هر کسی هر قدر به دیگران احترام گذاشت، بیتردید به خود احترام میگذارد و به قول فردوسی خردمند: «کسی که بر جایگاه خویش منم زد بخت از وی روی بر خواهد تافت.»
سالهای اخیر محمد حسین فیاض درس آموختهی جامعۀالمصطفی(ص) العالمیه در قم و مدعی تاریخ نویسی که در حقیقت جرندیات نویس عقده مندانهأش را با کاپیرایت کلیپهای جهت دار و بدون منبع از صفحات جعلی به قصد تمسخر اعتقادات و ارزشهای معنوی پیروان مذاهب و اقوام ساکن در افغانستان و مقدسات اسلامی، فرهنگ و عنعات ملی منتشر مینماید و فیاض خودش باور مند است: «مذهب ما هزارههای شیعه، بلای خانمانسوزی است که صرفاً از ما پیاده نظام بیگانه ساختهاست.»
اخیراً فیاض از سوی اهالی قلم به دستان و لشکر سایبری ارزشگراها، جرندیات دین سیتزانه و عاشورا ستیزانهأش به چالش کشیده شد، سراغ فیض محمد کاتب هزاره و سراجالتواریخ را در فیسبوک و یوتیوپ گرفت، همان گونه که وی با نویشتن کتاب: «زیر آسمان کابل» عدهی را در برابر عبدالعلی مزاری حساس ساخت، این بار میخواهد با نشر چند پست فیسبوکی و چند ویدیو در ارتباط به بازخوانی «سراجالتواریخ» کاتب را نیز تخریب نماید و اما هدف اصلی فیاض، معرفی کاتب و سراجالتواریخ نیست بلکه او به نام شنیده که «علیآباد، شهر است»، بیآن که بداند یوتیوپ چلانی استعداد و لیاقت و توانایی میخواهد، باید تولیدات مفید داشته باشد که با لایکها و بازدید بیشتر، کانالش به درآمد برسد، همان گونه که فیاض مزاری را خرج مطرح کردن خود نمود، این بار میخواهد «فیض محمد کاتب هزاره» و «سراجالتواریخ» را بخاطر منافع شخصی با شخصیتها و اقوام ساکن در افغانستان مواجه سازد و با این کارش زمینهی تخریب کاتب را نیز فراهم نماید.
چندین ماه هست که فیاض به عنوان کاتب شناس، با کنایه و خائن دانستن برخی شخصیتها و افراد مربوط دیگر اقوام باعث شد که حتی محققین منصف جامعهی هزاره نیز در فضای مجازی اظهار نظر نمایند و دیدگاه این شیخ مفلوک را غیر معیاری و تحقیقی بدانند، آنچه که دیگران نوشتند، کاتب نه پدر تاریخ افغانستان، بلکه یک ملای سنتی درس خوانده نجف کشور عراق، بعداً در افغانستان مسئول لوجیستیک عبدالرحمان برای ارزگان بود، او مورخ نیست، بلکه واقعه نگار دربار بود، او را نمیتوان حتی در سطح یوسف ریاضی، میرغلاممحمد غبار، عبدالحی حبیبی و میر محمد صدیق فرهنگ که چگونه وقایع را نوشتند شناخت و اگر به منابع انگلیسها وروسها مراجعه شود که چه گونه کاتب به زور از مردم اعاشه برای لشکر سرکوبگر وچگونه علوفه و آذوقه برای حیوانات سپاه جمع آوری میکرد، از سوی دیگر کاتب به جز وقایع نویسی، حتی در حد سرور دانش مقالات ندارد، سرور دانش حد اقل بیانیههای رئیس جمهور محمد اشر غنی را مینوشت و از کاتب نداریم که یک بیانیه برای عبدالرحمان خان و یا حبیب الله خان نوشته باشد، فیاض و امثالهم تاریخ نویسی را با وقایع نویسی تفکیک نمیتوانند و نیازمند است باید آثار محققین را بخوانند، مثلاً سید محمد علی جاوید یک دوره تاریخ افغانستان را در ده جلد بنام «افغانستان در گذر زمان» و «افغانستان کنونی در شهنامه فردوسی» را نوشت،[1] آن را بخواند وبعدش ببیند که حقیقت واقعه نگاری کاتب با تاریخنویسی چه تفاوتی دارد؟
به نظر من کاتب دقیق مثل گزارشگران تلویزیون ملی و یا آژانس باختر درکابل امروز میماند که کار کرد حاکمیت را گزارش میدهند، یا کاتب مثل خبرنگاران رسانههای دولتی ایرانی و از جمله روزنامه جمهوری اسلامی میماند که مطالب و موارد رضایت حکومت را به نشر میرساند که حتی گزارشات روزنامه جمهوری اسلامی با روزنامه کیهان و بعض گزارشگران دیگر رسانههای ایرانی تفاوت دارد.
لذا یک پژوهش اکادمیک با یک گزارشگر دولتی تفاوت دارد، اما کاتب گزارش نوشت که قیمت یک هزاره، یک پیسه بود که قبلاً پل محمود خان فعلی، به پل یک پیسهگی در کابل معروف شده بود، کاتب در چین دورانی ماهوار مبلغ ۷۰۰ روپیه نقره معاش داشت و گویا او بخش از عمر خود را در دربار گذراند و توانمندی او هم این بود که تعابیر تمجید آمیز را با خوشنویسی منعکس کند و دقیقاً همانند واعظ زاده بهسودی، جعفر مهدوی، سید صوفی گردیزی، لطیف نظری و مداد علی کریمی و هم قماشانش در دیروز برخی میران همسو و در بار بودند که در هرزمان چنیناند.
در ادامهی این مطلب میخواهم در پاسخ به پرسشهایی که برخی دوستان از من داشتند که آیا فیض محمد کاتب هزاره و محمود طرزی تاریخنویس بودند، آیا رقابت تاریخنگاری بین کاتب و طرزی ایجاد شد؟
در پیوند با یکی از نوشتههای محمد حسین فیاض با عنوان: «همگام با سراج التواریخ» وی از این رقابت یاد آوری نمودهاند که علاوه بر موارد فوق نکاتی را یاد آور میشوم: تا جایی که من ماجرای گماشته شدن کاتب به نگارش سراجالتواریخ را دنبال کردهام، هیچگاهی رقابت تاریخنگاری بین کاتب و طرزی نبوده است. فیض محمد کاتب هزاره به دستور حبیبالله خان مامور نگارش سراجالتورایخ شد و اصلاً حرفی از محمود طرزی نبود؛ وقتی فیاض و امثال وی عبدالرحمان خان را حاکم هزارهستیز و هزارهکُش میگویند، چگونه او رقابت تاریخ نویسی را برگزار میکند و یا اینکه بعضیها باور مند هستند که دربار حبیب الله خان، یک تاریخنویس توانمند میخواستند که غیر از کاتب، کسی دیگری را نیافتند، این هم دور از واقعیت است، همزمان با کاتب میرزاهایی زیادی در نقاط مختلف افغانستان وجود داشت و من شخصاً کارکرد برخی آنان را میدانم و از جمله: سید میرزا حسین[2] و میرزا سید محمد اکبر[3] کجاب حاضر نشدند که در دربار فعالیت کند و آنان وظیفهی شان حل منازعات و مناقشات میان پیروان مذاهب و اقوام افغانستان و خیر خواهی در میان مردم بودند و در این راستا و پیشرفت علم و دانش مردم فعالیت داشتند.
از سوی دیگر برخیها مدعی هستند که سراجالتواریخ در اصل 140 صفحه بوده و برخی دیگر معتقدند که همان دو جلد مخطوط که نزد حبیب الله خان بوده کل وقایع در آن درست است و بقیهی مجلدات واقعیت ندارد، مخصوصاً جلد چهارم که در سال ۲۰۱۴ پیدا شده و نشر گردید، بعد از این همه سالها جلد چهارم آن در کجا بوده و چه اعتباری دارد؟
اگر پس از چند گاهی بر مجلات سراجالتواریخ افزده شود اعتبار مجلدات قبلی آن را نیز زیر سئوال میبرد؛ اما تفاوت دانش کاتب و طرزی را صرفاً با ذکر گوشهی از حیات علمی و فرهنگی آنان اشاره میکنم و خود خوان حدیث مفصل از این مجمل:
فیض محمد کاتب هزاره ملای سنتی شیعه، فرزند سعید محمد که در قریه زرد سنگ ولایت غزنی متولد شد و بعد از تحصیلات مقدماتی در زادگاهش، برای ادامه تحصیل به قندهار، کابل، لاهور و نجف اشرف رفته و دروس علوم دینی را آنجا آموخت و چیره دستی وی در خوش نویسی موجب شد تا در دوره عبدالرحمن خان و سپس پسرش امیر حبیب الله خان به سِمت کاتب در بار گماشته شود و کار نوشتن نامهها و فرمانهای دولتی را به دست او بسپارند و از همین روی به «کاتب» آوازه یافت و کتاب سراجالتواریخ را با استفاده از اصل متون و اسناد به دستور امیر حبیب الله خان نگاشت.
کاتب در سال اول حکومت نادر خان برای زیارت امام علی بن موسی الرضا(ع) به مشهد سفر کرد و پس از بازگشت در 16 جدي سال 1309 خورشيدي به سن هفتاد سالگي وفات نمود و در بالا جوی منطقهی «چنداول کابل» به خاک سپرده شد.
محمود طرزی فرزند غلام محمد خان، رئیس قبلیهی محمدزایی و در شهر غزنی متولد شد و او روزنامهنگار، سیاستمدار و روشنفکر افغانستانی است که روزنامهی «سراجالاخبار» را به همراه گروهی از روشنفکران پیشکسوت افغانستان بنیان گذارد و از این رو از او به عنوان «پدر مطبوعات افغانستان» یاد میشود.
در عهد پادشاهی عبدالرحمنخان خانواده محمود طرزی، به قلمرو ترکیه عثمانی تبعید شد. آنها پس از توقف کوتاهی در کراچی، به بغداد میروند و پس از اقامت کوتاه، به دمشق، مرکز روشنفکری امپراتوری عثمانی مهاجرت میکنند و همانجا ساکن میشوند. طرزی جوان به زودی دو زبان عربی و ترکی را میآموزد و سپس به زبانهای آلمانی، فرانسوی و انگلیسی نیز در حد ترجمه تسلط پیدا کرده و دو بار نیز به نقاط مختلف اروپا سفر میکند او در دو سال توقف خود در استانبول با سید جمالالدین حسینی افغانی آشنا میشود و این آشنایی به دوستی عمیقی میانجامد تا آنجا که طرزی تحت تأثیر افکار و عقاید او در مورد نوگرایی در اسلام، قرار میگیرد.[4] با عفو امیر حبیبالله خان، طرزی به کابل بازمیگردد و در تمام دوران فعالیت ادبی و روزنامهنگاریاش در دوره پادشاهی امانالله برای تحول و تجدد در جامعه افغانستان تلاش میکند و سر انجام محمود طرزی به مرض سرطان جگر مبتلا گردیده و به تاریخ ۳۰ عقرب۱۳۱۲خورشیدی به عمر ۶۸ سالگی در شهر استانبول ترکیه وفات نمود و در نزدیک مزار ابو ایوب انصاری مدفون گردید.
امید وارم پژوهشگران و اهل قلم به درستی و دور از تعصبات قومی و غیر از لشکر سایبری فحاش که کارشان تحریک احساسات قومی و آنانیکه برخی سران بی سواد احزاب در تحولات نیم قرن اخیر را هویت یک قوم و به حد پرستش میرسانند و اشخاص را معادل قوم میدانند که در حقیقت چنین نیست؛ تقاضای من از افراد معتدل و با سواد و اهل مطالعه هستند که در پاسخ این سئوال بنویسند که آیا فیض محمد کاتب هزاره و محمود طرزی تاریخنویس بودند؟
سید جعفر عادلی حسینی / شمال شرق کشور آلمان / 10 میزان 1402 خورشیدی
[1]. محقق و مورخ معاصر افغانستان؛ سید محمدعلی جاوید سیاستمدار و رهبر حزب حرکت اسلامی افغانستان است، او مسئولیتهایی چون: نخستوزیر، وزیر پلان، وزیر ترانسپورت، رئیس کمیسیون انتقال قدرت از برهانالدین ربانی به حامد کرزی، وزیر مشاور حامد کرزی، رئیس کمیسیون تثبیت سویهی علمای دینی، نماینده مجلس از ولایت بلخ، وزیر مشاور محمد اشرف غنی را به عهده داشت.
[2]. سید میرزا حسین، پدر سید امیر حسین جوادی که فعالیتهای مفید، موثر و مستمری در عرصههای فرهنگی، تبلیغی و خدماتی در منطقهی قل خویش از خود به یادگار گذاشت و چندین اثر مخطوط وی نزد بازماندگانش موجود بود که شخصاً برخی از آن را مشاهده و مطالعه نمودم که با تأسف تعداد از آن اثار مکتوب در اثر جنگهای خانمانسوز داخلی کابل در دههی هفتاد حریق و مفقود شد.
[3]. سید محمد حسینعلی معروف به میرزا سید محمد اکبر، ادیب، نویسندهی روشنفکر و از عالمان و فر زانگان معاصر کشور بود که در مشروطیت اول و دوم حضور داشت، او در دورهی اول حاکمیت عبدالرحمن خان با تدبیر خاص مدافع و باعث نجات یکی از خوانین تبار مرحوم سلطان قُلیخان از دست جلادان عبدالرحمن خان گردید و در حل منازعات مذهبی در مناطق مرکزی و مشرقی حضور داشت و فرمان علم و جهل یکی از شاهکاری این سید بود ولی او حاضر نشد به دربار فعالیت کند.
[4]. سراجالاخبار، دوره ۴، سال 1295 خورشیدی (۱۳۳۴ قمری) .