نمایش نوار ابزار

کریم اهل بیت(ع) و فریاد رس محرومان

چهارشنبه ۱۰ سرطان ۱۳۹۴

پانزدهم رمضان به مناسبت ميلاد باسعادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

چهارمین معصوم كه نخستين ميوه پيوند فرخنده على(ع) با دختر گرامى پيامبر اسلام (ص) بود، در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده به جهان گشود.(1)
حسن بن على(ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درك نكرد زيرا او تقريباً هفت سال بيش نداشت كه پيامبر اسلام(ص) وقات نمود. پس از درگذشت پيامبر(ص) تقريبا سى سال در كنار پدرش امير مومنان(ع) قرار داشت و پس از شهادت على(ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى بر اثر مسموميت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسيد.

نام امام مجتبی(ع) حسن به معنای خوب و نیکو است در بعضی مدارک ذکر شده نام او از ریشه عبری شبر است و امام علی(ع) مایل بود که پیامبر خود نام نوزاد را انتخاب نمایند و پیامبر اسلام(ص)  اسم حسن را بر او گذاشت.

پیامبر گرامی اسلام(ص) به خاطر تولد فرزندش امام حسن(ع)، گوسفندی قربانی نمود و گوشتش را میان فقرا تقسیم نمود. همچنین در هنگام تولد حسن و حسین(ع)، موهای سرشان را تراشید و معادل وزن موی ایشان را نقره گرفت و آن را بین مستمندان صدقه داد. کنیه او ابومحمد است و او را با القابی چون مجتبی، تقی، زکی، سید، سبط، سبط اکبر می‌خوانند. لقب مجتبی که به وی اطلاق می‌شود، اشاره به بخشندگی آن حضرت  دارد.

دانشنامه اسلام می‌نویسد: با اینکه حسن تنها ۷ سال اول عمرش را با پدربزرگش گذراند، اما بعضی از سخنان و اعمال وی را بعدها به یاد داشت. مثل نمازهایی که پیامبر به وی تعلیم داد و لحظه‌ای که جدش خرمای صدقه‌ای که حسن بر دهان گذاشته بود را از دهانش درآورد و به انبار اموال صدقه بازگرداند. زیرا محمد خوردن اموال صدقه را برای خانواده‌اش ناخوشایند می‌داشت. اکثر روایات، حتی روایات موجود در کتب اهل سنت، نشان دهنده علاقه محمد به نوه‌اش است. نه تنها سخنانش، بلکه داستانهایی جالب نیز حاکی از این دوست داشتن است.

به نقل تاریخ پیامبر اسلام(ص) امام حسن(ع) روزی پیامبر اسلام(ص) بر منبر در حال صحبت با مردم بود و ناگاه دید که امام حسن(ع) به علت لغزش روی لباسش بر زمین افتاد، با دیدن این موضوع، پیامبر(ص) از منبر پایین آمد و حسن را برگرفت و سپس به مردم فرمود که فرزندان و اموال محک و آزمایشی(فتنه) برای آنها هستند. نمونه‌ای دیگر را می‌توان از لحظه‌ای نام برد که امام حسن(ع)  از دوش پدربزرگش در حالی که در سجده نماز بود بالا رفت و پیامبر(ص) اجازه داد که حسن بر دوشش بماند. از این گذشته برای اثبات علاقه پیامبر به نوه‌هایش، پیامبراسلام(ص) در حدیثی که منابع شیعه و سنی آن را نقل نموده اند که  در آن پیامبر اسلام(ص) حسن و حسین(ع) را سرور جوانان اهل بهشت می‌نامد.

بُعد معنوی انسان

همان طور که می دانیم انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است، ولی متأسفانه برخی از مردم می پندارند که فقط باید از بعد مادی و جسمی خویش محافظت کنند و بیشتر اندیشه و همت خود را مشغول امور مادی می کنند. برخی از افراد بدون توجه به اهمیت روان و بعد معنوی وجودشان، افکار آلوده و مسمومی را از طریق کتاب ها و فیلم های مضرّ و طرق دیگر در روان و ذهن خویش وارد می کنند و پرورش می دهند و در نتیجه روح آنها مریض می شود و گناه در نظر آنها زیبا، جلوه می کند و به میزان مسمومیّت روح، از مسائل معنوی، کم تر لذت می برند؛ در حالی که این افراد می توانند به یاری روش های مختلف، غذاهای مفیدی را برای روح خود فراهم کنند. خوش بختانه در دین مبین اسلام به این مسئله اهمیت فراوان داده شده است. امام حسن مجتبی علیه السلام در این باره می فرمایند: «تعجّب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند، ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تعقّل نمی نمایند. شکم را از غذای زیان بار حفظ می کنند ولی باک ندارند که افکار پلیدی در روان آنها وارد شود».

فراگیری علم

در دنیای امروز اگر کسی نسبت به کسب علم بی توجه باشد، ضرر سنگینی را متحمّل می شود؛ چرا که انسان متعهّد با فراگیری دانش و به کارگیری صحیح آن افزون بر عقب نماندن از کسانی که از دانش خود در مسیر نادرست استفاده می کنند می توانند پادزهر مناسبی در مقابل اعمال غلط و زهرآلود آنها تهیه کند و به این ترتیب با خدمات ارزنده ای که به هم نوعان خود ارائه می دهد، از لحظات عمر خود نیز حداکثر استفاده را برای فراهم آوردن خیر دنیا و آخرت کسب می کند. روزی حضرت مجتبی علیه السلام فرزندان خود و فرزندان برادر خود را دعوت کرد و به آنان فرمود: «همه شما، کودکانِ اجتماعِ امروزید و امید می رود که بزرگان اجتماع فردا باشید. دانش بیاموزید و در کسب علم کوشش کنید و هرکدام که حافظه قوی ندارید و نمی توانید در مجلس درس، مطالب استاد را ضبط کنید، آنها را بنویسید و نوشته ها را در منزل نگاه داری نمایید تا در موقع لزوم به آن مراجعه کنید».

خیر خالص

امتحانات الهی برای انسان های مختلف متفاوت است. گاهی اراده خداوند موجب می شود که به برخی از انسان ها نعمت های فراوان عطا شود و اگر آنها در این زمان شکر پروردگار را آن طور که شایسته ذات اقدس اوست به جا بیاورند، از امتحان الهی سربلند بیرون می آیند وگرنه نتیجه این امتحان خوشایند نمی باشد. برخی دیگر از انسان ها با انواع مشکلات امتحان می شوند که در این حالت صبر در برابر بلا یا مصائب موجب پیروزی در این امتحان الهی می شود. امام حسن مجتبی علیه السلام می فرمایند: «خیری که همراهش شر و بدی نیست عبارت است از سپاس برای نعمت و صبر در برابر مصائب است».

فريادرس محرومان
در آيين اسلام، ثروتمندان، مسئوليت سنگينى در برابر مستمندان و تهيدستان اجتماع به عهده دارند و به حكم پيوندهاى عميق معنوى و رشته‏ هاى برادرى دينى كه در ميان مسلمانان بر قرار است، بايد همواره در تأمين نيازمنديهاى محرومان اجتماع كوشا باشند. پيامبر اسلام(ص) و پيشوايان دينى ما، نه تنها سفارشهاى مؤكدى در اين زمينه نموده‏ اند، بلكه هر كدام در عصر خود، نمونه برجسته‏ اى از انساندوستى و ضعيف نوازى به شمار مي رفتند.
امام حسن مجتبی(ع) نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزيده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگيرى از بيچارگان و درماندگان نيز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهيدستان، و نقطه اميد درماندگان بود. هيچ فقيرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هيچ آزرده دلى شرح پريشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمي ‏كرد، جز آنكه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مي ‏شد. گاه پيش از آنكه مستمندى اظهار احتياج كند و عرق شرم بريزد، احتياج او را برطرف مي ‏ساخت و اجازه نمي ‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد.

«سيوطى» در تاريخ خود مي ‏نويسد: «حسن بن على» داراى امتيازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصيتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متين، سخى و بخشنده، و مورد ستايش مردم بود.(2)

از نظر سياست خارجى
از نظر سياست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زيرا امپراتورى روم شرقى كه ضربت هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جويانه ‏اى بر پيكر اسلام وارد كند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.
وقتى كه گزارش صف آرايى سپاه امام حسن(ع) و معاويه در برابر يكديگر، به سران روم شرقى رسيد، زمامداران روم فكر كردند كه بهترين فرصت ممكن براى تحقق بخشيدن به هدفهاى خود را به دست آورده ‏اند، لذا با سپاهى عظيم عازم حمله به كشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگيرند. آيا در چنين شرائطى، شخصى مثل امام حسن(ع) كه رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز اين راهى داشت كه با قبول صلح، اين خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع كند، ولو آنكه به قيمت فشار روحى و سرزنش هاى دوستان كوته بين تمام شود؟
امام باقر(ع) به شخصى كه بر صلح امام حسن(ع) خرده مي ‏گرفت، فرمود: اگر امام حسن اين كار را نمي ‏كرد خطر بزرگى به دنبال داشت.(10)

از نظر سياست داخلى
شك نيست كه هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در ميدان جنگ بر دشمن پيروز گردد، بايد از جبهه داخلى نيرومند و متشكل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنين نيرويى، شركت در جنگ مسلحانه نتيجه ‏اى جز شكست ذلتبار نخواهد داشت.
در بررسى علل صلح امام مجتبى(ع) از نظر سياست داخلى، مهمترين موضوعى كه به چشم مي ‏خورد، فقدان جبهه نيرومند و متشكل داخلى است، زيرا مردم عراق و مخصوصاً مردم كوفه، در عصر حضرت مجتبى(ع) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشكيل و هماهنگى و اتحاد.

سندى گويا
شايد هيچ سندى در ترسيم دور نماى جامعه متشتت و پراكنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقيان در كار جنگ، گوياتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى(ع) در «مدائن» يعنى آخرين نقطه‏ اى كه سپاه امام تا آنجا پيشروى كرد، سخنرانى جامع و مهيجى ايراد نمود و طى آن چنين فرمود: هيچ شك و ترديدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمي دارد. ما در گذشته به نيروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام مي ‏جنگيديم، ولى امروز بر اثر كينه‏ ها اتحاد و تفاهم از ميان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شكوه گشوده ‏ايد.
وقتى كه به جنگ صفين روانه مي ‏شديد دين خود را بر منافع دنيا مقدم مي ‏داشتيد، ولى امروز منافع خود را بر دين خود مقدم مي ‏داريد. ما همان گونه هستيم كه در گذشته بوديم، ولى شما نسبت به ما آن گونه كه بوديد وفادار نيستيد.
عده ‏اى از شما، كسان و بستگان خود را در جنگ صفين، و عده‏ اى ديگر كسان خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر كشتگان خود اشك مي ‏ريزند؛ و گروه دوم، خونبهاى كشتگان خود را مي ‏خواهند؛ و بقيه نيز از پيروى ما سرپيچى مي ‏كنند.
معاويه پيشنهادى به ما كرده است كه دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اينك اگر آماده كشته شدن در راه خدا هستيد، بگوييد تا با او در مبارزه برخيزم و با شمشير پاسخ او را بدهيم و اگر طالب زندگى و عافيت هستيد، اعلام كنيد تا پيشنهاد او را بپذيرم و رضايت شما را تأمين كنيم.
سخن امام كه به اينجا رسيد، مردم از هر طرف فرياد زدند: «البقية، البقية»: ما زندگى مي ‏خواهيم، ما مي خواهيم زنده بمانيم!(11)
آيا با اتكا به چنين سپاه فاقد روحيه رزمندگى، چگونه ممكن بود امام(ع) با دشمن نيرومندى مثل معاويه وارد جنگ شود؟ آيا با چنين سپاهى، كه از عناصر متضادى تشكيل شده بود و با كوچكترين غفلت احتمال مي ‏رفت خود خطرزا باشد، هرگز اميد پيروزى مي ‏رفت؟
بنابراين، كار امام حسن(ع) با «قيام» و اعلان جنگ و تهيه لشكر آغاز شد و سپس با درك عميق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعايت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گرديد.

قانون صلح در اسلام
بايد توجه داشت كه در آيين اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلكه همانطور كه اسلام در شرائط خاصى دستور مي دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنين دستور داده است كه اگر نبرد براى پيشبرد هدف مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاريخ حيات پيامبر اسلام(ص) اين هر دو صحنه را مشاهده مي ‏كنيم: پيامبر اسلام كه در بدر، احد، احزاب، و حنين دست به نبرد زد، در شرائط ديگرى كه پيروزى را غير ممكن مي ‏ديد، ناگزير با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پيشرفت اسلام تضمين گردد.
بنابراين، همانگونه كه پيامبر اسلام(ص) بر اساس مصالح عاليترى كه احيانا آن روز براى عده‏ اى قابل درك نبود، موقتاً با دشمن كنار آمد، حضرت مجتبى(ع) نيز، كه از جانب رهبر و پيشواى دينى بود و به تمام جهات و جوانب قضيه بهتر از هر كس ديگر آگاهى داشت، با دور انديشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخيص داد.
اجمالاً بايد گفت: حضرت مجتبى(ع) در واقع صلح نكرد، بلكه صلح بر او تحميل شد. يعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد كه صلح به عنوان يك مسئله ضرورى بر امام تحميل گرديد و حضرت جز پذيرفتن صلح چاره ‏اى نديد، به گونه‏ اى كه هر كس ديگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار مي ‏گرفت، چاره ‏اى جز قبول صلح نمي ‏داشت؛ زيرا هم اوضاع و شرائط خارجى كشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هيچ كدام مقتضى ادامه جنگ نبود.

گفتار امام پيرامون انگيزه‏ هاى صلح
امام مجتبى(ع) در پاسخ شخصى كه به صلح آن حضرت اعتراض كرد، انگشت روى اين حقايق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنين بيان نمود: من به اين علت حكومت و زمامدارى را به معاويه واگذار كردم كه اعوان و يارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر يارانى داشتم شبانه روز با او مي ‏جنگيدم تا كار يكسره شود. من كوفيان را خوب مي ‏شناسم و بارها آنها را امتحان كرده ‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند كه اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پيمان هاى خود پايبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مي ‏كنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(12)
آنگاه امام افزود: اگر يارانى داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكارى مي ‏كردند، هرگز خلافت را به معاويه واگذار نمي ‏كردم، زيرا خلافت بر بنى اميه حرام است….(13)
پس از تقبّل ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاويه و انعقاد پيمان صلح، طرفين همراه قواى خود وارد كوفه شدند و در مسجد بزرگ اين شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پيمان طى سخنراني هايى از ناحيه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تأييد شود تا جاى هيچ گونه شك و ترديدى در اجراى آن باقى نماند.
اين انتظار بيجا نبود، ايراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاويه بر فراز منبر نشست و خطبه‏ اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پايبندى به شرائط صلح تاكيدى نكرد، بلكه با طعنه و همراه با تحقير چنين گفت: «من به خاطر اين با شما نجنگيدم كه نماز و حج به جا آوريد و زكات بپردازيد! چون مي ‏دانم كه اينها را انجام مي ‏دهيد، بلكه براى اين با شما جنگيدم كه شما را مطيع خود ساخته و بر شما حكومت كنم».
آنگاه گفت: «آگاه باشيد كه هر شرط و پيمانى كه با حسن بن على بسته ام زير پاهاى من است، و هيچ گونه ارزشى ندارد.»
بدين ترتيب، معاويه تمام تعهدات خود را زير پا گذاشت و پيمان صلح را آشكارا نقض كرد.
معاويه به دنبال اعلام اين سياست، نه تنها تعديلى در روش خود به عمل نياورد بلكه بيش از پيش بر شدت عمل و جنايت خود افزود.
او بدعت اهانت به ساحت مقّدس امير مؤمنان(ع) را بيش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شيعيان و ياران بزرگ و وفادار حضرت على(ع) فوق العاده تنگ ساخت، شخصيت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده ‏اى ديگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانيد، و كشتار و شكنجه و فشار در مورد پيروان على(ع) افزايش يافت به طورى كه نوعاً شيعيان يا زندانى و يا متوارى شدند و يا دور از خانه و كاشانه خود در محيط فشار و خفقان به سر مي ‏بردند.
علاوه بر اين، معاويه برنامه ضد انسانى دامنه دارى را كه بايد اسم آن را برنامه تهديد و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقيان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط كرد. معاويه از يك طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهديد قرار داد و از طرف ديگر حقوق و مزاياى آنها را قطع كرد.
«ابن ابى الحديد»، دانشمند مشهور جهان تسنّن، مي ‏نويسد: شيعيان در هر جا كه بودند به قتل رسيدند. بنى اميه دستها و پاهاى اشخاص را به احتمال اينكه از شيعيان هستند، بريدند. هر كس كه معروف به دوستدارى و دلبستگى به خاندان پيامبر(ص) بود، زندانى شد، يا مالش به غارت رفت، و يا خانه ‏اش را ويران كردند.
شدت فشار و تضييقات نسبت به شيعيان به حدى رسيد كه اتهام به دوستى على(ع) از اتهام به كفر و بيدينى بدتر شمرده مي ‏شد! و عواقب سخت ‏ترى به دنبال داشت.
در اجراى اين سياست خشونت ‏آميز، وضع اهل كوفه از همه بدتر بود زيرا كوفه مركز شيعيان امير مؤمنان(ع) شمرده مي ‏شد. معاويه طى بخشنامه‏ اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر كشور نوشت كه شهادت هيچ يك از شيعيان و خاندان على(ع) را نپذيرند! وى طى بخشنامه ديگرى چنين نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند كه شخصى، از دوستداران على(ع) و خاندان او است، اسمش را از دفتر بيت المال حذف كنيد و حقوق و مقررى او را قطع نماييد.»
اين حوادث وحشتناك، مردم عراق را سخت تكان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهيت اصلى حكومت اموى را تا حدى آشكار نمود. .
شهادت آن بزرگوار هنگامی روی داد که جنبش منظّمى بر ضد حكومت اموى شكل مي گرفت و مبلغين و عوامل موثر آن، همان پيروان اندك و صميمى امام حسن(ع) بودند كه حضرت با تدبير هوشمندانه خويش جان آنان را از گزند قشون معاويه حفظ كرده بود. هدف اين گروه اين بود كه با افشای جناياتى كه در سراسر دوران حكومت معاويه موج مي ‏زد، روح قيام را در دلهاى مردم برانگيزند تا روز موعود فرا رسد! لذا دوران صلح امام حسن(ع) دوران آمادگى و تمرين تدريجى امت براى جنگ با حكومت فاسد اموى به شمار مي ‏رفت تا روز موعود؛ روزى كه جامعه اسلامى آمادگى قيام داشته باشد و اين موج را به قيام سالار و سيّد شهدای عالم حسين بن علی(ع) رساند.
امام حسن(ع) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشيد، در نهايت شدت و اختناق زندگى كرد و هيچگونه امنيتى نداشت، حتى در خانه نيز در آرامش نبود.
سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحريك معاويه بدست همسر خود (جعده) مسموم و شهيد و در قبرستان بقيع واقع در مدينه منوره به خاک سپرده شد.
امام حسن(ع) از بذل جان خود دريغ نداشت، و امام حسين(ع) در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چيزى كه هست، حسن، جان خود رادر يك جهاد خاموش و آرام فدا كرد و چون وقت شكستن سكوت رسيد، شهادت كربلا واقع شد؛ شهادتى كه پيش از آنكه حسينى باشد. حسنى بود.

پی نوشت ها:

1. ابن شهراشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحيح و تليعق: حاج سيد هاشم رسولى محلاتى، قم، موسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 28 – شيخ مفيد، الارشاد، قم، منشورات مكتبه بصيرتى، ص 187 – اسد الغابه فى معرفه الصحابه، تهران، المكتبةالاسلامية، ج 2، ص 10، – ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمييز الصحابه، بيروت، داراحيأ التراث العربى، 1328 ه’.ق، ج 1، ص 328.
2. كان الحسن رضى الله عنه له مناقب كثيره: سيدا، حليما، ذاسكينة و وقار وحشمة، جوادا، ممدوحا…(تاريخ الخلفا، ط 3، بغداد، مكتبه المثنى، 1383 ه’.ق، ص 189/)
10. مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلاميه، 1383 ه.ق، ج 44، ص 1.
11. ابن اثير، اسد الغابه فى معرفة الصحابة، تهران، المكتبه الاسلاميه، ج 2، ص 13 و 14- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 3، ص 406- مجلسى، بحارالانوار، تهران، مكتبه الاسلاميه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 21 – سبط ابن الجوزى، تذكره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحيدريه، 1383 ه.ق، ص 199.
12. مجلسى، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1393 ه’.ق، ج 44، ص 147 – طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعة المرتضوية، ص 157.
13 . شبر، سيد عبدالله، جلأالعيون، قم، مكتبة بصيرتى، ج 1، ص 345-346.

نویسنده: سید جعفرعادلی«حسینی»

مطالب مشابه