نمایش نوار ابزار

درباره مهاجرستیزی: آیا واقعاً همه تقصیر با ایران است؟

دوشنبه 9 سرطان 1404

در مسئله مهاجرستیزی، اگر جانب انصاف را رعایت کنیم، باید بپذیریم که بخشی از تقصیر متوجه خود ما افغان‌ها و به‌ویژه سیاستمداران و رهبران احزاب و گروه‌هاست. از آغاز مهاجرت‌های گسترده به ایران، به‌ویژه همزمان با شکل‌گیری احزاب و گروه‌های نه‌گانه در جمهوری اسلامی، بسیاری از رهبران این احزاب به حدی وابسته شدند که عملاً تصمیم‌گیری‌های کلیدی در سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و وزارت خارجه ایران انجام می‌گرفت.

از دل همین وابستگی‌ها، افرادی به‌عنوان «جاسوس» برای ایران تربیت شدند و پروژه‌هایی مانند فروپاشی نخستین دولت بومی و اسلامی در هزاره‌جات، به اجرا درآمد. در نتیجه این دخالت‌ها، بیش از پنجاه هزار انسان مظلوم، به‌نام «موافق» یا «مخالف» ولایت فقیه جان خود را از دست دادند. برخی از رهبران احزاب، ازجمله عبدالعلی مزاری، زندان پلچرخی را حتی ندیده بودند، اما زندان اوین در تهران را مثل خانه خود می‌شناختند.

در آن دوران، ایران حتی در داخل خاک افغانستان دست به ترور نخبگان و متنفذین بومی می‌زد و احزاب شیعه تحت‌الحمایه آن کشور، طبق دستور نهادهای امنیتی ایران، علیه یکدیگر جاسوسی و سعایت می‌کردند. مناطق مرکزی کشور عملاً در انحصار نیروهای سپاه پاسداران قرار گرفت، چنان‌که گویی بخشی از خاک ایران بود. با این وصف، نمی‌توان همه خطاها را به گردن ایران انداخت؛ ما خود نیز مسئول اشتباهاتمان هستیم.

مهاجرین افغان، پس از ۳۱ سال اقامت در ایران، همچنان با تحقیر و نام‌هایی چون «اتباع بیگانه» و «افاغنه» مواجه‌اند؛ با آنکه هزاران جوان افغان در جنگ با عراق (حدود ۳۰۰۰ شهید) و در قالب لشکر فاطمیون در دفاع از حرم (بیش از ۵۰۰۰ شهید) جان خود را فدا کردند. در ماجرای تقابل ایران و اسرائیل نیز، بیشترین صدای حمایتی در پلتفرم‌های اجتماعی، از مهاجرین افغان شنیده می‌شد.

با این حال، چرا سیاستمداران و رهبران ما نتوانستند از حقوق مهاجرین دفاع کنند؟ چرا این القاب تحقیرآمیز را از هویت این مردم پاک نکردند؟ حقیقت آن است که از همان آغاز مهاجرت، بسیاری از چهره‌های سیاسی ما به جای حمایت از مردم، خود را به بهای اندک فروختند و برای منافع ایران، حتی در حذف همدیگر و تحریک اختلافات داخلی نقش بازی کردند.

امید آن داریم که مردم ما این معامله‌گران و خائنان به خاک و ملت خویش را بشناسند و دیگر فریب نخورند.

از سوی دیگر، سیاست‌های مداخله‌گرایانه ایران در امور داخلی افغانستان نیز نتایج ناگواری داشته است؛ حمایت از گروه‌هایی چون «سازمان نصر» و «پاسداران جهاد» به تضعیف «شورای انقلابی اتفاق اسلامی» انجامید؛ شورایی که پس از سقوط حکومت محلی رژیم کمونیستی در هزاره‌جات، نخستین دولت اسلامی مردمی را در افغانستان پایه‌گذاری کرده بود. در داخل ایران نیز، سرکوب جنبش سبز و جریان‌های اصلاح‌طلب، مشروعیت نظام را تضعیف و بستر را برای نفوذ اپوزیسیون‌های وابسته به بیگانگان فراهم ساخت. حتی پرونده‌هایی مانند انتقال قطعات پهپاد از طریق کامیون‌ها، از نفوذ دشمن در لایه‌های حساس نظام حکایت دارد. اما در نهایت، قربانی اصلی مهاجر افغان بود که همیشه دیوار کوتاه‌تر از او پیدا نمی‌شد.

آیت‌الله العظمی شیخ حسینعلی منتظری در خاطراتش نوشته است:

«دولتی که متکی به قلوب ملت خود نباشد، قهراً در روابط بین‌الملل مورد فشار قرار می‌گیرد.» ما امیدواریم که ایران با مرور گذشته، در مسیر مهاجرستیزی بازنگری کند و حداقل انصاف را در تعامل با انسان‌هایی که دهه‌ها در کنار آن زیسته و از آن دفاع کرده‌اند، رعایت نماید.

با احترام

سید جعفر عادلی حسینی / هامبورگ آلمان / 8 سرطان 1404 خورشیدی