادت احمد شاه مسعود در ایران آنچنان با عظمت و بزرگ تجلیل و برگزار گردید که کمتر ایرانی وجود داشت که او را نشناسد و کمتر شاعری و ادیبی بود که او را در سنخ قهرمانان اسطوره ای ایران زمین نپندارند و در ادبیات حماسی خود او را نگنجانند.

به جرأت میتوان گفت که حمایت مالی و تسلیحاتی ایران از چهره ها و گروههای غیر شیعی در دوره های گوناگون آنقدر واضح و روشن بود که اسناد و نوشته های فراوانی گویای این واقعیت انکار ناپذیر است.

گری شرون نویسندۀ کتاب ماموریت سقوط در صفحۀ 67 این کتاب می نویسد: “هم چنین روشن شد که سپاه پاسداران انقلاب ایران یک تیم دیده بان دو نفره داشت که همراه با ائتلاف شمال به جبهۀ کابل اعزام شده بود و فهیم میخواست که ایرانیان؛ دستکم در آغاز کار، متوجه حضور پرسونل امریکایی نشوند.”

شاید آقای صالح بهتر از ما بدانند که ایران با ائتلاف شما چه پیوندهای ناگسستنی داشته است و سوال اینجا پدیدار می گردد که در آن زمان نقش خود آقای صالح در  این رویداد چه بوده است؟ و چه سند معتبر تر از اینکه آقای شرون کارمند CIA در کتاب ماموریت سقوط؛ آقای صالح را یکی از همکاران قدیمی CIA معرفی نموده است.  چگونه میتوانیم باور کنیم که جناب آقای صالح با سپاه پاسداران ایران رابطه داشته اند و یا با سازمان CIA امریکا و شاید هم با هر دو جریان سیاسی متضاد؟

سوال دیگری که مطرح میشود این است که آقای صالح چطور در زمان ماموریت خود در ریاست امنیت ملی زبان بر این کشفیات جدید باز نکرده است که اکنون پس از سه سال گروههای شیعی را متهم به چنین ارتباطات حیرت آوری می نماید. شاید آقای صالح به عنوان رییس پیشین امنیت ملی افغانستان از تمویل و تجهیز دفاتر مختلف چهره های مطرح سیاسی کشور توسط ایران و حتی پاکستان با خبر  باشند. بنیاد اندیشه و روزنامه پیمان که مسوولیت آن را احمد ولی مسعود برادر احمد شاه مسعود بر عهده داشته اند و از سوی ایران مورد حمایت قرار میگرفت یک نهاد شیعی و در راستای اهداف گروههای شیعه در افغانستان فعالیت نداشته است.

هیچگونه فشاری از سوی گروههای شیعه در افغانستان مبنی بر تبادل نامگذاری سرک های مقامات دو کشور روی دست گرفته نشده است. هیچ پولی را که مقامات و دولتمردان افغانستان حتی در بالاترین موقف چون رییس جمهور کشور که از سوی ایران پرداخت می شده است دریافت ننموده اند.

از پالیسی سیاسی و ابتکار جهانی ایران مبنی بر روز جهانی قدس بیشتر از چهره های مذهبی شیعه افراد و مذهبیون غیر شیعی در این مراسم سهم فوق العاده ای داشتند.

جالب اینجاست که آقای صالح در حرکت های سیاسی خویش در انتخابات ریاست جمهوری در ائتلاف با داکتر عبدالله عبدالله از نمادگرایی های جنبش سبز ایران استفاده کردند و بندها و تکه های سبزی را بر دست و گردن آویختند تا جاییکه احزاب و گروههای اصلاح طلب ایران از مجرای سایت های خبری خود چون سایت “کلمه” نوید اشتراکات سیاسی و جنبش سبز در هر دو کشور را دادند. آیا ما میتوانیم این حرکت های نمادین مشترک را حمل بر وابستگی آقای صالح به جنبش سبز ایران بدهیم؟  آیا حضور پسر احمد شاه مسعود در ایران و فراگیری تحصیلات او در این کشور را میتوان نمادی از این وابستگی ها داد؟  طبعا پاسخ ما به این سوالات پاسخی است که آقای صالح باید به سخنان خویش بدهد و گویا آقای صالح نمیدانستند که چنین موضوعاتی در پشت سرشان وجود داشته و بی محابا به محکومیت طیف وسیعی از گروههای شیعه در افغانستان نمودند.

اکنون دو رویکرد بر این قضیه وجود دارد. رویکرد اول بی تجربگی آقای صالح در امور سیاسی افغانستان است. وی بدون اینکه وضعیت سیاسی کشور را در نظر بگیرند متوسل به سخنانی شده اند که کمتر ریشه های منطقی در لایه های این نوشته جات وجود دارد. او اکنون از یک چهرۀ ضد پاکستانی به یک چهرۀ ضد ایرانی تبدیل گشته است و بخاطر نیل یافتن به مقاصد سیاسی اش گروههای سیاسی شیعه را مورد اهداف خود قرار میدهد در حالیکه میداند او بر سر میزی خواهد نشست که یکی از این رهبران گروههای شیعه همچون آقای محقق نیز مینشیند و با کسی در مراودات سیاسی و پیوندهای دیپلوماتیک دستانش را میفشارد که عملا از نگاه سیاسی بصورت پارادوکس گونه او را زیر سوال برده است. پس چطور میتوان یک صف واحد سیاسی و یا اجماع نیرومند تشکیل داد در حالیکه این باور پذیری در مقالۀ خودش از قبل خدشه پذیر گردیده است. بنابراین آقای صالح فرایند یک جوان تازه به میدان آمده را دارد که باید هنوز در تمرین سیاسی مشق های زیادی نماید تا در میان حریفان غدر و ماهر خود در غبار وهمناک سیاست افغانستان مفقود و مردود نگردد.

رویکرد دوم بعد استخباراتی به این موضوع است. آقای صالح هنوز پیوندهای استخباراتی با غرب را از بین نبرده است و او هنوز هم به جای یک سیاستمدار کارکشته یک مامور استخبارات حرفوی در نزد غربی ها به حساب می آید شاید هنوز مهره پنداشتن وی توسط دستگاههای جاسوسی جهان نسوخته باشد و او بتواند کارایی لازمه را برای ادامۀ پروژه های استخباراتی کشورهای مشخص داشته باشد. مقالۀ وی و انگیزۀ صالح بر نوشتن این مقاله و آنهم در سایت بی بی سی و مشخصا در بخش پشتوی آن تردیدهای گوناگونی را بوجود می آورد. کدام اهداف قرار است از مجرای آقای صالح در میان جامعۀ شیعه افغانستان نهادینه شود؟ موضوع 2014 و خروج عساکر خارجی از افغانستان و فعالیت ها و خیزش های ماهرانۀ ایران در افغانستان طبعا نگرانی های زیادی را برای دستگاههای استخباراتی کشورهای مختلف دارد اما چیزی که از این فرایند بوجود آمد یک هیاهو بود که نه تنها این موضوع بازتاب قوی در میان گروههای شیعه داشت بلکه دستگاههای استخباراتی جهان نیز نتایج خود را از این هیاهو و یا تست “ایجاد بحران” بدست آوردند. آقای صالح نیز از این مورد آگاهی کامل داشته است.

در اخیر و بصورت نتیجه گیری میتوان گفت که نوشتۀ آقای امرالله صالح هیچ پیامد مثبتی در روند بهبود اوضاع در افغانستان نخواهد کرد بلکه این روش های غیر قابل قبول جز ایجاد بحران مذهبی و بوجود آوردن تنش ها نتایج دیگری را به دنبال نخواهد داشت.

آقای صالح اگر میخواهد در میدان سیاست همچنان بعنوان یک سیاستمدار فعالیت نماید و چهرۀ محبوب برای مردمش گردد باید فرهنگ همپذیری را در دیدگاههای خود تقویت نماید و از ایجاد هنجارهای ناسالم سیاسی در این برهۀ حساس کشور خود داری ورزد و تلاش نماید تا ساختارهای ملت سازی را به جای ملیت سالاری بوجود آورد تا بتواند با استفاده از این مولفه های الگومند راه درازی را در تاریخ سیاسی افغانستان بپیماید .

نویسنده: کیوان

مطالب مشابه
دیدگاه ها