نمایش نوار ابزار

جنبش روشنایی؛ عدالت‌خواهی که به بن‌بست رسید

سه شنبه 7 اسد 1404

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جهاد فرهنگی، سه‌شنبه ۷ اسد ۱۴۰۴ خورشیدی برابر با ۲۹ جولای ۲۰۲۵ میلادی، نهمین سالگرد فاجعه‌ی خونین میدان دهمزنگ و شصتمین برنامه‌ی دور دوم فعالیت‌های «جنبش بیداری» در صفحه‌ی رسمی محمدعلی مقدسی برگزار شد.

این برنامه با هدف ادای احترام به آرمان‌های عدالت‌خواهانه‌ی شهدای جنبش روشنایی، تجدید پیمان با مبارزه علیه تبعیض تاریخی، و همچنین روشنگری درباره‌ی کارنامه‌ی جنبش، انتقال آگاهی به نسل امروز و فردا، و افشای چهره‌های پنهان این فاجعه برگزار گردید.

در این مراسم، کارشناسان و پژوهشگران سید محمدرضا علوی و سید جعفر عادلی حسینی سخنرانی کردند. آنان با تأکید بر آغاز جنبش روشنایی با شعار عدالت و مقابله با تبعیض، خاطرنشان ساختند که این حرکت به‌زودی درگیر اختلافات درونی، رهبری متزلزل و معامله‌های پشت‌پرده شد. راه‌پیمایی دوم اسد که با خون صدها هزاره در میدان دهمزنگ رنگ گرفت، به نماد مظلومیت مردمی بدل شد که بار دیگر بی‌نتیجه قربانی شدند.

سخنرانان هشدار دادند که برخی از رهبران سنتی و روشنفکران سکولار با چهره‌هایی به‌ظاهر مدنی، مسیر جنبش را به سمت منافع شخصی و قدرت‌طلبی منحرف کردند. این افراد به‌جای همدلی و انسجام، شکاف‌های قومی و مذهبی را عمیق‌تر ساخته‌اند و اکنون حتی اختلافات منطقه‌ای را در هزاره‌جات دامن می‌زنند.

در بخش پایانی برنامه، حجت‌الاسلام والمسلمین سید جعفر عادلی حسینی سخنرانی خود را با عنوان «جنبش روشنایی؛ عدالت‌خواهی که به بن‌بست رسید» ایراد کرد. اینک متن کامل این سخنرانی در اختیار علاقه‌مندان قرار دارد.

متن سخنرانی حجت‌الاسلام والسملمین سید جعفر عادلی حسینی:

بسم الله الرحمن الرحیم

در نهمین سالگرد فاجعه‌ی خونین میدان دهمزنگ، نشستی با عنوان «از شکل‌گیری تا فروپاشی جنبش روشنایی» در چارچوب شصتمین برنامه‌ی دور دوم فعالیت‌های «جنبش بیداری» برگزار است. این نشست با گرامی‌داشت یاد شهدای مظلوم افغانستان، به‌ویژه قربانیان جنبش روشنایی، و با ابراز انزجار از عاملان آن جنایت آغاز می‌کنم.

سخنانی که در این نشست ارائه می‌شود، تحلیلی است از اهداف، چهره‌ها، پیوندهای منطقه‌ای، فریب‌های سیاسی و معاملات پشت پرده‌ای که در دل یک اعتراض مدنی و مردمی شکل گرفت. لازم است پیشاپیش تأکید کنم که نقد من متوجه جریان‌ها و افراد قدرت‌طلب و معامله‌گر است، نه یک قوم خاص. متأسفانه، برخی افراد و گروه‌ها با برچسب‌زدن قومی به منتقدان، می‌کوشند از پاسخ‌گویی در برابر خطاها و خیانت‌هایشان فرار کنند. اگر نامی از عبدالعلی مزاری یا دیگر تکه‌داران قومی برده شود، فوراً منتقد را ضد هزاره می‌خوانند؛ در حالی‌که همین چهره‌ها، مسبب تکه‌تکه شدن بدنه‌ی جامعه‌ی هزاره و جدایی اقشار مختلف آن در سایه‌ی انحصارگرایی و ضدیت با ارزش‌های ملی و دینی‌اند.

من نه ضد هزاره‌ام و نه منتقد عدالت‌خواهی، بلکه مخالف سرسخت جنایت‌کاران جنگی‌ام؛ هرکه باشند و به هر قوم و نژادی تعلق داشته باشند. زمان آن فرا رسیده است که هر قوم، خائن و خادم خود را با شجاعت معرفی کند، نه با تعصب قومی و دفاع کورکورانه.

بخش نخست: از شکل‌گیری تا فاجعه دهمزنگ

جنبش روشنایی در سال ۱۳۹۵ خورشیدی، در واکنش به تغییر مسیر پروژه انتقال برق ۵۰۰ کیلوولت «توتاپ» از بامیان به سالنگ شکل گرفت. این جنبش، به یکی از فراگیرترین حرکت‌های مدنی تاریخ معاصر افغانستان بدل شد. در حالی‌که سه چهره‌ی بانفوذ جامعه‌ی هزاره ــ محمد کریم خلیلی، محمد محقق و سرور دانش ــ در دولت وحدت ملی حضور داشتند، نه‌تنها از این تصمیم جلوگیری نکردند، بلکه با توجیه‌های فنی، آن را عادی جلوه دادند و مردم را از حقیقت بی‌خبر گذاشتند.

توتاپ، در نسخه‌ی اولیه خود، مسیر بامیان را مد نظر داشت که می‌توانست مناطق مرکزی و محروم، به‌ویژه مناطق هزاره‌نشین، را از انزوای انرژی خارج سازد. اما تغییر مسیر به سالنگ، با تصمیم مستقیم ارگ، موجی از خشم و اعتراض را در پی داشت. در آغاز، این اعتراض از دل جامعه برخاست، اما به‌زودی از سوی جریان‌های سیاسی و تکه‌داران قومی مصادره شد. جنبش روشنایی، گرفتار شکاف میان آرمان‌های مدنی و معاملات پنهان شد؛ مردمی که به جاده آمدند، قربانی زدوبندهای پشت پرده شدند.

در روزهای اخیر، محمد محقق طی مصاحبه‌ای با تلویزیون آمو خود را بنیان‌گذار جنبش معرفی کرده است؛ ادعایی که با واکنش‌های تند کاربران در شبکه‌های اجتماعی و افشاگری‌های مستند روبه‌رو شد. واقعیت این است که نخستین مخالفت‌ها با تغییر مسیر توتاپ، از سوی نمایندگان بامیان، دایکندی، غور و غزنی در سال ۱۳۹۴ خورشیدی اعلام شد؛ چهره‌هایی مانند محمد اکبری، اسدالله سعادتی و دیگران. در میان احزاب سیاسی شیعه، نخست مرحوم سید حسین انوری و محمدکریم خلیلی حمایت خود را اعلام کردند. بعدها محمد محقق نیز به جمع معترضان پیوست. هماهنگی‌های نخستین در مساجد باقرالعلوم (ع) و رسول اکرم (ص) صورت می‌گرفت و چهره‌هایی چون اسدالله سعادتی، قوماندان حسین مرادی و حاجی خلیل نمایندگان خلیلی، انوری و محقق بودند. از مطالبات کلیدی مرحوم انوری، استعفای محقق و دانش از پُست‌های دولتی‌شان بود تا صداقت‌شان در حمایت از مردم اثبات شود.

در گردهمایی بزرگ ۲۰ ثور ۱۳۹۵ در مصلی خاتم‌الانبیا (ص)، رهبران مختلف به نمایندگی از طیف‌های گوناگون سخنرانی کردند. من نیز در این گردهمایی، به نمایندگی از مرحوم انوری سخن گفتم. پیش از این مراسم، تصمیم بر آن شد که تصاویر مزاری از محل گردهمایی جمع‌آوری شود تا حرکت از قالب حزبی خارج و به یک جنبش ملی تبدیل گردد. اما دیری نپایید که احمد بهزاد در کنفرانس خبری و دعوت مردم به تظاهرات 7 جوزا 1395 خورشیدی با سخن‌گفتن از «یتیمان بابه مزاری»، بار دیگر فضا را به سمت انحصار سوق داد. همین اقدام باعث شد که انوری با انتشار بیانیه‌ای در ۵ جوزا اعلام کند که از عضویت جنبش کنار می‌کشد، چرا که مسیر اعتراض به انحصار یک جریان خاص منحرف شده است. دیدار هیأت خلیلی و تماس تلفنی احمد بهزاد با سید حسین انوری تصمیم وی را تغییر داده نتوانست و در مرحله‌ی بعدی با وجود مخالفت‌هایی از سوی چهره‌هایی چون محمد کریم خلیلی، عزیزالله شفق و صادق مدبر، راه‌پیمایی دوم اسد برگزار شد و انفجار انتحاری در میدان دهمزنگ، به فاجعه‌ای خونین انجامید.

بعدها، آصف آشنا در برنامه «گفتمان» تلویزیون طلوع‌نیوز افشا کرد که میان خلیلی و ارگ توافقاتی صورت گرفته بود که کناره‌گیری او از رهبری جنبش را رقم زد. محتوای این توافقات هرگز برای مردم شفاف نشد. بی‌بی‌سی نیز در گزارشی به تاریخ ۲۱ سرطان ۱۳۹۵، از شکاف میان رهبران سنتی و روشن‌فکران سکولار پرده برداشت.

محقق در اعلامیه‌ای، شعارهای اعضای جنبش را «فریبکاری» خواند و احمد بهزاد در واکنش گفت که محقق و دانش، با وجود وعده‌های اولیه، از پشت به معترضان خنجر زدند.

سوءاستفاده از روایت مدنی در سطح بین‌المللی

یکی از بحران‌های اصلی جنبش روشنایی، بهره‌برداری رسانه‌ای و تبلیغاتی از آن در سطح بین‌المللی بود. برخی چهره‌ها، با تکیه بر ادبیات مدنی، تصویری آرمان‌گرایانه و غیرواقعی از جنبش ارائه کردند، در حالی‌که در پشت پرده، اهداف فردی و منافع سیاسی را دنبال می‌کردند. احساسات صادقانه‌ی مردم داخل افغانستان و مهاجران در بیرون از کشور، بار دیگر به ابزاری برای کسب قدرت، شهرت و معاملات مادی و سیاسی بدل شد. مردم هزاره، مانند گذشته، در بازی قدرت قربانی شدند؛ اما این‌بار به‌دست روشنفکران سکولار و نخبگان خودشان انجام شد.

باید به نسل جوان روشنگری کرد که جنبش روشنایی، هرچند با انگیزه‌ی عدالت‌خواهی آغاز شد، اما در میانه‌ی راه، گرفتار پراکندگی رهبری و بهره‌برداری جناحی و منافع شخصی و سیاسی شد و سرانجام به یک فاجعه انسانی انجامید.

جنبش روشنایی، درسی تاریخی برای آینده‌ی حرکت‌های مدنی در افغانستان است. باید با بازنگری در گذشته، از تکرار شعارهای بی‌پشتوانه پرهیز کنیم. نسل جوان باید بداند که چگونه شکاف میان رهبران سنتی و مدعیان سکولار، زمینه‌ساز فروپاشی یک حرکت ملی شد. «جنبش بیداری» با اراده‌ای استوار، به افشاگری ادامه خواهد داد و در برابر هرگونه سانسور و تحریف تاریخ، خواهد ایستاد.

بخش دوم: اتهام‌های بی‌پاسخ علیه رهبران سنتی و روشنفکران سکولار در جنبش روشنایی

جنبش‌های اجتماعی معمولاً بر پایه‌ی نارضایتی‌های سیاسی و اجتماعی شکل می‌گیرند، اما تداوم و موفقیت آن‌ها به میزان صداقت، شفافیت و پاسخ‌گویی رهبران آن بستگی دارد. جنبش روشنایی نیز با شعار عدالت‌خواهی آغاز شد و با سازمان‌دهی دو تظاهرات بزرگ در کابل، توجه گسترده‌ای را جلب کرد؛ اما پس از انفجار خونین دوم اسد در دهمزنگ، اختلافات درونی، سکوت معنادار رهبران، و مجموعه‌ای از اتهامات جدی، سایه‌ای سنگین بر این حرکت افکند.

اتهامات اصلی:

وابستگی سیاسی و زدوبندهای پشت‌پرده پس از دوم اسد، شماری از چهره‌های جنبش در محافل سیاسی با چهره‌هایی چون اسپنتا و نبیل ظاهر شدند؛ امری که سوءظن‌ها نسبت به معامله‌گری با حکومت وحدت ملی و نزدیکی به تیم حامد کرزی را تقویت کرد.

گرایش به جمهوری اسلامی ایران و آی اس آی پاکستان و دیگر نهادهای استخباراتی حضور برخی رهبران در رسانه‌های وابسته به ایران و نوع گفتمان آن‌ها، پرسش‌هایی جدی درباره استقلال فکری و موضع‌گیری‌های‌شان ایجاد کرده است.

نبود شفافیت مالی مهاجران افغان در اروپا، آمریکا و استرالیا میلیون‌ها دلار به حمایت از جنبش کمک کردند؛ اما شورا هیچ‌گاه گزارش مالی روشنی منتشر نکرد. وعده‌هایی مانند تأسیس تلویزیون «روشنایی» و برگزاری برنامه‌های فرهنگی، عملی نشد. در مقابل، زندگی لاکچری برخی از اعضای شورا، شک و تردیدها را بیشتر کرده است.

اتهامات اخلاقی و سکوت معنادار اتهام‌های اخلاقی علیه چند تن از چهره‌های شناخته‌شده شورا نیز بدون بررسی باقی مانده‌اند و سکوت شورا در این‌باره، شکاف بی‌اعتمادی را عمیق‌تر ساخته است.

ضرورت دادخواهی و اقدام حقوقی

اکنون که بیشتر چهره‌های محوری جنبش چون خلیلی، محقق، دانش، بهزاد، ناجی، رویش، مهدوی و دیگران در خارج از کشور به‌سر می‌برند، نیاز است تا یک روند دادخواهی مدنی در نهادهای بین‌المللی آغاز شود. نهادهایی مانند «جنبش بیداری» و فعالانی چون آقای مقدسی می‌توانند در مستندسازی تخلفات، ردیابی دارایی‌ها و پیگیری حقوقی مؤثر عمل کنند.

استفاده ابزاری از خون شهدا

جای تأسف است که برخی رهبران سنتی و روشنفکر، با سوء‌استفاده از نام شهدای دهمزنگ، در پی مشروعیت‌بخشی به رهبری متزلزل خود هستند. آنان همان کسانی‌اند که در دهه‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ با بهره‌برداری از اختلافات مذهبی، جامعه هزاره را به ورطه جنگ‌های داخلی کشاندند و اکنون نیز تلاش دارند تا بر موج خون شهدای روشنایی سوار شوند. محقق در یکی از مصاحبه‌هایش خود را حتی «مؤسس جنبش روشنایی» معرفی کرده است؛ ادعایی که مایه شرم است.

استاندارد دوگانه و تحریف تاریخ

جای پرسش است که چرا این چهره‌ها از شهدای قیام دوم سرطان ۱۳۵۸ در چنداول، که بنا بر روایت ظاهر طنین، بیش از ۲۵۰۰ نفر دستگیر و اعدام شدند، یادی نمی‌کنند؟ چرا همواره نام افشار تکرار می‌شود ولی از خیانت‌های خودشان که منجر به آن فاجعه شد، سخنی به میان نمی‌آید؟

نتیجه‌گیری: از آرمان تا انحراف

جنبش روشنایی؛ عدالت‌خواهی که به بن‌بست رسید

جنبش روشنایی با آرمان عدالت آغاز شد، اما به‌سبب ضعف رهبری، نبود شفافیت و انحراف از مسیر اصلی، به‌جای تحقق عدالت، به عرصه‌ای برای فساد، معامله‌گری و بهره‌برداری سیاسی تبدیل شد.

نسل آینده باید از این تجربه بیاموزد، نه آن را تکرار کند. نباید اجازه داد نام شهدا به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به چهره‌های فرصت‌طلب بدل شود. این نسل، دیگر فریب رهبران پوشالی و روایت‌های جعلی را نخواهد خورد.

گزارش از: پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی

مطالب مشابه