حجۀ الاسلام سید ناظر حسین ابوالهادی از اعضای مركزی حزب حركت اسلامی افغانستان است و در تاسیس آن نقش فعالی داشت. در دفتر مركزی آن در شهر قم هم سالها حضور چشمگیری داشتهاست. آنچه میخوانید گفتگوی راه است با او درباره شهید ابوالفضل پوریزدی رزمنده ایرانی که در سال 1358 با هدف شرکت در جهاد افغانستان علیه ارتش سرخ شوروی با رزمندگان حركت اسلامی به افغانستان رفت و در هرات شهید شد.
آقای ابوالهادی ماجرای رفتن شهید پوریزدی از کجا شروع شد؟
سال 1358 مردم افغانستان در بعضی از مناطق دست به قیامهایی در برابر دولت كمونیستی وقت و نیروهای اشغالگر روسی زده بودند. جهاد اسلامی افغانستان به صورت خودجوش شكل گرفته بود ولی نیاز به سازماندهی و راهنمایی داشت. آن زمان در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بودم و با جمعی از روحانیون و طلبههای افغانی حوزه، از آیتالله محمد آصف محسنی كه در آن زمان ساكن سوریه بودند دعوت كردیم. وقتی حضرت آیتالله محسنی به قم آمدند و با پیشنهاد روحانیون و طلبهها، حزب حركت اسلامی افغانستان را تاسیس كردند. بعد از تاسیس حركت اسلامی و افتتاح دفتر مركزی آن در شهر قم، سعی میكردیم با جذب جوانان مومن و اعزام آنها به افغانستان، جنگ منظمتری را بر علیه اشغالگران و حكومت وابستهاش سازماندهی كنیم. در آن وقت مسئول نظامی ما، مرحوم شیخ موسی كاشفی بود، كه جمعی از جوانانی متعهد را كه علاقمند اعزام به جهاد افغانستان بودند شناسایی و جذب كرده بود. ابوالفضل شهید هم كه پیش از آن از نیروهای مبارز و انقلابی شهر قم بود و كارهای چریكی بسیاری به نفع پیروزی انقلاب اسلامی ایران انجام داده بود، در جمع این جوانان بود. البته با اجازه پدرش كربلایی محمد یزدی به حركت اسلامی پیوست. وقتی قرار شد كه ما تعدادی از مجاهدین را به هرات اعزام كنیم، شهید ابوالفضل هم اعلام آمادگی كرد. در نهایت هم شهید ابوالفضل به عنوان فرمانده این جمع به هرات افغانستان اعزام شد.
از زمان شهادتش و این كه چگونه به شهادت رسیده بود چیزی شنیدهاید؟
بر اساس گزارشهای كه برای ما رسید وقتی آنها به هرات میرسند در منطقه نادعلی مستقر میشوند و خیلی زود با همكاری مجاهدین جمعیت اسلامی افغانستان تصمیم به یك حمله غافلگیر كننده علیه نیروهای زرهی روسها میگیرند. بعد از بررسیهای لازم مناسبترین زمان را برای حمله انتخاب كرده و از چند طرف به محلی كه تانكهای روسها مستقر بودند، یورش میبرند. در آغاز مجاهدین با یورش برق آسایشان حدود بیست تا بیست پنج عراده تانك و نفر بر زرهی دشمن را منهدم میكنند. اما در ادامه و شدید شدن جنگ و تمام شدن مهمات، مجاهدین در وضعیتی بدی قرار میگیرند كه منجر به شهادت چهارده نفر از مجاهدین حركت اسلامی میشود و ابوالفضل پوریزدی هم در جمع آنها بود. وضعیتی جنگ به حدی نابرابر بوده كه جنازههای شهدا در مرحله اول در صحنه جنگ باقی میماند. بعد از مدتی شخصی از بزرگان محلی نادعلی به نام حاجی محمد سرور كه با ما هم ارتباط داشت و مجاهد هم بود، جنازه های شهدا را جمع آوری كرده و در همانجا دفن میكند ولی بنا بر وصیت شهید ابوالفضل (كه در هنگام رفتن به مرحوم كاشفی وصیت كرده بوده كه اگر در افغانستان شهید شد، در صورت امكان و توانایی جنازهام را به ایران بر گردانید) جنازه او را در جایی به دور از دسترسی دشمن مخفی میكند. بعد از دو سه روز كه نیروهای روس و دولت وقت افغانستان به مواضع اصلیشان برمیگردند و منطقه دوباره به دست مجاهدان محلی میافتد، حاجی سرور با شتری جنازه شهید ابوالفضل را شبانه به مرز میرساند و از آنجا هم به دفتر حركت اسلامی در مشهد تلفن میزند كه چنین اتفاقی افتاده است.
پیكر شهید از مرز افغانستان تا قم چطور منتقل شد؟
وقتی خبر شهادت ابوالفضل به قم رسید، شیخ موسی كاشفی با چند نفر دیگر عازم مرز تایباد شدند. از مرز تایباد هم با ماشینی كرایهای جنازه شهید را به مشهد و از آنجا با همكاری مسئولین با هواپیما به تهران منتقل كردند. مرحوم كاشفی جنازه شهید ابوالفضل را از تهران به صفائیه قم و مسجد رفعت آورد. وقتی پیكر شهید به قم رسید ما دچار بهت زدگی عجیبی شده بودیم و نمیدانستیم كه چگونه با آن مصیبت بزرگ كنار بیاییم. چون برای اولین بار بود كه حركت اسلامی سیزده نفر از مجاهدانش را برای اسلام و آزادی كشور فدا كرده بود. شهدای كه در جمع آن شهید ابوالفضل پوریزدی ایرانی هم بود.
پدر شهید ابوالفضل چگونه و توسط چه كسی از شهادت پسرش خبر شد؟
گفتم ما كاملا بهتزده بودیم و برای چارهجویی من و شیخ موسی كاشفی با آقای جاوید پیش آیتالله محسنی رفتیم. آقای محسنی از شهادت ابوالفضل كاملا متاثر بود و برای ما گفت: من هم نمیدانم كه پدر شهید ابوالفضل را چگونه خبر كنیم و او چگونه با شهادت پسرش كنار خواهد آمد. آیا بیحوصلگی خواهد كرد یا با تندی با ما رفتار خواهد كرد. بهتر است خدمت آیت الله سید محمد شیرازی بروید. به سفارش آیت الله محسنی من و مرحوم آیت الله سید محمد وحیدی به حضور آیت الله شیرازی رسیدیم و جریان را به ایشان گفتیم. حضرت آیتالله شیرازی وقتی نگرانی ما را دید بسیار به آرامی و خونسردی گفت: از شهادت ابوالفضل خبر دارم، شما ناراحت نباشید، پدرش انسان بسیار خوب و صبوری است. بعد آقا برای پدر شهید ابوالفضل تلفن زد و او را به دفترش خواست. بعد از لحظاتی كه بسیار برای ما سخت میگذشت كربلایی محمد یزدی آمد، بعد از احوالپرسی گفت: حاج آقا با من فرمایشی داشتی؟ حضرت آیت الله شیرازی گفت: نه حرفی خاصی نبود ولی خبر شدم كه ابوالفضل در جنگ مجروح شده. شرایطی سختی را تجربه میكردم و مانده بودم كه محمد یزدی با آن جثة كوچكش در مقابل شهادت فرزند رشیدش چگونه ایستادگی میكند. نگاهی به آقا انداخت و به آرامی گفت: حاج آقا بگو چه اتفاق افتاده است؟ من ابوالفضلم را در راه خدا فرستادهام و آرزوی ابوالفضل هم شهادت بود، برای زخمی شدنش مرا نمیخواستی. آقای شیرازی هم بعد از صلوات و تلاوتی آیاتی خبر شهادت ابوالفضل را به پدرش اعلام كرد. كربلایی محمد، با نهایت صبوری، پرسید كه جنازه ابوالفضل كجاست؟ آیا دفن شده یا نشده است؟ انگار مدتها پیش با شهادت پسرش كنار آمده بود و هیچ واكنشی دیگری از خود نشان نداد. آن وقت بود كه ما اندكی جرئت یافتیم و مرحوم آیت الله وحیدی گفت كه پیكر شهید را از افغانستان به قم منتقل كردیم و حالا هم در مسجد رفعت است. كربلای یزدی پدر شهید، با آرامش عجیبی گفت: شما آماده تشییع جنازه بشوید و من هم مجوز دفن را فراهم میكنم. ما در تدارك مراسم تشییع بودیم كه نماینده حزب جمعیت اسلامی هم به قصد شركت در مراسم از تهران آمد. چون ابوالفضل در عملیاتی مشترك مجاهدین جمعیت اسلامی و مجاهدین حرکت اسلامی شهید شده بود.
درباره مراسم تشییع جنازه شهید ابوالفضل بگویید؟
بله، شهید ابوالفضل اولین شهیدی شهر قم بود، آن هم در جبهه افغانستان به شهادت رسیده بود. ما هراس بسیاری داشتیم كه اتفاق ناخوشآیندی در مراسم تشییع بیفتد. هنوز جنگ ایران و عراق شروع نشده بود و تجربه زیادی درباره تشییع جنازه شهید وجود نداشت. پدر شهید مجوز دفن را از قبرستان شیخان گرفته بود و ماهم با تمام نگرانی اكثر مهاجرین را خبر كرده بودیم، تا مراسم با شكوهی را برگزار كنیم. در جریان مراسم وقتی به مسجد رفعت، كه جنازه شهید آنجا بود رفتیم، آقایان جاوید، صدر و وحیدی كه از طلاب جسور تر ما بود ما را همراهی میكردند. هنگامی كه پیكر شهید ابوالفضل را از مسجد بیرون كردیم و مانده بودیم كه چگونه مراسم تشییع را آغاز كنیم، دیدیم كه دوتن از زنان تشییع كننده ایرانی با شجاعت باور نكردنی خودشان را در اول صف تشییع كنندگان رساندند و فریاد زدند، ایرانی افغانی پیوند تان مبارك. وقتی این صدا بلند شد ناگهان تمام حاضران اعم از ایرانی و افغانی شروع كردند به گریه كردن. بعد از آن علیاصغر حكیمی مداح ما هم جرئت یافت. بعدا فهمیدیم آن دو زن یكی مادر شهید ابوالفضل بوده و دیگری عمهاش تا رسیدن به قبرستان شیخان شعار میساختهاند و حكیمی هم با صدای بلند اجرا میكرده است. عجیب تر از آن این بود كه این دو زن از آغاز مراسم تشییع تا پایان آن با شهامت ایستادند و هیچ گریه نكردند.
بعد از مراسم تشییع، حركت اسلامی با خانواده ی شهید ابوالفضل ارتباط خودرا حفظ كرد؟
بعد از مراسم تشییع با شكوه پیكر شهید ابوالفضل، بزرگداشتهایی نیز در سالهای بعد هم از جانب خانواده شهید وهم از جانب حركت اسلامی برگزار میشد. در مراسم چهلم شهید ابوالفضل، استاد برهانالدین ربانی رهبر جمعیت اسلامی افغانستان پیش آیتالله محسنی آمد و بعد از صحبتی تصمیم گرفتند به پاس تجلیل از مقام شهید ابوالفضل پوریزدی و خانوادهاش، كه اولین شهیدی ایرانی در جهاد افغانستان بود، به حضور پدر شهید بروند. آن روز آیت الله محسنی، استاد ربانی، حجج الاسلام جاوید، كاشفی و چند نفر دیگر در منزل كربلایی محمد یزدی رفتند و كمكهای هم از جانب آنها به خانواده شهید صورت گرفت. مراسم بزرگداشت شهید در سالهای جهاد هر سال از جانب دفتر حركت اسلامی در قم برگزار میشد.
منبع: مجله فرهنگی- تحلیلی راه – شماره 15-16(دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي 1390-1385)