به گزارش پایگاه اطلاعرسانی جهاد فرهنگی، برنامهی این هفتهی رادیو کتاب مقیم لندن روز چهارشنبه ۸ اسد ۱۴۰۴ برابر با ۳۰ جولای ۲۰۲۵ در پلتفرم زوم و با مدیریت استاد سید نوید محسنی برگزار شد. این برنامه با عنوان «مصالحه ملی یا مفسده ملی؟» ماهیتی سیاسی داشت و به بررسی وضعیت سیاست در افغانستان پرداخت؛ سیاستی که در سالهای اخیر تا مرز ابتذال کشیده شده است.
در این نشست، کارشناسانی از طیفهای مختلف و وابسته به جناحهای چپ و راست حضور داشتند. آنها تلاش کردند تا در فضایی بهدور از تعصب، زمینه گفتوگوی سالم و بررسی واقعیتهای تاریخی و اثرات آن بر جامعه را فراهم آورند.
یکی از سخنرانان این نشست، استاد سید جعفر عادلی حسینی، محقق و پژوهشگر برجسته کشور بود که در ادامه برنامه، به دو پرسش مدیر رادیو کتاب نیز پاسخ داد. در ادامه، توجه علاقهمندان را به مشروح سخنان ایشان جلب مینماییم:
بسمالله الرحمن الرحیم
با عرض سلام خدمت شرکتکنندگان گرامی و تشکر از مدیر و گردانندهی محترم این برنامه، بحث خود را با موضوع «مصالحه ملی یا مفسده ملی؟» در دوران دکتر نجیبالله آغاز میکنم.
دکتر نجیبالله یکی از سیاستمدارانی است که کارنامهاش در تاریخ معاصر افغانستان کمتر در ابهام مانده است. او از چهرههای عبرتآموز سیاست افغانستان بهشمار میرود که بهای اشتباهاتش را با جان خود پرداخت؛ شاید این، سنگینترین بهایی باشد که یک سیاستمدار برای عملکرد نادرست خود میپردازد.
نجیبالله، دولتمردی بود که با پشتیبانی کامل اتحاد شوروی به قدرت رسید و با قطع حمایتهای آن کشور، سقوط کرد. او در دوران ریاست بر سازمان استخبارات خاد، به ارتکاب جنایات گسترده علیه زندانیان سیاسی، قدرتطلبی، استبداد، قومگرایی و فساد متهم بود.
از او بهعنوان یک سیاستمدار ناکام یاد میشود؛ کسی که نتوانست کشور را در مقطع حساس پس از خروج نیروهای شوروی، بهدرستی مدیریت کند. آخرین اشتباه راهبردی او ـ که ریشه در گرایشهای قومی داشت ـ نهایتاً به مرگ فجیعش انجامید.
با اینهمه، برخی در گذشته و حال تلاش دارند چهرهای وطندوست، مبارز و ملیگرا از او ترسیم کنند؛ تلاشی که با توجه به کارنامه منفیاش، هنوز نتوانسته به روایتی غالب و پذیرفتهشده تبدیل شود. این روند تطهیر، بازتابی از قرائت قومی تاریخ است؛ قرائتی که در بستر روحیهی پاکستانستیزی در بخشی از جامعه، طرفدارانی یافته است.
۱. مصالحه ملی، ارسال سلاح و توافقهای پنهانی
در سال ۱۳۶۸ خورشیدی، دکتر نجیبالله سیاست موسوم به مصالحه ملی را اعلام کرد و تماسهایی را با شماری از فرماندهان جهادی برقرار نمود. در این چارچوب، کمکهای مالی و ارسال سلاح، از جمله تفنگهای کلاشینکف معروف به «سیاه طوس»، صورت گرفت.
در همان مقطع، شماری از افرادی که بهدست مجاهدین دستگیر شده بودند، در جریان بازجوییها اعتراف کردند که در ایران آموزش دیدهاند. به گفته آنها، میان جمهوری اسلامی ایران و اتحاد شوروی در شهر دوشنبه، توافقی صورت گرفته بود که به موجب آن، منطقهی هزارهجات به خودمختاری برسد. همچنین مقرر شده بود که برای ده هزار خانواده مهاجر هزارهتبار مقیم ایران، زمینهایی در ولایت هرات اختصاص یابد.
در آن زمان، ایران که تحت فشار جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین بود، تلاش داشت گروههای شیعه افغانستان را درگیر منازعات داخلی کند. برخی از رهبران این گروهها برای آموزش به لیبی اعزام شدند و سلاحهای سبک نیز از آن کشور به هزارهجات وارد گردید.
این اقدامات بخشی از سیاستهای پنهان و خیانتآمیز دکتر نجیبالله بود که جزئیات بیشتر آن در خاطرات من به نام «ثابت قد» بهتفصیل آمده است.
۲. افشای یک اعتراف تلخ؛ آخرین دیدار عبدالقادر و نجیبالله
جنرال عبدالقادر، وزیر دفاع پیشین، در خاطراتش مینویسد:
«پس از سالها تبعید، به دعوت دکتر نجیبالله به کابل بازگشتم. از او پرسیدم که در این سالها چه کردی؟ نجیب پاسخ داد:
پشتون را سرِ ازبیک زدم، ازبیک را سرِ پشتون.
به او گفتم: این جرم تاریخی و خیانت ملی است.
همان دیدار، آخرین دیدار من و نجیبالله بود.»[1]
۳. سفر پنهانی نجیبالله و پیشنهاد رسمیت مذهب شیعه
در تاریخ ۳۰ عقرب ۱۳۶۹، دکتر نجیبالله در سفری به ژنو با شماری از رهبران جهادی دیدار کرد. هنگام بازگشت، هواپیمای او در تاریخ ۴ قوس ۱۳۶۹ در شهر مشهد توقف نمود. در این توقف، او با مقامهای ایرانی و نیز برخی رهبران حزب وحدت اسلامی ملاقات کرد. اگرچه مقامات ایرانی این توقف را صرفاً برای سوختگیری عنوان کردند، اما سخنگوی حزب وحدت در تاریخ ۸ قوس همان سال، دیدارها را تأیید کرده و آن را مایهی نگرانی مجاهدین افغانستان دانست.
در این دیدار، نجیبالله برای ایجاد شکاف میان صفوف مجاهدین شیعه و سنی و نیز جلب حمایت جمهوری اسلامی ایران، پیشنهادهایی چون بهرسمیتشناختن مذهب تشیع و اعطای خودمختاری به منطقهی هزارهجات را مطرح کرد. حضور سلطانعلی کشتمند، از چهرههای شاخص حزب پرچم و معاون نجیبالله، اطمینان بیشتری به حزب وحدت بخشید؛ حزبی که از سوی سایر گروههای جهادی چندان جدی گرفته نمیشد.
اسدالله کشتمند، کاردار وقت سفارت افغانستان در تهران، اظهار داشته که دکتر نجیبالله در دیداری رسمی با یکی از دیپلماتهای ایرانی در کابل، صراحتاً پیشنهاد داد تا در قبال همکاری ایران، مذهب شیعه در افغانستان رسمیت یابد و به هزارهها خودمختاری داده شود. این دیدارها در پسزمینهی حمله آمریکا به عراق صورت گرفت و نجیبالله هشدار داد که هدف بعدی غرب ممکن است ایران باشد. از همین رو، از ایران خواست در سیاستهایش نسبت به کابل تجدید نظر کند.
انجنیر احمد شاهین، معین وزارت تجارت حکومت دکتر نجیب نیز این ملاقاتها را تأیید کرده و گفته است که پس از بازگشت نجیبالله به کابل، هیأتی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، با هماهنگی ریاستجمهوری، وارد کابل شدند و در مهمانخانهی امنیت ملی اقامت یافتند. نجیبالله از شاهین خواست تا با این هیأت گفتوگو کرده و نتیجه را به او گزارش دهد.
هرچند این تلاشها نتوانست بقای رژیم نجیبالله را تضمین کند، اما در عمل سبب شد تا گروههای وابسته به ایران، هیچگاه حمله یا عملیات گستردهای علیه دولت کابل سازماندهی نکنند. با این وجود، دکتر نجیبالله در نهایت قربانی رقابتهای ژئوپلیتیکی منطقهای و توطئههای پنهان جهانی شد.
۴. چه کسی زمین افغانستان را در برلین فروخت؟
در زمان سلطنت امانالله خان، دولت افغانستان قطعه زمینی را در شهر برلین آلمان برای ساخت سفارت خریداری کرده و بهنام رسمی دولت افغانستان به ثبت رساند. با این حال، در دوره حکومت دکتر نجیبالله، این زمین بهطور غیرشفاف به دولت آلمان فروخته شد.
در روند این معامله، برخی مقامهای وزارت خارجه از جمله ماخان شینواری (شارژدافیر وقت) و مدیر اداری و مالی وزارت نقش مؤثری ایفا کردند. نگارنده بهصورت رسمی از دولت آلمان خواستهام که موضوع فروش این ملک دیپلماتیک، همراه با بررسی قتل مشکوک فردی در زیرزمین سفارت افغانستان در برلین، مورد تحقیق قرار گیرد.
مردم افغانستان حق دارند بدانند که درآمد حاصل از فروش این ملک چه شد؟ فرد کشتهشده در تهکوی سفارت که بود؟ و چه سرنوشتی برای اسناد، مدارک و اموال ملی رقم خورد؟
بسیاری از مقامهای رژیم دکتر نجیبالله، امروز در کشورهای اروپایی سکونت دارند. آنها باید در برابر تاریخ و ملت، پاسخگوی اعمال و عملکرد گذشته خود باشند.[2]
در پایان سخنرانی رئیس سازمان جهاد فرهنگی، دو پرسش از سوی گرداننده برنامه مطرح شد که استاد سید جعفر عادلی حسینی در پاسخ گفت:
در پاسخ به پرسش نخست، مبنی بر طرح مصالحهی بنینسوان (نماینده ویژه سازمان ملل) میان احزاب جهادی و دولت دکتر نجیبالله، باید گفت:
در اواخر دهه ۱۳۶۰ خورشیدی، همزمان با خروج نیروهای شوروی از افغانستان، تلاشهای بینالمللی برای یافتن راهحل سیاسی به بحران افغانستان شدت گرفت. یکی از مهمترین این ابتکارات، طرحی بود که توسط «بنن سیوان» (Benon Sevan)، نماینده ویژه سازمان ملل متحد، ارائه شد و بعدها به «طرح بنینسوان» شهرت یافت. هدف این طرح، ایجاد مصالحه ملی میان دولت دکتر نجیبالله و احزاب جهادی مقیم پاکستان و ایران بود.
محورهای اصلی طرح بنینسوان عبارت بودند از:
تشکیل حکومت انتقالی بیطرف: جایگزینی تدریجی دولت نجیبالله با یک دولت موقت یا شورای مصالحه ملی که در آن نمایندگان دولت، مجاهدین و دیگر گروههای سیاسی و قومی حضور میداشتند. این ساختار قرار بود مقدمهای برای برگزاری انتخابات آزاد آینده باشد.
آتشبس و نظارت بینالمللی: ایجاد آتشبس میان طرفهای درگیر با نظارت مستقیم سازمان ملل.
خروج کامل نیروهای خارجی: پس از خروج شوروی، این طرح بر حفظ بیطرفی افغانستان و عدم مداخله قدرتهای منطقهای و بینالمللی تأکید داشت.
مشارکت سیاسی مجاهدین: مجاهدین باید در ساختار آینده حکومت جایگاهی میداشتند تا از فروپاشی دولت و وقوع جنگ داخلی جلوگیری شود.
واکنشها به طرح بنینسوان:
دولت نجیبالله با احتیاط از این طرح استقبال کرد و آن را در راستای سیاست «مصالحه ملی» خود دانست. او حتی تلاش کرد تا با برخی گروههای جهادی وارد مذاکره شود. اما اغلب احزاب جهادی مقیم پیشاور، بهویژه اتحاد احزاب هفتگانه، این طرح را رد کرده و آن را نوعی تلاش برای نجات رژیم نجیبالله دانستند. ایران نیز با موضعی دوگانه، ضمن حمایت محدود از برخی گروههای شیعه، از حمایت کامل از طرح خودداری کرد.
سرانجام طرح و پیامدهای آن:
با شدت گرفتن رقابتهای منطقهای و اختلافات داخلی میان احزاب جهادی، طرح بنینسوان به شکست انجامید. اگرچه این طرح میتوانست از جنگ داخلی دهه هفتاد جلوگیری کند، اما عدم همکاری بازیگران کلیدی باعث شد پس از سقوط نجیبالله در سال ۱۳۷۱، افغانستان بهسوی جنگهای داخلی و ویرانگر سوق داده شود.
به باور من، اگر احزاب جهادی با طرح بنینسوان همکاری میکردند، از بسیاری از فجایع بعدی جلوگیری میشد. در آن زمان، بسیاری از جنرالان حزب خلق به حزب اسلامی پیوستند، شماری از جنرالان پرچمی به جمعیت اسلامی رفتند و برخی از اعضای خلق و پرچم از قوم هزاره به حزب وحدت پیوستند. همین نیروها بعدها در تداوم جنگ داخلی نقش داشتند و زمینه برای ظهور طالبان را فراهم کردند.
در پاسخ به پرسش دوم درباره تفاوت میان طرح مصالحهی بنینسوان و طرح مصالحه ملی دکتر نجیبالله، استاد سید جعفر چنین توضیح داد:
تفاوتها در محورهای اصلی دو طرح بود:
طرح بنینسوان خواهان انتقال کامل قدرت از دولت نجیبالله به یک دولت موقت با مشارکت همه گروهها، تحت نظارت سازمان ملل بود. در این طرح، نقش سازمان ملل به عنوان ناظر بیطرف کلیدی بود.
در مقابل، طرح دکتر نجیبالله در چارچوب حفظ ساختار جمهوری و ادامه رهبری خودش ارائه شد. هدف او تقسیم تدریجی و مدیریتشدهی قدرت با حفظ موقعیت حاکمیت بود، نه واگذاری آن.
بهصورت خلاصه:
بنینسوان خواهان انتقال قدرت و تشکیل نظام جدید بود؛
اما نجیبالله بهدنبال اصلاح ساختار موجود و حفظ رهبری خود در روند مصالحه بود.
گزارش از پایگاه اطلاع رسانی جهاد فرهنگی
[1]. خاطرات سیاسی جنرال عبدالقادر، ص 412 / در گفتو با دکتر پرویز آرزو/ چاپ اول، بهار 1392 .
[2]. اظهارات انجنیر سید شاه حسین حسینی سنگلاخی، سفیر دوران حکومت مجاهدین در آلمان با نگارنده.