نمایش نوار ابزار

ارتباط ایمان و قرآن(4)

دوشنبه ۱۶ عقرب ۱۳۹۰

راههای تقویت ایمان در قرآن

   قبل از بحث ارتباط ایمان و قرآن،‌ سالروز شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، شکافنده علم و دانش و مخزن معرفت و آگاهی، حضرت امام محمدباقر(ع) را به دوستداران آن بزرگوار و تمامی شیفتگان دانش، پرهیزگاری و خداشناسی تسلیت و تعزیت می گوییم و امیدواریم پیروان صدّیقی در راه ارزش های انسانی آن حضرت باشیم. در چنین روزی، مدینه درغم فقدان مردی بزرگ از سلاله پیامبر(ص) و در اندوه غروب خورشیدی تابناک از تبار امامان بزرگوار فرورفته بود. همهمه حزن آلود شهر از شهادت امام محمدباقر(ع) حکایت می کرد. غمی سنگین بر دل های شیفتگان خاندان رسالت نشسته بود.

همه در سکوت حزن آلوید به یکدیگر تسلیت و تعزیت می گفتند. امام محمدباقر(ع) در هفتم ذی الحجه سال 114 ه. ق، در سن 57 سالگی و در زمان هشام بن عبدالملک مسموم شد و به فیض بزرگ شهادت رسید. به روایتی آن حضرت به دست ابراهیم بن ولید بن عبدالملک مروان مسموم شد و چون پدران بزرگوارش به جوار حق تعالی شتافت.

همچنین شهادت اولین سفیر امام حسین(ع) حضرت مسلم بن عقیل(ره) را به شما حضار محترم تسلیت می گویم.

فرق بین اسلام و ایمان

در هفته گذشته جوان عزیز سئوال کرد که فرق بین اسلام و ایمان وجود دارد و یا هردو یک شرایط دارد، با توجّه به معنایی که از ایمان ، پی می‌بریم که میان «اسلام» و «ایمان» تفاوت است. «اسلام» گفتار و اقرار به زبان است اما «ایمان» غیر از اینها یک امر و اعتقاد درونی و قلبی است. قرآن در این باره می‌فرماید: «اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم، بگو شما ایمان نیاوردید ولی بگویید اسلام آوردیم!»(1)

حضرت امام محمد باقر(ع) در ذیل همین آیه می‌فرمایند: «اسلام ایمان را در برنمی‌گیرد ولی ایمان، اسلام را در خودش جای می‌دهد و این دو در قول و فعل قابل جمع‌اند همانطوری که کعبه مسجد خوانده می‌شود ولی هر مسجد کعبه گفته نمی شود بنابراین، ایمان «اسلام را شریک است ولی اسلام ایمان را دربرنمی‌گیرد»(2)

از این آیت و روایت بخوبی فهمیده می‌شود که میان اسلام و ایمان عموم و خصوص مطلق برقرار است؛ هر ایمانی اسلام است ولی هر اسلامی، ایمان نیست.

قرآن که کلام خدا و وحی است،  بالغ بر 530 مورد درباره «ایمان» و دیگر مشتقات آن به گفتگو پرداخته است و این خود نشانه‌ی عظمت ایمان و اهمیّت والای آن در زندگی انسان در دنیا و آخرت می‌باشد. در ادامه به برخی از این آیات اشاره ای خواهیم داشت:

1- زیبا جلوه دادن ایمان در قلوب مؤمنان

این خداوند است که ما را نسبت به خودش به شکل زیبا جلوه داده و ایمان به خود را برای قلوب ما پسندیده قرار داده است:

«وَ لَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْايمَانَ وَ زَيَّنَهُ فىِ قُلُوبِكم‏»(3) «ولیکن خداوند ایمان را محبوب شما کرد و در دلهایتان زینت داد…»

«محبوب کردن ایمان در دل مؤمنین به این معناست که خدای تعالی ایمان را به زیوری آراسته که دلهای شما را به سوی خود جذب می‌کند به طوری

2- رابطه ایمان و صبر در راه خدا

«یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا اصبِروُا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا.»(4) «ای اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را با صبر و استقامت سفارش کنید»

«صابروا» عبارت است از اینکه جمعیتی باتفاق یکدیگر اذیت ها را تحمل کنند و هر یک صبر خود را به صبر دیگری تکیه دهد و در نتیجه برکاتی که در صبر است، دست به دست هم دهد و تأثیر صبر بیشتر گردد. و هم این معنا در فرد محسوس است و هم در اجتماع، چون باعث می‌شود که تک تک افراد نیروهای یکدیگر را به هم وصل کنند و همه نیروها یکی شود.»

این رابطه برای این است که جاده به سعادت حقیقی دنیا و آخرت خود برسد و بایستی این رابطه در تمام شئون زندگی حاکم باشد.

3- ایمان حیات بخش جان ها

یکی از ثمرات مهم ایمان برای مؤمنان زنده کردن جان­های آنها و دمیدن حیاتی مجّدد در قلوب آنهاست. خداوند خطاب به مؤمنان می فرماید:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ»(5) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرگاه خدا و رسولش شما را به چیزی که حیات­بخش شماست، دعوت می‌کنند، بپذیرید.»

اهتمام پیامبر(ص) به تعلیم و تعلم

جنگ بدر به پایان رسید و قریش با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر، پا به فرار نهاد. پیامبر(ص) برای آزادی اسیران، شرطی گذاشت که تا آن روز سابقه نداشت و آن اینکه «اسیران با سواد، می توانند با تعلیم خواندن و نوشتن به ده نفر از اطفال، آزاد شوند، دیگران با پرداخت مبلغی از چهار هزار درهم تا هزار درهم آزاد می شوند و کسانی که ندار هستند بدون پرداخت دیه آزادند».(6)

پیش از آن، پیامبر(ص) در مدینه، زمینی را که شتر در آنجا زانو خم کرد، به قیمت ده دینار برای ساختمان مسجد خریداری نمود تا اولین اقدام مثبت پیامبر(ص)، برای تأسیس یک مرکز عمومی، عملی شود. جالب آنکه غالباً مساجد تا آغاز قرن چهارم، در غیر اوقات، نماز، حکم مدارس را داشت و حتی امور مربوط به خواندن و نوشتن در آنجا انجام می پذیرفت. و پس از قرن چهارم بود که مراکز علمی و آموزشی مستقلی ساخته شد.(7)

ترویج خواندن و نوشتن در زمانی که مردم حجاز را امی (درس نخوانده) می خواندند و در میان قریش فقط هفده نفر توانایی خواندن و نوشتن داشتند و در میان دو گروه اوس و خزرج، تنها یازده نفر دارای چنین کمالی بودند. برای اسلام بسیار ارزشمند بود. (8) زدودن غبار خرافات، اوهام و افسانه از زندگی مردم تنها با ترویج تعقل و تفکر، امکان پذیر بود و علم اندوزی، مقدمه تحقق این هدف به شمار می رفت.

دعوت به خواندن، از همان روز آغاز پیامبری، نشانگر عنایت ویژه آیین نبوی به مسأله تعلیم و تعلم است .(8)

رفتارهای پیامبر(ص) نیز در تأیید همین نکته بود. بطوری که وقتی وارد مسجد شد و دو حلقه جمعیت را که یکی مشغول عبادت و حلقه دیگر مشغول تعلیم و تعلم یافت، به سراغ گروه علمی رفت و فرمود: «هر دو بر خیر هستند، اما من فرستاده شده برای تعلیم هستم»(10)

در این قسمت فرمایشات پیامبراسلام(ص) را بصورت مثلث بر اضلاع، که حصار های ایجاد شده را که مانع کسب علم می گردد نمی پذیرد بدان اشاره می کنم.

1- اهمیت علم آموزی

« «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه » و یا آمده: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و ان طالب العلم یستنفر له کل شیء حتی الحیتان فی البحر.» جستن علم بر هر مسلمانی واجب است. و همه چیز، حتی ماهیان دریا برای جویای علم، آمرزش می طلبند.(11)

2- محدوده علم آموزی

««اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» از گهواره تا گور دانش بجویید.(12)

ابوریحان علاقه شدیدی به دانش اندوزی داشت. در داستانی که از وی نقل می کنند آمده که وقتی او در بستر بیماری بود و آخرین لحظات زندگی اش را سپری می کرد، مسأله ای علمی از دوستش پرسید. آن دوست گفت: آخر شما حالتان خوب نیست و اکنون زمان پرسیدن این سئوال نیست. ابوریحان جواب داد: آیا بدانم و بمیرم بهتر است یا نادانسته از دنیا بروم؛ پس جواب سئوال مرا بده که در هر حال کسب علم لازم است.

بقول سعدی:

چنین گفت پیغمبر راست گوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی

3- تحمل سختی ها برای علم آموزی

«اطلبوا العلم ولو بالصین فان طلب العلم فرضه علی کل مسلم ان الملائکه تضع اجنحتها لطالب العلم رضا لما یطلب.»(13) دانش را بجوید، اگر چه در چین باشد. زیرا طلب علم بر هر مسلمانی واجب است و فرشتگان بال خویش را برای طالب علم پهن می کنند، زیرا از آن چه وی طلب آن است، خشنود هستند.

تقریر استدلال مشهور به حدیث نبوی اطلبوا العلم و لو بالصین چنین است که:  رسول اکرم (ص) مسلمین را به دانش جویی و اخذ دانش از هر جا حتی از چین که در آن روز ـ و نیز امروز ـ یک کشور غیر مسلمان و مشرک و کافر بود، امر فرموده است و این بدان معناست که در باره منشأ و خاستگاه علم هیچ محدودیت و قیدی وجود نداشته و مسلمین می توانند و بلکه موظفند علم و دانش و معرفت را از هر جا که تولید و زاده شده باشد، حتی اگر کفار و مشرکان مولد و مبدع آن باشند، اخذ نمایند و این دیدگاه که چون خاستگاه علم مدرن غرب ملحد است و یا چون فلسفه خاستگاهی یونانی که تمدنی مشرک و غیر دینی بوده است، دارد، پس نباید این علوم را اخذ کرد، مردود است.

نتیجه

1- ایمان عبارت است از یقین و تصدیق قلب، اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح است.

2- ایمان و عمل رابطه‌ی تنگاتنگی با یکدیگر دارند. عمل مکمّل ایمان است و بدون عمل، ایمان انسان به حقیقت نمی‌رسد و بدون ایمان نیز عمل انسان مورد توجه حضرت حق نخواهد گرفت. از سویی دیگر هر چه عمل بیشتر شود ایمان تقویت می گردد و هر چه ایمان فزونی یابد عمل بیشتری را باعث می شود.

حضرت در مورد هدف از بعثت نفرمودند: من آمده‌ام شما را به علم برسانم، يعني چه؟ مگر اسلام با علم موافق نيست؟! آن‌قدر در اسلام به علم اشاره شده و در فضيلت علم روايات داريم كه در هيچ گروهي اين‌قدر راجع به علم، مطلب بيان نشده است تا آنجايي كه در اسلام خلاف همه مكاتب، فارغ‌التحصيل نداريم «اُطلُبُ العِلمِ مِنَ المَهدِ اِلي اللَحَد». قرآن مي‌فرمايد: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»(14)

مژده پیامبر(ص) به جابر در مورد زیارت امام محمدباقر(ع)

روزی رسول خدا(ص)‌ به جابربن عبداللّه انصاری(ره) فرمودند: ای جابر، تو زنده می مانی و فرزندم محمدبن علی بن حسین بن علی بن (ع) راملاقات می کنی. سلام مرا به او برسان. سال ها از آن روز گذشت. روزی امام زین العابدین(ع) و فرزند خردسالش محمد نزد جابر رفتند. جابر آن حضرت را در آغوش گرفت. امام زین العابدین(ع) به فرزندش محمد(ع) فرمود: سر عمویت جابر را ببوس. محمد سر او را بوسید. جابر که نابینا بود پرسید: این کودک کیست؟ امام زین العابدین(ع)پاسخ داد: این پسرم محمد است. جابر او را در آغوش کشید و سخن پیامبر را درباره ملاقاتش با امام محمد باقر(ع) بیان کرد و از این ماجرا بسیار خوشحال شد.

در پایان عرائضم بمناسبت سالروز شهادت حضرت امام محمدباقر(ع) یادی از کربلا می نمایم.

به ياد كربلا دلها غمين است      دلا خون گريه كن چون اربعين است

پيام خون، خطاب آتشين است      بقاء دين، رهين اربعين است

كه تاريخ پر از خون و شهادت      سراسر اربعين در اربعين است

مرام شيعه در خون ريشه دارد       نگهبانى ز خط خون چنين است

عطيّه كوفى مى‏گويند: من با جابر بن عبداللّه انصارى به زيارت قبر امام‏حسين(ع) رفتيم، وقتى به كربلا رسيديم، جابر كنار فرات رفت و غسل كرد، و به شكل زائران خانه خدا لباس احرام پوشيد و در حالى كه ذكر مى‏گفت به طرف مرقد مطهر حركت كرد و بمن دستور داد او را كنار قبر سيّدالشّهداء(ع) راهنمايى كنم، من هم دستش را به قبر امام(ع) رساندم، چنان اشك مى‏ريخت و شيون مى‏كرد كه بى‏هوش شد، وقتى به هوش آمد سه بار گفت: يا حسين، يا حسين، يا حسين!!! بعد عرض كرد: «حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ» آيا دوست جواب دوستش را نمى‏دهد؟ آنگاه خودش جواب خود را مى‏دهد، كه جابر چگونه جواب ترا بدهد، كسى كه رگهاى گردنش قطع شده و بين سر و بدنش جدايى افتاده، در بعضى از تاريخ آمده است كه جابر و عطيّه ديدند كه از دور قافله به سوى آنها مى‏آيد، خوب كه نزديك شدند ديدند آنها كاروان رنج كشيده حسينى هستند كه به همراه امام سجّاد(ع) مى‏آيند، جابر به استقبال آنان شتافت، همينكه امام سجّاد(ع) جابر را و جابر امام سجّاد(ع) را ديد دوباره مصيبت‏ها تداعى كرد و داغ‏شان تازه شد، با گريه و زارى كه مى‏كردند امام سجّاد(ع) فرمود: «يا جابِر هيهُنا وَاللّه قُتِلَتْ رِجالُنا وَ ذُبِحَتْ اَطْفالُنا، وَ سُبِيَتْ نِسائُنا و حُرِقَتْ خِيامِنا» «اى جابر به خدا قسم همينجا بود كه مردان ما را كشتند و كودكان و جوانان ما را بخاك و خون كشاندند، زنان ما را اسير كردند و خيمه‏هاى ما را به آتش سوزاندند».

پی نوشت ها:

1. «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا  قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَاكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْايمَانُ فىِ قُلُوبِكُم‏»حجرات/14.

2. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق، ج5، ص101.

3. حجرات/7.

4.  آل عمران/ 200 .

5. انفال/24 .

6. فرازهایی ا زتاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص.۲۴۷ .

7. همان، ص ۲۰۹- .۲۱۱ .

8. همان، ص .۲۵ .

9. علق/  .۱ .

10.  بحارالانوار، ج۱، ص.۲۰۶ .

11. همان، ج۱، ص.۱۷۷ .

12.  نهج الفصاحه، ص۹۶۴.

13. بحارالانوار، ج۱، ص۷۷۱.

14. زمر/ 9 .

تنطبم کنند: سیدعباس حسینی – 13 عقرب 1390

مطالب مشابه