(بمناسبت شهادت امام زاده زید شهید)
زید زید بن علی بن الحسین(ع) شهید، پس از امام محمد باقر(ع بزرگترین فرزند امام سجاد(ع) به زهد و فضل، علم و ورع و سخاوت و شجاعت معروف بودند. شیخ مفید از ابوالجارود و زیاد بن منذر روایت كرده است كه گفت : وارد مدینه شدم و از هر كس در مورد زید پرسیدم، پاسخ داد او حلیف القرآن است (یعنى پیوسته مشغول قرائت قرآن مجید است).
او به منظور امر به معروف و نهى از منكر و احقاق حق و بازگرداندن خلافت به صاحبان اصلى آن، یعنى اهل بیت(ع) با شمشیر قیام كرد و همین خروج و قیام مسلحانه سبب شد عده اى گمان كنند كه او مردم را به خود دعوت مى كند؛ حال آنكه هدف او احیاى حكومت اسلامى به رهبرى ائمه هدى(ع) بود.
زید شهید در اول صفر سال 120 هجرى قیام خود را آغاز و بنا به نقل شیخ مفید سبب قیام زید این بود كه وى براى شكایت از خالد بن عبدالملك بن حرث، والى مدینه، نزد هشام بن عبدالملك- خلیفه اموى- رفت و مدتى در شام بود تا با وى ملاقات كند؛ ولى او اجازه ملاقات نمى داد. او هر بار نامه مى نوشت و مطلب خود را در آن ذكر مى كرد؛ ولى هشام در پایان نامه و در پاسخ او مى نوشت كه باید به سرزمین خود مدینه برگردد.
اما زید ابا مى كرد تا آنكه هشام او را نزد خود خواند و گفت: شنیده ام كه در آرزوى خلافت هستى؛ اما تو شایسته این مقام نیستى؛ زیرا مادرت كنیزكى بیش نبود! وى در پاسخ گفت: مادر اسماعیل، پسر ابراهیم نیز كنیز بود؛ ولى خدا او را به پیامبرى برگزید و پیامبر ما را از صلب او بیرون آورد.
سخنانى بین زید و هشام، رد و بدل شد تا اینكه هشام خشمگین شد و دستور داد زید را اخراج كنند.
مأموران، وى را به جانب مدینه فرستادند تا از مرزهاى شام خارج شد.
پس از جدا شدن مأموران، زید به عراق آمد و در كوفه مردم با او بیعت كردند.
یوسف بن عمر ثقفى كه از طرف هشام، حاكم عراق بود، با وى نبرد كرد؛ ولى اطرافیان زید از او روى گردان شده، زید را تنها گذاشتند. زید شهید با جماعت اندكى تا شب نبرد كرد و شب هنگام به واسطه شدت جراحات وارده بنا به روایتی در سوم صفر 120 هجری قمری بعمر 42 سالگی به شهادت رسید و ائمه هدى(ع همواره از زید شهید به نیكى یاد مى كردند و از جمله، امام جعفر صادق(ع) پس از آنكه بوسیله نامه اى از شهادت عموى خود مطلع شدند، گریستند و فرمودند: إنّا لله و إنّا إلیه راجعون! از خداوند به خاطر مصیبت عمویم زید اجر و مزد مى طلبم! زید، عموى خوبى بود و براى دنیا و آخرت ما سودمند بود. بخدا قسم كه عمویم شهید از دنیا رفت، مانند شهدایى كه در خدمت رسول خدا و على و حسن و حسین- صلوات الله و سلامه علیهم- شهید شدند! و به روایتى هزار دینار از اموال خود را بین خانواده كسانى كه در راه یاورى وى شهید شده بودند تقسیم نمود.
پس از زید شهید فرزندش، امام زاده یحیى نیز در سال 125 هجرى قمری، اوایل سلطنت ولید بن یزید بن عبدالملك خروج كرد و او نیز به شهادت رسید که مرقد شریفش در ولایت سرپل شبیرغان افغانستان زیارت عاشقان و دلباختگان اهل بیت(ع) هست.(1)
آری! يكى از پرشورترين چهرههاى خاندان علوى «زيد شهيد» فرزند امام سجاد(ع) است، نهضت خونين او توأم با ويژگىهاى شخصيتىاش سرمشق بسيارديگر ازبزرگان برای پیراوان اهل بیت(ع) درطول تاريخ قرارگرفت. قيام و شهادت جانگداز او چنان دل خراش و دگر گون كننده است كه هر شخص را منقلب كرده وبه سوى بيدارى وتعالى رهنمون مىسازد. اين جملهى معروف كه در بارهى اصحاب رسول خدا(ص) گفته شد: «زُهادُاللَّيْلِ وَاُسْدُالنَّهارِ»= پارسايان شب وشيران روزاند؛ كاملاً بر «زيد شهيد(ع)» صادق است. جالب توجه اين است كه زيد شهيد، در هر رشته از فضائل، پس از ائمه اطهار(ع) شخصيت بى نظير داشته است، هرگاه از علماى علم كلام سخن به ميان مىآيد، نام «زيد شهيد» در ميان آنان مىدرخشد، اگر از مفسران ودانايان به علوم قرآن سخن به ميان مىآيد ؛ از «زيد شهيد» به عنوان شخص برازنده در اين رشته، ياد مىشود، هروقت از زهّاد وپارسايان روز گار صحبت مىشود، «زيد شهيد» در رأس آنها قرار گرفته است، هنگامى كه از جهاد وشجاعت و دلاورى سخن به ميان مىآيد، زيدشهيد يك مجاهد فى سبيل اللّه است، آن گاه كه ازتوجه به اموراجتماعى سخن گفته شود، «زيد شهيد» را در پيشاپيش اين امور مىبينيم. او دربارهى اهداف بزرگ قيام خود مىگويد :«وَاللّهُ ماخَرَجْتُ وَلا قُمْتُ مَقامىِ هذا حَتّى قَرَأْتُ الْقُرْآنَ وَاَنْقَنْتُ الْفَرائِضَ وَاَحْكَمْتَ السُّنَة وَالْادابَ وَعَرِفْتُ التَّاوِيلَ كَما عَرَفْتُ التَّنْزِيلَ وَفَهِمْتُ الْخَاصَّ وَالْعَامَّ وَمَاتَحْتَاجُ اِلَيْهِ الاُمَّةِ فىِ دينها فَما لا بَدَّلَها مِنْهُ وَلا غَنِىَّ عَنْهُ وَاَنِّى لَعَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّى »(2) بخدا سوگند من خروج نكرده ام و در اين مقام قرار نگرفتهام مگر اين كه قرآن را خواندهام، فرائض وسنّت را استوار ساختهام، تأويل قرآن را چون معنى ظاهر آيات شناخته ام، خاص وعام قرآن و هرآن چه راكه امّت دراموردينى خود بدان نياز دارد، فهميده ام؛ من مجهز به بيّنه وحجّت از ناحيهى پرور دگار هستم.
«زيد شهيد» وقتى كه ديد بنى اميه به نام اسلام، برپيكر اسلام شمشير مىزنند، درتدارك قيام برضدآنان برآمده و صريحا اعلام كرد: «با اين وضعيت هركس در ميان حرارت وآتش شمشيرها نرود خوار وذليل خواهد شد». او با اذن امام زمانش به هدف دفاع از ولايت ائمهى اطهار(ع) و مبارزه با ظلم قيام نموده وشهيد شد و اين در سال 121 هجری قمری بود. بنا به آنچه كه مورخين نوشته اند، جسد مطهر «زيد شهيد» مدت زمان زيادى به روى چوبهى دار قرار داشت.
بعضى ازمورخين گفتهاند: «كه سرانجام هشام ابن عبدالملك مروان دستور دادتا جسد زيد را آتش بزنند؛ ولى مشهور اين است كه وليد ابن يزيد ابن عبدالملك (فرعون اين امّت) دستور سوزاندن بدن «زيد شهيد» را صادركرد، وليد ابن يزيد (خليفهى وقت) براى والى كوفه «يوسف ابن عمر» نامه نوشته وضمن آن دستور داد: «هنگامى نامهام به تورسيدگوسالهى(سامرى ) اهل عراق را از چوبهى دار پايين بياور؛ او را آتش بزن وخاكسترش را برباد ده» وقتى كه نامه به والى كوفه رسيد، به «حراش ابن حوشب» دستور دادكه جسد مطهر «زيد شهيد» را از چوبهى دار پايين آورده وبسوزاند. قسمتى از خاكسترش را در بيابانبه باد داده وقسمتى ديگر را به آب فرات ريخت.(3)
محلى كه جسد «زيد شهيد» را آتش زدند معروف به «كناسه»(4) كوفه است. بااين كه اين نام درتاريخ بسيار معروف است لكن به خوبى روشن نيست كه «كناسه» در كجا قرار داشتهاست ؛ از بعضى روايات (مثل روايتى منسوب به امام صادق(ع) راجع به انداختن جسد «زيد شهيد» به آب فرات) استفاده مىشود كه «كناسه» يكى از محلههاى شهر كوفه بوده است ؛ ولى بعضى چون علاّمهى بزرگ «سيّد مهدى قزوينى(ره)» در كتاب «فلك النجاة»مى گويد: «مشهدى كه فعلاً به عنوان بارگاه ومرقد «زيد شهيد»، معروف است و زيارت گاه آن بزرگوار مىباشد، محل دار زدن و سوزانيدن آن بزرگوار است.(5)
روايت شده وقتى كه سرمقدس امامزاده زيد شهيد را به نزد هشامابن عبدالملك مروان بردند ،هشام نسبت به آن اسائهى ادب كرد ازجمله گفته شده كه ازملازمان دربار خواست تا خروسى به مجلس بياورند تا با نوك خود چشمهاى زيد شهيد را درآورد. در اين وقت يكى از حاضران اهل شام اين شعر رابالبداهه گفت:
اطردوا الديك عن ذوأبة زيد
فلقد كان لا يطاه الدجاج
خروس را از پيشانى زيد دوركنيد، آن زيدى كه مرغان هوا سرش را زير قدمهاى خود قرار ندادند. (اين اشاره به آن ايامى دارد كه جسد زيد بر بالاى چوبهى دار قرارداشت). ابن ابى الحديد مصرى در ذكر اين جنايت بنى اميه ازقول آن شاعرشامى مىگويد: «شما قبر زيد را نبش كرديد وجسد مطهرش را برهنه روى دار آويختيد ،سر مقدسش را در كنار مسند زير قدم ها انداختيد تا مغزش را مرغان نوك بزند؟».(6)
پی نوشت ها:
1. جهت معلومات بیشتر در رابطه با قیام امام زاده یحی شهید و شناخت فرزندان و تبار زید شهید به کتاب منتهى الآمال، تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی و کتاب کوثرالنبی(پژوهشی در تاریخ سادات افغانستان) به اثر نگارنده مراجعه گردد.
2. الموعظه والاعتبار بذكر الخطط والاثار، ج 2، ص 440 به نقل از كتاب صفوة الصفا، ص 8 .
3. زيدشهيد ، ص 155 الموسوى المقرّم .
4. كوفه در آن زمان مركز عراق بود، شهربسيار بزرگ بوده ومحلههاى فراوان داشت، از جملهى آن محلهها«كناسه» نام داشت. شايد آن محل را به حساب اين كه محل زبالهى كوفه بوده كناسه خوانده باشند. زيدشهيد انتقامگر ص 17.
5. زيدالشهيد ، ص 153 الموسوى المقرّم .
6. تحفة الاحباب، ص 114 .
نویسنده: سید جعفرعادلی«حسینی»