سالهاست ماجرای قتل عبدالعلی مزاری برای موافقین و مخالفین بی پاسخ ماند، هرچند حزب وحدت تحت تأثیر مستقیم مقامات ایرانی قرار داشت و اما قبل از جنگ افشار و پس از ملاقات جنرال حمید گل رئیس آی اس آی پاکستان با مزاری، سیاست حزب وحدت با مقامات جمهوری اسلامی ایران با چالش و بی اعتمادی روبرو شد، ولی با آنهم مقامات ایران مسئولین حزب وحدت را حمایت مالی و سیاسی مینمودند.
غلام رضا حدادی سفیر جمهوری اسلامی ایران ۱۹ حوت ۱۳۷۳ خورشیدی، طی جلسهی اضطراری در منزل غلام بچه، واقع کارته پروان با حضور احمدشاه مسعود و دیگر سران احزاب و برخی مسئولین حزب وحدت نشستی را تشکیل و برای نجات جان مزاری تلاش فراوانی نمود. به نقل از چند منبع: «غلام رضا حدادی سفیر جمهوری اسلامی ایران از تاریخ ۱۹ حوت ۱۳۷۳ خورشیدی نتوانست به غرب کابل برود و حضوری با مزاری صحبت کند، از طریق مخابره با مزاری صحبت کرد ولی نتیجه نداشت، سفیر ایران توسط کسی به نام سید محمد ناصح فعلاً ساکن انگلیس، از وی تقاضا کرد تا نامهأش را به مزاری برساند، ناصح نامهی سربسته را تحویل گرفت و از مسیر سرک لوگر و چهار آسیاب خود را به کارته ۳ می-رساند، سید علی علوی سکرتر مزاری با آمدن ناصح در آن روز خطرناک تعجب میکند، ناصح نامه را به مزاری تحویل میدهد، حدود ساعت ۴ بعد از ظهر که وضعیت بدتر شده بود، سید علی و برخی دیگر از مزاری تقاضا نمودند، به جای امنتری منتقل شوند، آنها به منزل حاجی رمضان حسین زاده واقع قعله ناظر برچی رفتند، سید علی بُوجی پُر از کلدار پاکستانی و سه بکس دیپلومات همه پُراز دالر(احتمالاً پنج میلیون دالر) به یک بوجی انداختند.
مزاری پولها را به میزبان سپرده و فردای آن روز از منزل حاجی رمضان حسین زاده به مقصد چهار آسیاب حرکت میکند که مقصد نهایی و نحوهی دستگیری مزاری روایات متفاوت نقل شده، اخیراً محمد حسین فیاض محصل در رشتهی جامعه شناسی و سعادت غزنوی از اعضای حزب وحدت اسلامی پیش قدم شدند و موضوع کشته شدن آقای مزاری را تحت عنوان: «ماجرای شهادت مزاری، جعبهی سیاه تاریخ معاصرهزاره» طرح نمودند و آقای فیاض مطلب زیر را در صفحه فیسبوک خود به اشتراک گذاشته بود:
«هفتهی گذشته، سعادت غزنوی، بحثی را مطرح کرد مبنی بر اینکه شهید مزاری با مشورت و اصرار نمایندگی حزب وحدت در پیشاور حاضر به مذاکره باطالبان شد و سرانجام طالبان، استاد و همراهان شان را به شهادت رساندند.
سعادت خواهان پاسخ دهی محمد کریم خلیلی و دکتر رسول طالب در این قضیه شد و دکتر طالب در واکنش به سخن سعادت غزنوی، قضیه را انکار کرده و طرح این مسأله در فضای مجازی را به صلاح ندانسته و اظهار داشت که وی حاضر است در جلسهی خصوصی در این باره توضیح دهد.
این جانب(فیاض) به طرح موضوع و استفاده سیاسی قضیه کار ندارم؛ اما به عنوان یک نویسنده و دانشجوی تاریخ، سخت مشتاقم جعبه سیاه تاریخ هزاره گشوده شده و حقیقت روشن شود؛ زیرا در مورد رفتن شهید مزاری به چهارآسیاب، پخش عکس اسارت او در رسانهها، شهادت و تحویل اجساد شهدا در غزنی، چندین گزارش وجود دارد.
ما همین قدر میدانیم در آن روزگار غربت، تعداد بسیار کمی از اعضای شورای مرکزی در کابل بودند؛ اشخاص رِند و زرنگ همه در خارج به سر میبردند. غرب کابل به صحرای قیامت تبدیل شده و مردم ما گروه گروه با پای پیاده و با موتر طرف چهار آسیاب راه افتاده بودند تا جان¬شان را نجات دهند. دو روز بعد از رسانهها شنیدیم استاد مزاری با یاران خود شهید شده و دو گزارش از قضیه منتشر شد:
۱. گزارش خلیلی در مصاحبه با رسانهها، مبنی بر این که استاد مزاری به منظور مذاکره با طالبان به چهار آسیاب رفته بود. اما طالبان وی و همراههانش را به اسارت گرفته و به شهادت میرسانند. بعد طی یک صحنهسازی اجساد را با طیاره هلیکوپتر در غزنی انداخته و تحویل مقامات مردم هزاره در غزنی میدهند.
۲. طالبان مدعی شدند استاد مزاری با همراهان، با دیگر مردم، قصد خروج از کابل را داشتند و توسط طالبان شناسایی شده و طالبان میخواستند محترمانه او و همراهانش را به قندهار منتقل کنند. از آن¬جا که دست استاد مزاری باز بود، وی طرف یک طالب مسلح حمله کرده و تفنگاش را میگیرد. او میخواست طیاره را به طرف جاغوری ببرد. بعد در داخل طیاره درگیری و پیلوت زخمی شد و طیاره سقوط میکند. بعد موتر گشت طالبان که متوجه قضیه میشود، به طیاره نزدیک شده و طالبان تیراندازی میکنند. مزاری و ابوذر در این تیر اندازی کشته میشوند.
۳. برخی از نزدیکان و قوماندانهای حزب وحدت در گفتوگو با اینجانب(فیاض) اظهار داشتند که استاد مزاری و سید علوی همراه با یک خانواده و به صورت ناشناس طرف چهارآسیاب رفتند و در زنجیر طالبان شناسایی شدند. دیگر همراهان شهید او مانند ابوذر، اخلاصی، قائمی و جان محمد ترکمنی به صورت جداگانه شناسایی و دستگیر شدند.
۴. اخیراً سید رحمتالله مرتضوی در کتاب خاطرات خود، ادعا کرده استاد مزاری به منظور مذاکره طرف چهارآسیاب رفت و اسم موتروان، رضا از پلسوخته بوده و او نیز ماجرا را از رضا پرسیدهاست…
تفصیل آن در کتاب ثابت قدم مراجعه شود…