نمایش نوار ابزار

امام جعفرصادق(ع) و رشد علم و تمدن اسلامی

چهارشنبه ۲۱ میزان ۱۳۸۹

   چكيده:

  در اين مقاله به نقش امام جعفر صادق(ع) در رشد علم و تمدن اسلامی پرداخته شده است.

امام صادق(ع)  در شرایط قرار داشت که اختلافات و پراکندگی وکشمکش های سیاسی میان امت اسلامی آنچنان گسترده شده بود که احتمال فروپاشی جامعه ی آن روز را به دنبال داشت؛ بزرگان آن روز گار یکدیگر را قبول نداشته و شدید ترین حملات به همدیگر روا می داشتند.

در چنین زمانه و شرایطی نقش امام صادق(ع) در پیش رفت علوم مختلفه باعث گردید تا براى امت اسلامی زمینه  را آماده سازد که تا شکوفایی علم و تمدن اسلامی باعث افتخار مکتب حیاتبخش اسلام گردد،  برای همین  موفق شد که در شرايط پچیده آن عصر امت اسلامی را به رشد وکمال علمی برساند.

امام جعفر صادق(ع) با فکر روشن ودیده دقیق وتیز بین خویش، سینه دانش ها را شکافت و بشریت را به سوی سرزمین علم ودانش رهنمون  ساخت. پس از جد بزرگوار خود امیر مؤمنان علی(ع) تنها او بود که این ندا را سر داد: «سلونی قبل ان تفقدونی لا یحدثکم احدی بعدی بمثل حدیثی» از من سؤال کنید پیش از آنکه مرا  از دست بدهید. به درستی که پس از من، کسی مانند حدیث مرا به شما نخواهد گفت.

در دانشگاه بی نظیر امام صادق(ع) افزون بر دانش های تفسیر، علوم قرآن، حدیث، فقه، اصول و معارف دینی، علوم مختلف دیگری چون ریاضی، طب، فیزیک، شیمی، ستاره شناسی و فلکیات، جانورشناسی و دهها رشته دیگر که هریک، سرفصل و منشأ برای گسترش این علوم در میان بشر قرار گرفت، تدریس می شد.

گستردگی حوزه و دانشگاه امام صادق(ع) حقیقتی است که دوست و دوشمن به آن معترف بوده و کسی جرات انکار آن را ندارد.
تشکیل و راه اندازی هسته مرکزی چنین پایگاه مهم علمی در آن زمان، از ضروریات جامعه ای اسلامی بود. اما یکی از نیازهای مهم آن دوره، تعیین ضوابط و چهار چوب عمل برای علما و معرفی الگوهای موفق عینی در کنار گسترش خود علوم و دانش ها بود.

شاگردان امام باقر(ع) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق(ع) حلقه زدند؛ امام صادق(ع) نيز با جذب شاگردان جديد به تأسيس يك نهضت عظيم فكري و فرهنگي و بالنده مبادرات ورزيد، به گونه اي كه طولي نكشيد مسجد نبوي در مدينه منوره و مسجد كوفه در شهر كوفه به دانشگاهي عظيم تبديل شد.

پژوهش حاضر، با درک اين ضرورت، ضمن بیان فرمایشات پیامبراعظم(ص)  به جایگاه، محبت ودوستی اهل بیت(ع) و تبيين گوشه ی از زندگانی امام جعفر صادق(ع) مورد بحث و سپس اهميت نقش آن حضرت در رشد علم و تمدن اسلامی  از منظر منابع اسلامی و تاریخی مورد کنکاش قرار گرفته است.

واژگان کليدي:

امام جعفرصادق(ع) اهل بیت(ع)، علم، تمدن،  فرقه، مناظرات، متکلمان.

مقدمه

در ميان امامان دوازده‏گانه خاندان نبوّت ورسالت(ص) امام محمد باقر و امام جعفرصادق(ع) در نشرعلوم و معارف دینی از ويژگيهاي خاصّي برخوردار بودند؛ مخصوصا در دوره امامت امام جعفر صادق(ع) مسلمانان بيش از پيش به علم و دانش روي آوردند و در بيشتر شهرهاي قلمرو اسلام بويژه در مدينه، مكه، كوفه، بصره و … مجالس درس و مناظره هاي علمي داير واز رونق خاصي برخوردار گرديد.

در اين عصر با استفاده از فرصت به دست آمده،  امام صادق(ع) توانست نهضت علمي پدرش امام محمد باقر(ع) را ادامه دهد و علوم و معارف اسلامی را بيان نماید و تا بدانجا که علوم و تمدن اسلامی در همه جا منتشر گردید. سفرهاي اجباري و اختياري امام صادق(ع) به عراق و به شهرهاي حيره، هاشميه و كوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهي وكلامي نقش بسزايي در معرفي علوم اسلامی  و گسترش آن در جامعه داشت.

در اين شهرها گروههاي مختلف براي فراگيري دانش نزد آن حضرت مي آمدند و از درياي دانش آن بزرگوار بهره مند شدند. مباحث ومناظرات امام صادق(ع) با گروههاي مختلف سبب شد كه آوازه شهرتش در دانش و بينش ديني، علم و تقوي و …  در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم از هر سو براي استفاده از دانش بيكران امام صادق(ع) به محضرآن حضرت مشرف شدند.

همچنين در این عصر مكتبهاي كلامي و فرقه های مذهبي و فقهي پايه گذاري شد و امام صادق(ع) با تمام جريانهاي فكري و عقيدتي آن روز برخورد كرده و موضوع اسلام را در برابر آنها روشن ساخته و برتري بينش اسلام را ثابت كرده که مناظرات امام صادق(ع) با اربابان دانشهاي گوناگون چون پزشكان ، فقيهان ، منجمان ، متكلمان ، صوفيان و… در منابع مختلف ثبت است.

آن حضرت با استفاده از اين فرصت به بازسازي و نوسازي فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شيفتگان مكتب حیات بخش اسلام  از اطراف و اكناف ، از بصره ، كوفه ، واسط ، يمن و نقاط مختلف حجاز به مركز اسلام ؛ يعني مدينه ، سرازير شدند وگرد شمع وجود امام صادق(ع) تجمع كردند.

امام صادق(ع) هر يك از شاگردان خود را در رشته هاي كه با ذوق و قريحه او سازگار بود ، تشويق و تعليم مي نمود و در نتيجه ، هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند : حديث، تفسير، فقه، كلام و… تخصص پيدا مي كردند.

امام جعفرصادق(ع)  شاگردان بزرگ و برجسته اي همچون: نعمان بن ثابت،  هشام بن حكم،  محمد بن مسلم،  ابان بن تغلب،  هشام بن سالم، مومن الطاق،  مفصل بن عمر،  جابر بن حيان و… تربيت كرد كه هر يك از آنها شخصيتهاي بزرگ علمي و چهره هاي درخشاني بودند كه هرکدام خدمات شاياني انجام دادند. به عنوان نمونه هشام بن حكم 31 جلد كتاب و جابر بن حيان بيش از 200 جلد در زمينه علوم گوناگون بخصوص رشته هاي عقلي، طبيعي و شيمي كتاب نوشته است و به عنوان بدر علم شيمي مشهور است و در منابع تعداد شاگردان امام صادق(ع) را تا چهار هزار نفر نوشته اند. امام ابوحنيفه(ره)  رئيس يكي از چهار مذهب اهل سنت مدتي شاگرد امام صادق(ع)  بود و خودش به اين موضوع افتخار كرده وگفت: «فقیه تر از جعفربن محمد ندیدم.»

این مقاله که بنا بر فراخوان ریاست محترم اکادمی علوم جمهوری اسلامی افغانستان، تحت عنوان«امام جعفرصادق(ع) و رشد علم و تمدن اسلامی» تحریر یافته، در این نوشتار سعی گردیده علاوه برمقام معنوی و علمی آن حضرت به معرفی بعضی از ضوابطی که امام صادق(ع) برای اهل علم در مسیر علم آموزی معرفی فرموده وخدماتی در رشد علم و تمدن اسلامی نموده پرداخته شود.

محبت و دوستی اهل بیت(ع) در قرآن و سنت

در قرآن واژه اهل‏البيت دو بار ذكر شده است يكى در باره اهل بيت رسول خدا(ص) كه خداوند مى‏فرمايد: « اِنَّمَا لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ
اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَ كُمْ تَطْهِيرا»(1) خداوند فقط مى‏خواهد پليدى وگناه را از شما اهل بيت دور كند وكاملاً شما را پاك سازد.

ديگرى در باره خانواده‏ى حضرت ابراهيم(ع) مى‏فرمايد: « قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِاللَّهِ رَحْمَتَ اللَّهِ وَبَرَكَتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ
مَّجِيْدٌ»(2) گفتند: «آيا از فرمان خدا تعجب مى‏كنى؟! اين رحمت خدا وبركاتش بر شما خانواده است ؛ چرا كه او ستوده و والاست.

همچنين واژه (اهل بيت) واژه «اهل» و «بيت» هريك در جاهاى ديگر از قرآن بصورت مستقل و ياهمراه با واژه ديگرى آمده است.

در سنّت نيز اين واژه (اهل البيت و يا اهل بيت) زياد تكرار شده است.

روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبربزرگوار اسلام(ص) نقل شده كه نشان مى‏دهد، منظور از «قربى‏» در آيه 23 سوره شورى اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند، به عنوان نمونه:

1- «احمد» در «فضائل الصحابة‏» با سند خود از سعيد بن جبير عامر چنين نقل مى‏كند: «لما نزلت» «قُل لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ‏» قالوا: يا رسول الله(‏ص)  من قرابتك؟ من هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال: علي و فاطمة و ابناهما، و يقولها ثلاثة‏»؛ هنگامى كه آيه قُل لا أَسْأَلُكُمْ… نازل شد، اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است، كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، اين سخن را سه بار تكرار فرمود.(3)

2- در مستدرك الصحيحين از امام على‏بن الحسين(‏ع) نقل شده كه وقتى اميرمؤمنان على‏(ع) به شهادت رسيد، حسن بن على(‏ع) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: «انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم. فقال في ما انزل على محمد(ص) «قل لااسئلكم عليه اجرا الاالمودة فى‏القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا» فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت‏»; من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است و به پيامبرش فرموده: قل لااسئلكم…منظور خداوند از «اقتراف حسنة‏» مودت ما اهل بيت است.(4)

3- سيوطى در «الدرالمنثور» در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه در تفسير آيه «قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربى‏» گفت: «ان تحفظوني في اهل بيتي و تؤدوهم بي‏»; حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد و آنها را به سبب من وست‏بداريد.(5)

4- مرحوم طبرسى، مفسر معروف، از «شواهد التنزيل‏» حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است، از ابى امامه باهلى چنين نقل مى‏كند: پيامبر اسلام‏(ص) فرمود: «ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى و انا و علي‏ من شجرة واحدة فانا اصلها و على‏ فرعها و فاطمه‏ لقاحها و الحسن و الحسين‏ ثمارها و اشياعنا اوراقها…لوان عبدا عبد الله بين الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتى يصيركالشن البالي، ثم لم يدرك محبتنا، كبه الله على منخريه في النار، ثم تلى: قل لااسئلكم عليه اجرا…»; خداوند انبيا را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على‏ را از درخت واحدى خلق كرد، من اصل آنم وعلى شاخه آن، فاطمه موجب بارورى آن است و حسن و حسين ميوه‏هاى آن و شيعيان ما برگ‏هاى آنند… سپس افزود: اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال و سپس هزار سال و از آن پس هزار سال عبادت كند تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد، خداوند او را بصورت در آتش مى‏افكند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: قل لااسئلكم… .(6)

5- و نيز سيوطى در «الدر المنثور» از ابن جرير از ابى الديلم چنين نقل مى‏كند: هنگامى كه على بن الحسين‏(ع) را به اسارت آوردند و بر دروازه دمشق نگهداشتند، مردى از اهل شام گفت: «الحمدلله الذي قتلكم و استاصلكم‏»; خدا را شكر كه شما را كشت و ريشه كن ساخت! على بن الحسين‏(ع فرمود: آيا قرآن را خوانده‏اى؟ گفت: آرى. فرمود: سوره‏هاى حم را خوانده‏اى؟ عرض كرد: نه. امام‏عليه السلام فرمود: آيا اين آيه را نخوانده‏اى «قل لااسئلكم عليه اجرا الاالمودة فى‏القربى؟!» گفت: آيا شما همان‏هايى هستيد كه در اين آيه اشاره شده است؟ فرمود: آرى.(7)

6- زمخشرى در «كشاف‏» حديثى نقل كرده كه امام فخر رازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده‏اند. حديث مزبور به وضوح مقام آل محمد(ص) و اهميت‏حب آنها را بيان مى‏دارد. وى مى‏گويد: رسول خدا(ص) فرمود:

«من مات على حب آل محمد مات شهيدا»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، شهيد از دنيا رفته است.

«الا و من مات على حب آل محمد مغفورا له‏»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، بخشيده شده است.

«الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، با توبه از دنيا رفته است.

«الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان‏»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، مؤمن با ايمان كامل از دنيا رفته است.

«الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، فرشته مرگ سپس نكير و منكر او را به بهشت‏بشارت مى‏دهند.

«الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، او را با احترام به سوى بهشت مى‏برند، آنچنان كه عروس را به خانه داماد مى‏برند.

«الا و من مات على حب آل محمد فتح له في قبره بابان الى الجنة‏»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، در قبر او، دو در به سوى بهشت گشوده مى‏شود.

«الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة‏»؛ هر كس با محبت آل محمد بميرد، خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى‏دهد.

«الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة‏»؛ هر كس به محبت آل محمد بميرد، به سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته است.

«الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه ايس من رحمة الله‏»؛ آگاه باشيد هر كس با عداوت اهل‏بيت از دنيا رود، روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى‏شود كه در پيشانى او نوشته شده: مايوس از رحمت‏خدا.

«الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا»؛ هر كس با بغض‏شان از دنيا برود، كافر از دنيا رفته است.

«الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة‏»؛ هر كس با بغض‏شان از دنيا برود، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.(8)

آرى اين است مقام آل محمد(ص) كه ما باید به دامان شان چنگ بزنیم و آنها را،  راهنماى دين و دنيای خویش بپذيريم. آنها برای ما الگو و اسوه باشد و تداوم خط نبوت را با رهبری  آنها بو‏بينيم.

دوستی اهل بیت(ع) در سخنان پیامبراسلام(ص)

در منابع و متون دینی بسیار داریم که پیامبربزرگوار اسلام(ص) بارها فرمود: «اهل بيت من مانند كشتى نوح ‏اند. آن كه سوار شد [نجات يافت] و آن كه از اين كار سرباز زد، غرق شد.»(9)  و همچنين «اهل بيت، ستارگان امان بخش زمينيان از غرق شدن هستند و امتم را از اختلات نجات مى‏دهند.»(10) چنانچه  اين دو حديث‏شريف را كه در زمان پيامبراسلام(ص) از زبان مبارك ايشان چندين بار بر ذهن‏ها خوانده شد، در می یابیم که در سخنان پیامبربزرگواراسلام(ص) که در منابع فریقین آمده همانند قرآن كریم به طور صریح بر محبّت  ودوستی اهل بیت(ع) تأكید شده است كه در  این بخش بطور فشرده به برخی از آنها اشاره می كنیم:

1 ـ حديث ثقلين:

روايت معروف «ثقلين» مورد اتفاق علماء و روات سنى و شيعه است، مسلم و ترمذى در صحاح خود و امام احمد حنبل در مسند و ثعلبى در تفسير خود و شافعى در مناقب و صاحب كتاب الجمع  بين الصحاح الستّه  و در بحارالانوار، شصت و هفت بار آمده است. البته در برخى از موارد عبارتها گوناگون نقل شده است، وليكن مضمون همه آنها يكى است.

قال رسول اللّه(ص) «اِنّى تارِكُ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتى اَهْلَ بَيْتى فَاِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا يَرِدا عَلَىَ‏الْحَوْضَ» اين حديث متواتر، افزون بر آن كه در بسيارى از جوامع روايى وغير روايى شيعه به ثبت رسيده در بيش از بيست مصدر از تأليفات روايى وغير روايى قديمى اهل سنّت با عبارتهاى گونا گون آمده است.(11) محققين شيعه پس از بررسى مصادر اين حديث در يافتند كه دست كم 35 نفر از شخصيت‏هاى شناخته شده‏اى صحابى حديث ثقلين را از رسول اللّه(ص) روايت كرده‏اند.

پيامبر بزرگوار اسلام(ص) در اين روايت اهل بيت(ع) را در كنار قرآن قرار داده است؛ همانگونه قرآن براى مردم حجّت است اهل بيت(ع) نيز چنين است. مخصوصا با توجه به اين جمله روايت كه: «شما اگر به اين دو تمسك بجوييد هرگز گمراه نخواهيد شد».

2 ـ حديث سفينه:

ابوذر ازرسول خدا(ص) نقل كرده كه فرمود: «اِنَّمامَثَلُ أَهْلِ بَيْتى فيكُم كَمَثَلِ سَفِنةِ نوحٍ مَنْ دَخَلَهانَجاة و مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهاغَرِقَ»(12) ابوذر
غفارى، صحابى بزرگ پيامبر بزرگوار اسلام(ص) در حاليكه بركعبه چسبيده بود، چنين گفت: اى مردم كسى كه مرا مى‏شناسد، من نيز او را مى‏شناسم وكسى كه مرا منكر است، من ابوذر هستم واز پيامبر(ص) شنيدم كه فرمود: «مثل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است، كسانى كه براين كشتى سوار شوند وموافق اين كشتى عمل كنند، نجات يافته و كسانى كه تخلف كنند و در مسير آنها حركت نكنند غرق خواهد شد».

در اين روايت پيامبر بزرگوار اسلام(ص) اهل بيت(ع) را تشبيه به كشتى نوح مى‏كند. اين طبيعى است كه دنيا همانند يك درياى پُرتلاطم است و داراى امواج خطر ناك، اگر قرار است كسى در اين دريا وارد شود، كه چاره‏اى جز فرو رفتن در دريا نيست، نياز به كشتى دارد و چه كشتى مى‏تواند انسان را به ساحل پيروزى برساند جز كشتى اهل بيت(ع).

اين حديث شريف نيز كه در بين فرقه‏هاى مختلف اسلامى از شهرت بسيار بالايى برخور دار است با عبارتهاى گوناگون در بسيارى از كتب اسلامى اعم از شيعه وسنى ذكر گرديده است. با روشن شدن مفهوم ومصداق اهل بيت(ع) بايد گفت كه علوم اهل بيت(ع) يكى از منابع مهم راستين اجتهادى بعد از قرآن وسنّت رسول اللّه(ص) ‏ براى فرقه‏هاى اسلامى است.

3 – وادار نمودن بر دوستی اهل بیت(ع):

رسول اکرم(ص) می فرمایند: «ادبّوا أولادكم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّكم، و حبّ أهل بیته، و قراءه القرآن؛(13) اولاد خود را بر سه خصلت تربیت كنید: دوستی پیامبرتان، دوستی اهل بیتش، و قرائت قرآن.»

4 – دوستی اهل بیت(ع) دوستی رسول خدا(ص) است:

رسول خدا(ص)  فرمود: «أحبّوا الله لما یغذوكم من نعمه، و أحبّونی لحبّ الله، و أحبّوا أهل بیتی لحبّی؛(14)  خدا را دوست بدارید به جهت آن كه از نعمت هایش به شما روزی می دهد و مرا نیز به جهت دوستی خدا دوست بدارید، و اهل بیتم را به جهت دوستی من دوست بدارید.»

5 – حب اهل بیت(ع) اساس ایمان است:

رسول خدا(ص) فرمود: « أساس الاسلام حبّی و حبّ أهل بیتی؛(15)  اساس اسلام، دوستی من و اهل بیت من است.»
و نیز فرمود: « لكلّ شیء أساس، و أساس الاسلام حبّنا أهل البیت؛(16)  برای هر چیزی اساسی است و پایه ی اسلام حبّ ما اهل بیت است.»

نگاه گذرا بر زندگانی امام صادق(ع)

اسم : جعفر صادق(ع)

لقبها : صادق، مصدق، محقق، کاشف الحقايق،  فاضل، طاهر، قائم، منجي، صابر

كنيه : ابوعبدالله، ابواسماعيل، ابوموسي

نام پدر : محمد باقر (ع)

نام مادر : فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر

زمان تولد و محل تولد : روز جمعه يا دوشنبه ( بنا بر اختلاف) مصادف با ميلاد حضرت پیامبراسلام(ص) هفدهم ربيع الاول سال 83 هجري در مدينه منوره .

عمر شريفش : 65 سال

مدت امامت : 34 سال(كه با اواخر حكومت امويان و اوايل حكومت عباسيان مصادف مي باشد.)

زمان رحلت ( شهادت ): 25 شوال سال 148 هجري

محل دفن: قبرستان بقيع در کنار مرقد پدربزرگوارش

خلفاى معاصر امام صادق(ع):

امام صادق(ع) در سال 114 به امامت رسيد. دوران امامت او مصادف بود با اواخر حكومت امويان كه در سال 132 به عمر آن پايان داده شد و اوايل حكومت عباسيان كه از اين تاريخ آغاز گرديد؛ امام صادق(ع) از ميان خلفاى اموى با افراد زير معاصر بود:

1- هشام بن عبدالملك (105-125هجری قمری)

2- وليد بن يزيد بن عبدالملك (125-126)

3- يزيد بن وليد بن عبدالملك(126)

4-ابراهيم بن وليد بن عبدالملك (70روز از سال 126)

5- مروان بن محمد مشهور به مروان حمار(126-132)

و از ميان خلفاى عباسى نيز معاصر بود با:

1- عبداللّه بن محمد مشهور به سفاح (132-137)

2- ابو جعفر مشهور به منصور دوانيقى (137-158)

زندگاني امام جعفر صادق (ع) مي توان به سه دسته كلي تقسيم نمود :

الف) زندگاني امام در دوره امام علی بن الحسین و امام محمد باقر(ع) كه تقريبا نيمي از عمر حضرت را به خود اختصاص مي دهد . در اين دوره (83-114 هجری قمری) امام صادق(ع) از علم و تقوي و كمال و فضيلت آنان در حد كافي بهره مند شد.

ب) قسمت دوم زندگي امام جعفر صادق(ع) ازسال 114 هجري تا 140 هجري مي باشد.

دراين دوره امام صادق(ع) از فرصت مناسبي كه بوجود آمده، استفاده نمود و در اين مدت ، چهار هزار دانشمند تحويل جامعه داد و علوم و فنون بسياري را كه جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامي ارزاني داشت.

ج)  هشت سال آخر قسمت سوم زندگی امام صادق(ع) را تشكيل مي دهد . دراين دوره ، امام صادق(ع) تحت فشار و اختناق حكومت منصور عباسي قرار داشت . در اين دوره آن حضرت دائما تحت نظر بود.

چند گفتار از امام صادق(ع):

اينك در پايان «نگاه گذرا برزندگانی امام صادق(ع) به چند جمله از سخنان امام جعفرصادق(ع) توجه كنيم، بدان اميد كه كلمات دلنشين آن حضرت در ما مؤثر افتد و دلهای ما را روشنى بخشد و بر ايمان مان بيفزايد و راهنماى عمل ما باشد:

1- «ان المسلم اذا جاء اخوه المسلم فقام معه فى حاجته كان كالمجاهد فى سبيل الله عز و جل‏»(17)

هر مسلمانى كه بهنگام مراجعه‏ى برادر مسلمانش، در انجام خواسته‏ى او بكوشد چون كسى است كه در راه خدا جهاد نمايد.

2- «قال الله عز و جل الخلق عيالى فاحبهم الى الطفهم بهم و اسعيهم فى حوائجهم‏»(18)  خدا فرموده است مردم مانند عائله‏ى مانند،كسى نزد من محبوب تر است كه به مردم بيشتر لطف دارد و در رفع نيازمندي هايشان كوشاتر است.

3-«وجدت علم الناس كلها فى اربع: اولها ان تعرف ربك،و الثانى ان تعرف ما صنع بك،و الثالث ان تعرف ما اراد منك،و الرابع ان تعرف ما يخرجك من دينك‏»(19)

تمام دانش ها و آگاهي هاى سودمند، مردم را در چهار چيز يافتم:

الف) آنكه پروردگارت را بشناسى.

ب) بدانى خدا با تو چه كرده و چه نعمتهايى به تو داده است.

ج) بدانى كه خداى تو چه مى‏خواهد و وظيفه‏ى تو چيست.

د) بدانى كه چه چيزى ترا از دينت ‏بيرون مى‏برد.

4- لا يستكمل عبد حقيقة الايمان حتى تكون فيه خصال ثلاث: الفقه في الدين و حسن التقدير في المعيشة و الصبر على الرزايا»(20)

هيچ بنده ى به كمال حقيقت ايمان نمى‏رسد مگر آنكه اين سه خصلت در او باشد:فهم و بصيرت در دين-اندازه‏گيرى درست در معيشت-شكيبائى در گرفتاريها و مصيبت‏ها.

5- «ثلاثة لا تعرف الا فى ثلث مواطن:لا يعرف الحليم الا عند الغضب و لا الشجاع الا عند الحرب و لا اخ الا عند الحاجة‏»(21)

سه نفر در سه جا شناخته مى‏شود:بردبار به هنگام خشم،دلير به هنگام جنگ،برادر به هنگام نياز.

6- «لا يستغنى اهل كل بلد عن ثلاثة يفزع اليه فى‏امر دنياهم و آخرتهم،فان عدموا ذلك كانوا همجا:فقيه عالم ورع، و امير خير مطاع، و طبيب بصير ثقة‏»(22) اهل هر شهر از سه نفر كه در كار دنيا و آخرتشان به آنان پناه برند،بى نياز نيستند: فقيه دانشمند پارسا، زمامدار خير خواه كه مردم مطيع او باشند، پزشك حاذق و مورد اطمينان.

7- «ريشه‏ى هر خوبى و نيكى مائيم، و تمام نيكيها از شاخ و برگ ما است،توحيد، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از كسى كه به انسان بدى كرده است، ترحم به مستمند،رسيدگى به همسايه و اعتراف به فضيلت صاحبان فضيلت،همه از نيكيها بشمار مى‏رود.

و دشمنان ما ريشه‏ى هر شر و بدى هستند، و همه‏ى زشتي ها شاخ و برگ آنهاست، از آن جمله: دروغ، بخل، سخن چينى، قطع رحم، ربا خوارى، خوردن مال يتيم، تجاوز از حدودى كه خدا تعيين فرموده است، ارتكاب جنايات پنهان و آشكار، زنا، دزدى و مانند اينها. دروغ مى‏گويد كسى كه خود را با ما و از شيعيان ما مى‏داند، در حاليكه به شاخ و برگ دشمنان ما چنگ زده و آويزان است.‏»(23)

جایگاه علمی امام صادق(ع)

امام جعفر صادق(ع) به تناسب وضع فرهنگی و سیاسی زمان خود، در عرصه علم و دانش، به هدایت و راهبری مردم پرداخت، آن حضرت همیشه مجالس بحث و گفتگوی علمی ترتیب می‏دادند و به تبیین معارف دین واجبات و محرمات و تفسیر قرآن و علوم دینی می‏پرداختند.

ایشان به سئوالات مردم پاسخ می‏دادند و آنها را روشن می‏ساختند. هیچ سئوال کننده‏ای از حضورشان بیرون نمی‏رفت، مگر این که پاسخ در خور و پسندیده‏اش را می‏گرفت.

در باب عظمت علمى امام صادق(ع) شواهد فراوانى وجود دارد و اين معنا مورد قبول دانشمندان تشيع و تسنن است. فقها و دانشمندان بزرگ در برابر عظمت علمى آن حضرت سر تعظيم فرود مى‏آوردند و برترى علمى او را مى‏ستودند.

امام «ابو حنيفه»، پيشواى مشهور مذهب حنفى، مى گوید: «من دانشمندتر از جعفر بن محمد نديده‏ام.»(24)  نيز مى‏گفت: زمانى كه «منصور» (دوانيقى) «جعفر بن محمد» را احضار كرده بود، مرا خواست و گفت: مردم شيفته جعفر بن محمد شده‏اند، براى محكوم ساختن او بعضی  مسائل مشكل را در نظر بگير. من چهل مسئله مشكل آماده كردم. روزى منصور كه در «حيره» بود، مرا احضار كرد. وقتى وارد مجلس وى شدم ديدم جعفر بن محمد در سمت راست او نشسته است وقتى چشمم به او افتاد آنچنان تحت تأثير ابهت و عظمت او قرار گرفتم كه چنين حالى از ديدن منصور به من دست نداد. سلام كردم و با اشاره منصور نشستم. منصور رو به وى كرد و گفت: اين ابو حنيفه است. او پاسخ داد: بلى مى‏شناسمش. سپس منصور رو به من كرده گفت: اى ابو حنيفه! مسائل خود را با ابو عبدالله (جعفر بن محمد) در ميان بگذار. در اين هنگام شروع به طرح مسائل كردم. هر مسئله‏اى مى‏پرسيدم، پاسخ مى‏داد: عقيده شما در اين باره چنين و عقيده اهل مدينه چنان و عقيده ما چنين است. در برخى از مسائل با نظر ما موافق، و در برخى ديگر با اهل مدينه موافق و گاهى، با هر دو مخالف بود. بدين ترتيب چهل مسئله را مطرح كردم و همه را پاسخ گفت: ابو حنيفه به اينجا كه رسيد با اشاره به امام صادق(ع) گفت: دانشمندترين مردم، آگاهترين آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهى است.(25)

«مالك»، پيشواى مذهب  مالكى مى‏گفت: مدتى نزد جعفر بن محمد رفت و آمد مى‏كردم، او را همواره در يكى از سه حالت ديدم: يا نماز مى‏خواند يا روزه بود و يا قرآن تلاوت مى‏كرد، و هرگز او را نديدم كه بدون وضو حديث نقل كند(26) در علم و عبادت و پرهيزگارى، برتر از جعفر بن محمد هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به قلب هيچ بشرى خطور نكرده است.(27)

شيخ مفيد مى‏نويسد: به قدرى علوم از آن حضرت نقل شده كه زبانزد مردم گشته و آوازه آن همه جا پخش شده است و از هيچ يك از افراد خاندان او، به اندازه او علم و دانش نقل نشده است.(28)

«ابن حجر هيتمى» مى‏نويسد: به قدرى علوم از او نقل شده كه زبانزد مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده است و بزرگترين پيشوايان (فقه و حديث) مانند: يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، ابو حنيفه، شعبه و ايوب سجستانى از او نقل روايت كرده‏اند.(29)

«ابو بحر جاحظ»، يكى از دانشمندان مشهور قرن سوم، مى‏گويد: جعفر بن محمد كسى است كه علم و دانش او جهان را پر كرده است و گفته مى‏شود كه ابوحنيفه و همچنين سفيان ثورى از شاگردان اوست، و شاگردى اين دو تن در اثبات عظمت علمى او كافى است.

«سيد امير على» با اشاره به فرقه‏هاى مذهبى و مكاتب فلسفى در دوران خلافت بنى‏اميه مى‏نويسد: فتاوا و آراى دينى تنها نزد سادات و شخصيتهاى فاطمى رنگ فلسفى به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو را برانگيخته بود و بحثها و گفتگوهاى فلسفى در همه اجتماعات رواج يافته بود. شايسته ذكر است كه رهبرى اين حركت فكرى را حوزه علمى‏اى كه در مدينه شكوفا شده بود، به عهده داشت. اين حوزه را نبيره على بن ابى طالب بنام امام جعفر كه «صادق» لقب داشت، تاسيس كرده بود. او پژوهشگرى فعال و متفكرى بزرگ بود، و با علوم آن عصر بخوبى آشنايى داشت و نخستين كسى بود كه مدارس فلسفى اصلى را در اسلام تاسيس كرد.

در مجالس درس او، تنها، كسانى كه بعدها مذاهب فقهى را تاسيس كردند، شركت نمى‏كردند، بلكه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست در آن حاضر مى‏شدند. «حسن بصرى»، موسس مكتب فلسفى «بصره» و «واصل بن عطأ» موسس مذهب معتزله، از شاگردان او بودند كه از زلال چشمه دانش او سيراب مى‏شدند.(30)

«ابن خلكان»، مورخ مشهور، مى‏نويسد: «او يكى از امامان دوازده گانه در مذهب اماميه، و از بزرگان خاندان پيامبر است كه به علت راستى و درستى گفتار، وى را صادق مى‏خواندند. فضل و بزرگوارى او مشهورتر از آن است كه نياز به توضيح داشته باشد. ابوموسى جابر بن حيان طرطوسى شاگرد او بود. جابر كتابى شامل هزار ورق تاليف كرد كه تعليمات جعفر صادق را در برداشت و حاوى پانصد رساله بود.»(31)

اوضاع علمی وسیاسی عصر امام صادق(ع)

در ميان امامان، عصر امام صادق(ع) منحصر به فرد بوده و شرائط علمی، سیاسی واجتماعی عصر آن حضرت در زمان هيچ يك از امامان معصوم(ع) وجود نداشته است.

عصر امام صادق(ع) يكي از طوفاني ترين ادوارتاريخ اسلام است كه ازيك سواغتشاشها و انقلابهاي پياپي گروههاي مختلف، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين(ع) رخ ميداد ، كه انقلاب ابو سلمه در كوفه و ابو مسلم در خراسان از مهمترين آنها بوده است .
و از ديگر سو عصر برخورد مكتبها و ايده ئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفي و كلامي مختلف بود كه از برخورد امت اسلام با مردم كشورهاي فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامي با دنياي خارج، به وجود آمده و درمیان مسلمانان نيز شور و هيجاني براي فهميدن وپژوهش پديد آورده بود.

عصري كه كوچكترين كم كاري يا عدم بيداري و تحرك پاسدار راستين اسلام يعني امام صادق(ع) ، موجب نابودي دين و پوسيدگي تعليمات حياتبخش اسلام ، هم از درون و هم از بيرون مي شد .

اينجا بود كه امام صادق(ع) دشواري فراوان در پيش ومسئوليت عظيم بر دوش داشت . امام صادق (ع) در ظلمت بحرانها و آشوبها دنياي اسلام را به فروغ تعاليم خويش روشني بخشيد و حقيقت اسلام را از آلايش انحرافات وگزند فريبكاران حفظ نمود . او آن قدر فقه و دانش اهل بيت(ع) را گسترش داد و زمينه ترويج احكام و بسط كلام شيعي را فراهم ساخت كه نام او به عنوان رئیس مذهب جعفري شهرت يافت . آن اندازه كه دانشمندان و راويان از دانش امام صادق(ع) بهره برده واز آن حضرت حديث نقل كرده اند که از هيچ يك از ديگرائمه نقل نكرده اند.

امام صادق(ع) كه همواره مبارز نستوه و خستگي ناپذير وانقلابي بنيادي درميدان فكر و عمل بود، كاري كه امام حسين(ع) به صورت قيام خونين انجام داد، وي قيام خود را درلباس تدريس وتأسيس دانشگاه انسان سازي انجام داد و جهادي راستين كرد.
عصر امام صادق(ع) عصر جنبش فكرى و علمی بود. در آن زمان شور و شوق علمى بى سابقه‏اى در جامعه اسلامى به وجود آمده بود و علوم مختلفى اعم از علوم اسلامى همچون: علم قرائت قرآن، علم تفسير، علم حديث، علم فقه، علم كلام، يا علوم بشرى مانند: طب، فلسفه، نجوم، رياضيات و ساینس پديد آمده بود، به طورى كه هر كس يك متاع فكرى داشت به بازار علم و دانش عرضه مى‏كرد. بنابراين تشنگى علمى عجيبى به وجود آمده بود كه لازم بود امام صادق(ع) به آن پاسخ گويد.

عصر برخورد انديشه ها:

چنانكه قبلاً گفتيم عصر امام صادق(ع)  يكى از ادوار شكوفايى علم و دانش و تحقيق و برخورد انديشه‏ها و پيدايش فرقه‏ها و مذاهب گوناگون در جامعه اسلامى بود.

با آنكه آيين اسلام از روز نخست مروج دانش و آگاهى بود، ولى در اين عصر از يك سو به علت آشنايى دانشمندان مسلمان بافلسفه يونان و افكار دانشمندان بيگانه، بحثها و گفتگوهاى علمى و مناظره در اين زمينه برخاسته بودند كه هر كدام وزنه بزرگى به شمار مى‏رفتند.

همچنين، از آنجا كه اكثر مباحث علمى تا آن روز شكل ثابت و تدوين شده‏اى نيافته بود، زمينه براى بحث و مناظره بسيار وسيع بود،(32) در اثر اين عوامل، مناظره ميان پيروان فرقه‏ها و مذاهب گوناگون اهميت خاصى پيدا كرده و اينجا و آنجا مناظرات ارزنده و پرهيجان فراوانى رخ مى‏داد كه در خور توجه و جالب بود و امروز بسيارى از آنها در دست است.

مجموع اين عوامل، مايه شكوفايى دانش و آگاهى و فهم تحليلى مسائل در ميان مسلمانان گرديده بود، به طورى كه براى اين موضوع در كتب تاريخ اسلام جاى خاصى باز شده است.

هشام بن حكم، كه در چنين جوى تولد و پرورش يافته بود، به حكم آنكه از استعداد شگرف و شور و شوق فراوانى برخوردار بود، بزودى جاى خود را در ميان دانشمندان باز كرد و در صف مقدم متفكران و دانشمندان عصر خود قرار گرفت.(33)

پیدایش فرق و مذاهب:

عصر امام صادق(ع) عصر برخورد انديشه‏ها و پيدايش فرق و مذاهب مختلف نيز بود. در اثر برخورد مسلمين با عقايد و آراى اهل كتاب و نيز دانشمند يونان، شبهات و اشكالات گوناگونى پديد آمده بود.

در آن زمان فرقه هايى همچون: معتزله، جبريه، مرجئه، غلات،(34) زنادقه،(35)  مشبه، متصوفه، مجسمه، تناسخيه و امثال اينها پديد آمده بودند كه هر كدام عقايد خود را ترويج مى‏كردند.

امام صادق(ع) با توجه به فرصت مناسب سياسى كه به وجود آمده بود، و با ملاحظه نياز شديد جامعه و آمادگى زمينه اجتماعى، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش امام محمد باقر(ع) را گرفت و حوزه وسيع علمى و دانشگاه بزرگى به وجود اورد و در رشته‏هاى مختلف علوم عقلى و نقلى آن روز، شاگردان بزرگ و برجسته‏اى همچون: هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مومن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و تربيت كرد كه تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته‏اند.(36)

هر يك از اين شاگردان شخصيتهاى بزرگ علمى و چهره‏هاى درخشانى بودند كه خدمات بزرگى انجام دادند. گروهى از آنان داراى آثار علمى و شاگردان متعددى بودند. به عنوان نمونه «هشام بن حكم» سى و يك جلد كتاب(37) نوشته و «جابر بن حيان» نيز بيش از دوصد جلد(38) در زمينه علوم گوناگون بخصوص رشته‏هاى عقلى و طبيعى و شيمى (كه آن روز كيميا ناميده مى‏شد) تصنيف كرده بود كه به همين خاطر، به عنوان پدر علم شيمى مشهور شده است. كتابهاى جابر بن حيان به زبانهاى گوناگون اروپايى در قرون وسطى ترجمه گرديد و نويسندگا تاريخ علوم همگى از او به عظمت ياد مى‏كنند.

رساله توحيد مفضل:

چنانكه اشاره شد امام صادق(ع) در علوم طبيعى بحثهايى نمود و رازهاى نهفته‏اى را باز كرد كه براى دانشمندان امروز نيز مايه اعجاب است.گواه روشن اين امر (گذشته از آموزش جابر) توحيد مفضل است كه امام آن را ظرف چهار روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفى» نوشت و بنام كتاب «توحيد مفضل» شهرت يافت.

مفضل خود در مقدمه رساله مى‏گويد: روزى هنگام غروب در مسجد پيامبر نشسته بودم و در عظمت پيامبر و آن‏چه خداوند از شرف و فضيلت به آن حضرت عطا كرده مى‏انديشيدم. در اين فكر بودم كه ناگاه «ابن ابى العوجأ»، كه يكى از زندايقان آن زمان بود، وارد شد و در جايى كه من سخن او را مى‏شنيدم نشست. پس از آن يكى از دوستانش نيز رسيد و نزديك او نشست. اين دو، مطالبى درباره پيامبر اسلام بيان داشتند… آنگاه ابن ابى العوجأ گفت: نام محمد را، كه عقل من در آن حيران است و فكر من در كار او درمانده است، واگذار و در اصلى كه محمد آورده است سخن بگو. در اين هنگام سخن از آفريدگار جهان به ميان آوردند و حرف را به جايى رساندند كه جهان را خالق و مدبرى نيست، بلكه همه چيز خود بخود از طبيعت پديد آمده است و پيوسته چنين بوده و چنين خواهد بود.

مفضل مى‏گويد: چون اين سخنان واهى را از آن دور مانده از رحمت خدا شنيدم، از شدت خشم نتوانستم خوددارى كنم و گفتم: اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگار را كه تو را به نيكوترين تركيب آفريده، و از حالات گوناگون گذارنده و به اين حد رسانده است، انكار كردى! اگر در خود انديشه كنى و به درك خود رجوع نمايى، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهى يافت و خواهى ديد كه شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حكمتش در تو آشكار و روشن است.

ابن ابى العوجأ گفت: «اى مرد، اگر تو از متكلمانى (كسانى كه از مباحث اعتقادى آگاهى داشتند و در بحث و جدل ورزيده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگويم، اگر ما را محكوم ساختى ما از تو پيروى مى‏كنيم ؛ و اگر از آنان نيستى سخن گفتن با تو سودى ندارد؛ و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستى، او خود با ما چنين سخن نمى‏گويد و اين گونه با ما مناظره نمى‏كند. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدى بارها شنيده ولى دشنام نداده است و در بحث بين ما و او از حد و ادب بيرون نرفته است، او آرام و بردبار و متين و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نمى‏شود، سخنان و دلائل ما را مى‏شنود تا آنكه هر چه در دل داريم بر زبان مى‏آوريم، گمان مى‏كنيم بر او پيروز شده‏ايم، آنگاه با كمترين سخن دلائل ما را باطل مى‏سازد و با كوتاهترين كلام،حجت را بر ما تمام مى‏كند چنانكه نمى‏توانيم پاسخ دهيم، اينك اگر تو از پيروان او هستى، چنانكه شايسته اوست، با ما سخن بگو»

من اندوهناك از مسجد بيرون آمدم و در حالى كه در باب ابتلاى اسلام و مسلمانان به كفر اين ملحدان و شبهات آنان در انكار آفريدگار فكر مى‏كردم، به حضور سرورم امام صادق(ع) رسيدم. امام چون مرا افسرده و اندوهيگين يافت، پرسيد: تو را چه شده است؟

من سخنان آن دهريان را به عرض امام رساندم، امام فرمود: «براى تو از حكمت آفريدگار در آفرينش جهان و حيوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جاندارى از انسان و چهار پايان و گياهان و درختان ميوه دار و بى ميوه و گياهان خوردنى و غير خوردنى بيان خواهم كرد، چنانكه عبرت گيرندگان از آن عبرت گيرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و كافران در ان حيرآن بمانند. بامداد فردا نزد ما بيا…».

به دنبال اين بيان امام، مفضل چهار روز پياپى به محضر امام رسيد. امام بياناتى پيرامون آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروهاى ظاهرى و باطنى و صفات فطرى وى و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرينش انواع حيوانات و نيز آفرينش آسمان و زمين و… و فلسفه آفات و مباحث ديگر ايراد فرمود و مفضل نوشت.(39)

رساله توحيد مفضل بارها به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم علامه مجلسى و برخى ديگر از دانشمندان معاصر به فارسى ترجمه شده است.

وسعت دانشگاه امام صادق(ع)

  امام صادق(ع) با تمام جريانهاى فكرى و عقيدتى آن روز برخورد كرد و موضع اسلام را در برابر آنها روشن ساخته برترى بينش اسلام را ثابت نمود.

شاگردان دانشگاه امام صادق(ع) منحصر به شيعيان نبود، بلكه از پيشوايان مشهور اهل سنت، بلاواسطه يا با واسطه، شاگرد امام بوده‏اند.

در راس اين پيشوايان، «ابوحنيفه» قرار دارد كه دو سال شاگرد امام بوده است. او اين دو سال را پايه علوم و دانش خود معرفى مى‏كند و مى‏گويد:«لولا السنتان لهلك نعمان»: اگر آن دو سال نبود، «نعمان» هلاك مى‏شد.(40)

شاگردان امام صادق(ع) از نقاط مختلف همچون كوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اينها و نيز از قبائل گوناگون مانند: بنى اسد، مخارق، طى، سليم، غطفان، ازد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بنى ضبه، قريش بويژه بنى حارث بن عبدالمطلب و بنى الحسن بودند كه به مكتب ان حضرت مى‏پيوستند.(41)

در وسعت دانشگاه امام صادق(ع) همين قدر بس كه «حسن بن على بن زياد وشأ» كه از شاگردان امام رضا(ع) و از محدثان بزرگ بوده (طبعاً سالها پس از امام صادق(ع) زندگى مى‏كرده)، مى‏گفت: در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حديث مشاهده كردم كه همگى از جعفر بن محمد حديث نقل مى‏كردند.(42)

به گفته «ابن حجر عسقلانى» فقها و محدثانى همچون شعبه، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، مالك، ابن جريح، ابوحنيفه، پسروى موسى، و هيب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه ديگر، از آن حضرت حديث نقل كرده‏اند.(43)

گاهى امام صادق(ع)، دانشمندانى را كه براى بحث و مناظره مراجعه مى‏كردند، راهنمايى مى‏كرد تا با يكى از شاگردان كه در آن رشته تخصص داشت، مناظره كنند.

«هشام بن سالم» مى‏گويد: روزى با گروهى از ياران امام صادق(ع) در محضر آن حضرت نشسته بوديم. يك نفر مرد شامى اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد شد. امام فرمود: بنشين. آنگاه پرسيد: چه مى‏خواهى؟

مرد شامى گفت: شنيده‏ام شما به تمام سوالات و مشكلات مردم پاسخ مى‏گوييد، آمده‏ام با شما بحث و مناظره بكنم!

امام فرمود:

– در چه موضوعى؟

شامى گفت:

– درباره كيفيت قرائت قرآن

امام رو به «حمران» كرده فرمود:

– حمران جواب اين شخص با تو است!

مرد شامى:

– من مى‏خواهم با شما بحث كنم، نه با حمران!

– اگر حمران را محكوم كردى، مرا محكوم كرده‏اى!

مرد شامى ناگزير با حمران وارد بحث شد. هر چه شامى پرسيد، پاسخ قاطع و مستدلى از حمران شنيد، به طورى كه سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!

امام فرمود:

– (حمران را) چگونه ديدى؟

– راستى حمران خيلى زبر دست است، هر چه پرسيدم به نحو شايسته‏اى پاسخ داد!

شامى گفت: مى‏خواهم درباره لغت و ادبيات عرب با شما بحث كنم:

امام رو به «ابان بن تغلب» كرد و فرمود: با او مناظره كن. ابان نيز راه هر گونه گريز را به روى او بست و وى را محكوم ساخت:

شامى گفت: مى‏خواهم درباره فقه با شما مناظره كنم!

امام به «زراره» فرمود: با او مناظره كن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بسرعت او را به بن بست كشاند!

شامى گفت: مى‏خواهم درباره كلام با شما مناظره كنم. امام به «مومن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولى نكشيد كه شامى از مومن طاق نيز شكست خورد!

به همين ترتيب وقتى كه شامى درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانايى انسان بر انجام يا ترك خير و شر)، توحيد و امامت نمود، امام به ترتيب به حمزه طيار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وى به مناظره بپردازند و هر سه، با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامى را محكوم ساختند. با مشاهده اين صحنه هيجان‏انگيز، از خوشحالى خنده‏اى شيرين بر لبان امام نقش بست.(44)

تعجب دانشمندان غربي:

دانشمندان عضو مجمع تحقيقات استراسبورگ در فرانسه تحقيق وسيعي مربوط به مذهب شيعه دوازده امامي از جمله تحقيق مربوط به حضرت امام صادق(ع) را به انجام رسانيدند و درباره ايشان كتابي به چاپ رساندند، به نام مغز متفكر جهان شيعه كه در ذيل آنچه خواهيد خواند گوشه‌هايي از كمالات امام صادق(ع) است كه باعث تعجب آنان شد، امام صادق(ع) سال‌ها پيش به نكاتي در جهان علم اشاره داشت كه پس از سال‌ها به اثبات رسيد و باعث تعجب دانشمندان غربي شده است. به گوشه‌اي از علم و كمالات امام توجه كنيد:

امام صادق(ع) در دوازده قرن پيش توانستند پي ببرند كه زمين به دور خود مي‌گردد و در نتيجه روز و شب به وجود مي‌آيد؟ امام صادق(ع) آن زمان به اين حقيقت علمي پي برده بود كه اثر نيروي جاذبه با دو شكل، يكي به شكل نيروي فرار از مركز و ديگري به شكل نيروي جذب به سوي مركز، بروز مي‌كند و سبب مي‌شود كه اجرام آسماني به دور خود بچرخند.

امام جعفرصادق(ع) اعتقاد داشت هر قدر علوم پيشرفت نمايد، سبب تقويت ديني مي‌شود، به همين خاطر در دانشگاه جعفري، تمام علوم آن زمان تدريس مي‌شد. تا جايي كه علاوه بر فلسفه در محضر درس امام جعفرصادق(ع)، علوم فيزيك، شيمي طب، جغرافيا، هيئت، حساب و هندسه كه غير از علوم ديني بود، تدريس مي‌شد. امام(ع) متوجه شده بود در جامعه‌اي كه افراد آن اديب و عالم باشند، تجاوز به حقوق ديگران، به ندرت ديده مي‌شود و اگر همه از ادب و علم برخورددار شوند، روابط افراد در تمامي قسمت‌ها تسهيل مي‌گردد.

امام جعفرصادق(ع) علم را اين‌گونه تعريف فرمودند: «هر چيزي كه به آدمي بياموزد علم است» و عقيده داشتند كه پس از اجراي احكام دين، براي يك مسلمان واجب‌تر از ادب و علم چيزي نيست.

امام صادق(ع) فرمودند: جز ذات خدا، داناي مطلق وجود نداردبراي اين‌كه هرگز فردي از ابناي بشر نمي‌تواند از تمام دانستني‌ها برخورددار شود.اگر انسان هزاران سال عمر كند و پيوسته مشغول تحصيل باشد تمام دانستني‌ها را فرا نخواهد گرفت، بنابراين هرگز زماني نمي‌رسد كه يك نفر بتواند احساس كند كه از علم غني است. تنها آنهايي احساس مي‌كنند كه از علم غني هستند كه جاهل باشند و آن‌كه‌جاهل است، خود را از علم بي‌نياز مي‌داند.

امام صادق(ع) فرمودند: در بعضي از دنياهاي ديگر شايد علومي باشد كه انسان نتواند آنها را تحصيل كند، چون در دنياي ضدماده، قوانين فيزيكي به غير از قوانين فيزيكي دنياي ماست (بعدها انسان به كره ماه و همچنين سفر به دور زمين با سفينه را تجربه كرد، آنها به دنيايي رفتند كه اجسام بي‌وزن بودندانسان‌ها در سفينه بي‌وزن هستند و اين به آن معني است كه قوانين فيزيكي زمين با ديگر سيارات تفاوت دارد.)

امام صادق(ع)، از پانصد علم برخوردار بود و همه را تدريس مي‌كرد، دانشمندان و محققان برايشان مشكل بود كه باور كنند، مردي داراي پانصد علم است.

يكي از بدايع علمي امام صادق(ع)، نظريه ايشان راجع به نور است، ايشان فرموده بودند كه نور از طرف اشيا به سوي چشم ما مي‌آيد و از آن نور كه از طرف هر شي به سوي چشم ما مي‌آيد فقط قسمتي به چشم مي‌تابد و به همين جهت ما، اشياي دور را به خوبي نمي‌بينم و اين نظريه سال‌ها بعد به اثبات رسيد.

همچنين فرمودند: براي اين‌كه بتوان چيزي را ديد، بايد آن شي روشن باشد و اگر روشن نيست بايد يك شي نوراني بر آن بتابد و آن را روشن كند تا اين‌كه بتوان، آن را ديد. همچنين فرمودند: سرعت نور كه به طرف چشم ما مي‌آيد فوري و از انواع حركات است. (خواننده محترم همان طور كه مي‌دانيد سرعت نور بسيار بالاست كه قرن‌ها بعد دانشمندان به چنين مسئله‌اي پي بردند).

امام فرمودند: در بين ستارگاني كه شب در آسمان مي‌بينيم، هستند ستارگاني كه آن قدر نوراني مي‌باشند كه خورشيد در قبال آنها تقريبا بي‌نور است و نزديك سيزده قرن طول كشيد تا ثابت شد در جهان ستارگاني وجود دارد كه خورشيد، در قبال نور آنها، يك ستاره خاموش به شمار مي‌رود.

يكي ديگر از نظريه‌هاي جالب توجه، مربوط به طول عمر انسان مي‌باشد. امام فرمودند: آدمي براي اين آفريده شده است كه عمري طولاني داشته باشد، اما خود او عمرش را كوتاه مي‌كند. اگر انسان طبق قوانين دين اسلام عمل نمايد و از منهيات بپرهيزد از عمر طولاني بهره‌مند خواهد شد. بعدها دانشمندان گفتند كه مغز متفكر جهان شيعه دلايل طول عمر را پيش‌بيني كرده بود، يكي رعايت بهداشت و ديگري خودداري از پرخوري.

يكي از مظاهر نبوغ علمي امام جعفر صادق(ع)، توصيه او به مادران بود تا اين‌كه فرزند شيرخوار را در طرف چپ خود بخوابانند تا آنان راحت‌تر تغذيه كنند. هيچ‌كس به فايده اين سفارش پي نبرد و حتي بعضي‌ها هم اين كار را خطرناك مي‌دانستند، اما سال‌ها طول كشيد تا دانشمندان به اهميت اين سخن پي بردنددر قرن بيستم، پس از آزمايش‌هاي متعدددانشمندان مركز تحقيق دانشگاه كورنيل متوجه شدند كه طفل در شكم مادر نه فقط عادت به شنيدن ضربان قلب او مي‌كند، بلكه آن ضربات به حيات وي نيز وابستگي دارد و هرگاه ضربان قلب ادامه نيابد، طفل در شكم مادر از گرسنگي مي‌ميرد. اين امر براي مادر عادت مي‌شود، به نوعي كه وقتي در آغوش مادر قرار مي‌گيرد، سرش را بر سمت چپ بدن مادر مي‌گذارد و از سينه سمت چپ او شير مي‌خورد، چرا كه گوشش به صداي ضربان قلب مادر، عادت كرده است.

امام صادق(ع) در خصوص مرگ فرمودند: اگر مرگ نبود مردم خداپرست از خدا نمي‌ترسيدند. اگر مرگ نباشد زندگي براي هيچ‌كس لذت ندارد، همن طور كه اگر كار كردن نباشدهيچ‌كس از استراحت لذت نمي‌برد، اگر مرگ وجود نداشته باشد، در قلب آدمي، ذره‌اي ترحم، حتي نسبت به فرزندش به وجود نمي‌آيد.

همين طور كه مي‌دانيد سرعت نور بيشتر از صوت است، نظريه‌اي كه در قرن بيستم به اثبات رسيد. جابربن حيان از شاگردان امام صادق(ع) از ايشان پرسيد: آيا يقين داريد چيزي نيست كه داراي حركت نباشد؟ امام پاسخ داد: در اين موضوع ترديد ندارم.

جابر پرسيد: آيا صدا حركت مي‌كند؟

امام صادق(ع) پاسخ دادند: بله اي جابر، صدا حركت دارد ولي حركت آن كندتر از حركت روشنايي مي‌باشد، تو وقتي از راه دور مي‌بيني كه مردي در دكان آهنگري روي سندانپتك مي‌كوبد، صداي برخورد پتك با آهني كه روي سندان است، دير به گوش تو مي‌رسد، در صورتي كه در همان لحظه كه پتك بر سندان فرود مي‌آيد تو مي‌بيني كه فرود آمد. نوري كه به سندان و پتك مي‌تابد، در يك لحظه به چشم تو مي‌رسد و تو آن دو را مي‌بيني، اما صداي برخورد پتك با سندان چون به اندازه نور سرعت ندارد ديرتر به گوش تو مي‌رسد. جابر پرسيد چقدر ديرتر به گوش مي‌رسد؟ امام صادق(ع) پاسخ دادند: اين بسته به فاصله صدا با تو مي‌باشد (خواننده محترم درست مانند صداي رعد و برق كه ابتدا نور رعد و برق را مي‌بينيد و ثانيه‌هايي بعدصداي آن را مي‌شنويد.)

امام صادق(ع) سال‌ها قبل به سيارات جهان آگاهي داشت و فرمودند: «در بين ستارگان سيار، ستاره‌اي درخشنده‌تر از زهره، وجود ندارد و پس از زهره، مشتري درخشان‌ترين سياره نام گرفت». سال‌ها بعد تحقيقات ستاره‌شناسان چنين مسئله‌اي را تاييد كرد و اين نمونه‌ها تنها مواردي از واقف بودن به پانصد علم امام صادق(ع) بوكه در بالا گوشه‌اي از آن را خوانديد.

نقش امام صادق(ع) در پیش رفت علوم و تمدن اسلامي

 

  آگاهي از معارف ديني و علوم بشري در راستاي هدايت تشريعي، احياء تفکر اسلامي و فرهنگ غني اسلامی به منظور اداره امور مسلمين در ابعاد فردي و اجتماعي، لازمه امامت است. حضور علمي امام صادق(ع) در عصر خود و بي نقص بودن نظريات ايشان و آشکار نمودن علم خود حاکي از آن است که ساير امامان به اندازه ايشان فرصت و موقعيت مناسب پيدا نکردند تا فرهنگ ناب اسلام را تبيين نمايند. بي شک اقدامات علمي امام صادق(ع) در حيات ارزشمندش مرهون وضعيت سياسي، فرهنگي و اجتماعي منحصر به فرد آن عصر و اقدامات امام محمد باقر(ع) در راستاي اعتلاي فرهنگ شيعه و زمينه ساز براي تأسيس دانشگاه بزرگ جعفري مي باشد.

حرکت علمي امام صادق(ع) در عصر جنبش فکري و فرهنگي مسلمانان شکل گرفت. در اين زمان عطش شديدي از سوي مسلمين براي يادگيري و علم آموزي مشاهده مي شد و علت آن علاوه بر تعاليم متعالي اسلام درباره علم آموزي، حضور تازه مسلماناني بود که داراي سابقه اي درخشان و تمدني کهن و پربار بودند؛ لذا امام صادق(ع) با توجه به شرائط ملحوظ و وجود بستر مناسب فکري و فرهنگي و آمادگي جو غالب جامعه که در تداوم حرکت عظيم علمي و فرهنگي حضرت باقر العلوم(ع) بود، و دانشگاه بزرگ جعفري را تأسيس کرد.

در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.

حضرت امام صادق(ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر(ع) و او از پدرش علی بن الحسین(ع) و او از پدرش حسین بن علی(ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب(ع) و او هم از حضرت رسول(ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.

امام صادق(ع) و پرورش شاگردان

بي شک عمده ترين نقش امام در گسترش علوم را مي توان پرورش شاگردان متخصص دانست که هر کدام از آنان با استدلال هاي نوين، خصم خود را به زانو در مي آوردند. در مکتب امام صادق(ع) و دانشگاه بزرگ جعفري شاگردان بسياري به کسب علم و فضيلت مي پرداختند که برخي از مورخان عدد آن ها را چهار هزار  نوشته اند.

دانشمنداني از اين دانشگاه در رشته هاي فقه، تفسير، تاريخ اديان، کلام و ساير علوم آن عصر برخاسته اند. تخصص در مکتب امام صادق(ع) رعايت مي شد؛ مثلا حمران به اعين در علم قرائت قرآن، ابان بن تغلب در علم عربيت، زراره در فقه، مومن طاق در کلام الهي، طيار در جبر و اختيار، هشام بن سالم در توحيد و هشام بن الحکم در امامت، تبحر و تخصص کامل يافته بودند و هرگاه شخصي در يکي از رشته هاي علوم آن زمان سوالي مطرح مي کرد، چه بسا امام پاسخ او را به يکي از شاگردان خود که در آن رشته مهارت داشت واگذار مي فرمود. به هر حال، در ميان اين شاگردان، هشام بن حکم سرآمد شاگردان مکتب جعفري بود. با اين که جوان بود امام(ع) او را بر ديگران مقدم مي داشت و درباره علت احترامش مي فرمود: «هشام به دل و زبان و دستش ما را ياري مي کندهشام چنان در علم کلام و عقايد مذهبي ورزيده بود که مطالب را به شيوه اي جديد و بي سابقه بيان مي کرد و در اثبات خداوند جهان و صفات جلال و جمال او استدلال هاي نوين بکار مي برد. به ديگر سخن، هشام از لحاظ استدلال و منطق روشي تازه برگزيده بود. در مناظره و مجادله و بحث آزاد بي نظير بود. دانشمندان و متخصصان اين فن او را به استادي قبول داشتند و از مناظره با او بيمناک بودند. يحيي بن خالد برمکي، وزير هارون الرشيد مجالس بحث آزاد و مناظره در مسائل کلامي تشکيل مي داد که رياست آن را هشام بر عهده داشت. گاهي اتفاق مي افتاد دانشمندي بنام، که هشام را نديده بود در مناظره اي شکست مي خورد و از شکست خود حدس مي زد که طرف مناظره او هشام بن الحکم است.(45)

سخن از نقش امام صادق(ع) در علوم و تمدن اسلام بلکه جهان را نمي توان در چند صفحه بيان کرد. اما همين قدر که بدانيم حضرت چهار هزار شاگرد در رشته هاي گوناگون تربيت کرده و بسياري از ايشان در رشته هاي خود سرآمد روزگار بوده اند و در سرتاسر ممالک اسلامي و غير اسلامي پراکنده شدند؛ پي به نقش حياتي امام در علوم و تمدن جهان مي بريم.

نمونه‏اى از شاگردان امام صادق(ع):

در مكتب امام صادق(ع) شاگردان بسيارى پرورش يافتند كه علوم و معارف اسلامى را در زمينه‏هاى مختلف فرا گرفته و به ديگران منتقل ساختند،شيخ طوسى در كتاب‏«رجال‏»حدود چهار هزار نفر را كه از محضر امام صادق(ع) استفاده‏ى علمى يا روايت كرده‏اند نام مى‏برد که ما در اين جا براى تجليل از مقام شامخ آنان و قدردانى از زحماتشان در راه انتقال علوم و معارف به نسلهاى بعد، بعضى از شاگردان نامى آن بزرگوار عبارت بودند از: «امام ابوحنیفه» و«هشام بن حكم‏» و«مؤمن الطاق‏» و «محمد بن مسلم‏» و «زرارة بن اعين‏» و غير آنان كه‏جانشين وى گرديدند.

«حركت علمى او آن سان گسترش يافت كه سراسر مناطق اسلامى رادر برگرفت‏»(46)  و«مردم از علم او چيزها ميگفتند و شهرت او در همه شهرهاپيچيده بود.»(47)

جاحظ در مورد امام صادق(ع) گويد: «امام صادق(ع)چشمه‏هاى دانش و حكمت‏را در روى زمين شكافت و براى مردم درهايى از دانش گشود كه پيش از اومعهود نبود و جهان از دانش وى سرشار گرديد.»(48)

چنانكه قبلا گفتيم، تربيت يافتگان دانشگاه جعفرى بالغ بر چهار هزار نفر بودند و در اينجا مناسب بوددكه حداقل تعدادى از اين شخصيتها را معرفى مى‏كرديم، ولى به خاطر رعايت اختصار، فقط به معرفى چند تن از آنها به عنوان نمونه مى‏پردازيم:

1 – امام ابوحنیفه(ره) فقیه نوگرا:

نعمان بن ثابت، ملقب به امام الأعظم و مشهور به ابوحنیفه(ره) پیشوای مذهب حنفی است که بیشترین پیروان را از مسلمانان دارا می‏باشد. وی سال 80 هجری قمري در کوفه در خانواده مسلمان، ثروتمند و سخاوت‏مند متولد و پرورش یافت و در سال 150 هجری قمری درگذشت.

پدر ابوحنیفه(ره) اصالتاً از شمال کابل است و احتمالاً تا زمان اقامت در آنجا مسمی به مرزبان بود.

تحصیلات امام ابوحنیفه(ره) ابتدا در علم کلام بوده  و بعداً به علم فقه روی آورد و نزد حماد بن ‏ابی‏سلیمان، تلمذ نمود و حدود 18 سال در مصاحبت با استاد بود.

پس از وفات حماد برای تکمیل تحصیلات خویش در علم فقه به حجاز سفر کرد و دو سال نزد امام جعفر صادق(ع) تلمذ نمود و از گفته‏های معروف وی در مسندش می‏باشد که «لولا السنتان لهلک النعمان» یعنی اگر دو سال (تحصیلی نزد امام صادق(ع)) نبود، نعمان در اجتهادش هلاک می‏شد (یعنی به خطا می‏رفت.)

پس از آن امام ابوحنیفه(ره)  به کرسی استادی نشست و شاگردان سرشناس وي عبارتنداز: زفر بن الزهیل متوفی ۱۵۸ هجری قمری، ابویوسف یعقوب بن ابراهیم الانصاری متوفی ۱۸۲ هجری قمری، محمد بن الحسن الشیبانی متوفی ۱۸۹ هجری قمری،  الحسن بن زیاد اللؤلؤی الکوفی متوفی ۲۰۴ هجری قمری،  داوود الطائی، ابومطیع بلخی، محمد بن حسن شیبانی، اسدبن عمرو بجلی، حسن بن زیاد لؤلؤی و پسرش حمٌادبن ابی حنیفه عبدالله بن مبارک و جارود نیشابوری و عبدالکریم جرجانی و ابونعیم و…

از آثار او: کتاب «مسند» در حدیث که جمع آوری شاگردان او است؛ «المخارج» در فقه که روایت ابویوسف از او است.

از لحاظ تفکر سیاسی؛  امام ابوحنیفه(ع)  19 سال پس از شهادت امام حسین(ع)  متولد شدند که اوج منازعات فرقه ای و سیاسی بود و اکثریت مسلمانان آن دوره پایبند به اصول و روابط دوره خلفای راشدین بودند.

بر این اساس امام ابوحنیفه(ره)  در جهت کاهش این منازعات فرقه ای و در دفاع از اکثریت جامعه اسلامی دست به قلم برد و کتابی نوشت که در آن راه درست را نشان دهد و جوابگوی اختلافات فرقه ای باشد و بدین ترتیب کتاب الفقه الاکبر را تدوین نمود. نکته جالب توجه این که امام ابوحنیفه(ره)  با حاکمان وقت که خلفای عباسی بودند، هیچ وقت سازش نکرد. و از نهضت‏های اصلاح‏طلبی حمایت می‏کرد. او زیدبن علی را پنهانی در قیامش کمک کرد و همچنان از قیام ابراهیم بن عبدالله حسنی از پیشوایان زیدیه در شهر بصره حمایت نموده و ارادتی تمام به محمد و ابراهیم، پسران عبدالله محض، داشت، مردم را به بیعت با ابراهیم فتوا می‌داد و می‌گفت:«شهید در راه ابراهیم مانند شهید در معرکه بدر است.»

ابوحنیفه(ره)  در عهد خلافت منصور از کوفه به بغداد فراخوانده شد تا عهده‏دار منصب قاضی‏القضات آنجا شود ولی او نپذیرفت،   چون منصب قضا را که از سوی خلیفه منصور عباسی پیشنهاد شده بود نپذیرفت به امر خلیفه به زندان افکنده شد و شکنجه گردید،  سرانجام امام ابوحنيفه(ره)  به  زندان بغداد  در سال 150 هجری قمري بر اثر زهر وفات یافت و در نزدیکی پل کاظمین فعلی به خاک سپرده شد.(49)

2 – عظمت علمى هشام بن حكم(ره):

هشام(ره) دانشمند برجسته، متكلمى بزرگ، داراى بيانى شيرين و رسا، و در فن مناظره فوق العاده زير دست بود. او از بزرگترين شاگردان مكتب امام صادق و امام كاظم(ع) به شمار مى‏رفت.

نامبرده در آن عصر از هر سو مورد فشار سياسى و تبليغاتى از ناحيه قدرتها و فرقه‏هاى گوناگون قرار داشتند، خدمات ارزنده‏اى به جهان تشيع كرد و بويژه از اصل «امامت» كه از اركان اساسى اعتقاد شيعه است، بشايستگى دفاع كرد و مفهوم سازنده آن را در رهبرى جامعه، بخوبى تشريح نمود.

البته پايه‏هاى عقيدتى و شخصيت بارز علمى هشام در مكتب امام صادق(ع) استوار گرديد و در اين دانشگاه بود كه اساس تكامل فكرى و اسلامى او نقشبندى شد، اما از سال 148 به بعد، يعنى پس از شهادت امام صادق(ع) شخصيت والاى او در پرتو رهنمودهاى امام كاظم(ع) تكامل يافت و به اوج ترقى و شكوفايى رسيد.

تأليفات هشام‏:

هشام در پرتو بهره‏هاى علمى فراوانى كه از مكتب امام ششم برد، بزودى مراحل عالى علمى را پيمود و در گسترش مبانى تشيع و دفاع از حريم اين مذهب كوششها كرد و در اين زمينه ميراث علمى بزرگى از خود به يادگار گذاشت. توجه به فهرست آثار و كتابهاى او كه بالغ بر 30 جلد است، روشنگر عظمت علمى و حجم بزرگ كارهاى او به شمار مى‏رود، اينك فهرست تأليفات او، در زمينه‏هاى مختلف:

1- كتاب امامت

2- دلائل حدوث اشيأ

3-رد بر زنادقه

4- رد بر ثنويه(دوگانه پرستى)

5- كتاب توحيد

6- رد بر هشام جواليقى

7- رد بر طبيعيون‏

8- پير و جوان

9- تدبير در توحيد(50)

10- ميزان‏

11- ميدان

12- رد بر كسى كه بر امامت مفضول اعتقاد دارد(51)

13- اختلاف مردم در امامت

14- وصيت، و رد بر منكران آن

15- جبرو قدر

16- حكمين

17- رد بر اعتقاد معتزله در مورد طلحه و زبير

18- قدر

19- الفاط

20- معرفت (شناخت)

21- استطاعت

22- هشت باب

23- رد بر شيطان طارق‏

24- چگونه فتح باب اخبار مى‏شود؟

25- رد بر ارسطاطيس در توحيد

26- رد بر عقائد معتزله

27- مجالس درباره امامت(52)

28- علل تحريم

29- فرائض (ارث)(53)

3- حمران بن اعين شيبانى(ره):

خانواده‏ى‏«اعين‏» عموما از شيعيان خاص ائمه و ازعلاقمندان به خاندان رسالت ‏بودند، «حمران‏»و برادرش‏«زراره‏»هر دو از درخشنده‏ترين چهره‏هاى شيعى و از علماء و فقهاى نامدار عصر خود، و از ياران بزرگ امام باقر و امام صادق محسوب مى‏شدند.

امام صادق(ع) فرمود: «حمران بن اعين‏»مرد با ايمانى است كه به خدا سوگند هرگز از دينش بر نمى‏گردد.و نيز مى‏فرمود: «حمران‏» اهل بهشت است.(54)

«زرارة‏»مى‏گويد: در ايام نوجوانى به مدينه آمدم، و در موسم حج در«منى‏»حاضر شدم و به خيمه‏ى امام باقر(ع) رفتم و سلام كردم، امام پاسخ دادند، برابر امام نشستم، فرمودند: از فرزندان‏«اعين‏»هستى؟

عرض كردم: آرى،من زراره فرزند اعينم.

فرمود:ترا به شباهت‏شناختم.آيا برادرت حمران به حج آمده است؟

گفتم: نه، ولى به شما سلام رساند.

فرمود:او از مؤمنان واقعى است كه هرگز از دين خود دست نخواهد كشيد، هنگامى كه او را ديدى سلام مرا به او برسان.(55)

«حمران‏» خود مى‏گويد:به امام باقر(ع) عرض كردم،آيا من از شيعيان شما هستم؟

فرمود: آرى به خدا سوگند تو در دنيا و آخرت از شيعيان‏مايى…(56)

«اسباط بن سالم‏» مى‏گويد: موسى بن جعفر(ع) فرمود: «در قيامت ندا مى‏دهند حواريون- ياران نزديك- پيامبر خدا محمد بن عبد الله(ص) كه پيمان خويش نشكستند و با همان پيمان از جهان رخت ‏بر بستند كجايند؟

سلمان و ابو ذر و مقداد بر مى‏خيزند.

آنگاه ياران نزديك و ويژه‏ى يكايك امامان را فرا مى‏خوانند،و افرادى خاص بر مى‏خيزند تا آنكه ياران خاص امام پنجم و امام ششم را مى‏طلبند،«عبد الله بن شريك عامرى‏»، «زرارة بن اعين‏»، «بريد بن معاويه‏»، «محمد بن مسلم‏»، «ابو بصير مرادى‏»، «عبد الله بن ابى يعفور»، «عامر بن عبد الله‏»، «حجر بن زايده‏»و«حمران بن اعين‏» بر مى‏خيزند. (57)

«صفوان‏»مى‏گويد: حمران با اصحاب خود مى‏نشست،و پيوسته از ائمه(ع) روايت مى‏كرد، و اگر مصاحبان از غير ائمه(ع) حديثى مى‏گفتند نمى‏پذيرفت، و اگر اين كار (نقل حديث از غير ايشان) سه بار تكرار مى‏شد و به اعتراض او توجه نمى‏كردند از آن مجلس بر مى‏خاست.(58)

«يونس بن يعقوب‏»مى‏گويد: حمران علم كلام، عقائد، را بخوبى مى‏دانست،(59) و«هشام بن سالم‏» مى‏گويد: با گروهى از ياران امام صادق(ع) در خدمت امام بوديم،مردى از اهالى شام وارد شد…امام به او فرمود:چه مى‏خواهى؟

گفت: شنيده‏ام تو به آنچه سؤال شود آگاهى دارى، به همين جهت آمده‏ام تا با تو مناظره كنم.

فرمود:در باره‏ى چه چيزى؟

گفت:در باره‏ى قرآن.

امام او را به‏«حمران‏» ارجاع داد،گفت:من براى مناظره با تو آمده‏ام نه حمران!

فرمود:اگر بر حمران غلبه كردى بر من پيروز شده‏اى.

مرد شامى به حمران روى آورد،و هر چه پرسيد جواب شنيد تا خسته شد.امام به او فرمود: حمران را چگونه يافتى؟

گفت:استادى ماهر است،هر چه پرسيدم پاسخ داد…(60)

4- عبد الله بن ابى يعفور(ره):

«عبد الله ابن ابى يعفور» از ياران ويژه‏ى امام صادق(ع) بود،در مراتب معرفت و شناخت مقام امامت چنان پيشرفته بود كه در برابر امام جز اطاعت و پيروى،از او چيزى ديده نمى‏شد، يكبار به امام صادق(ع) عرض كرد:اگر شما انارى را دو نيم كنى و بگويى اين نيمه حرام و آن نيم ديگر حلال‏است،گواهى مى‏دهم آنچه را حلال دانسته‏يى حلال و آنچه را حرام شمرده‏يى حرام است.امام دو بار فرمود:خدا تو را رحمت كند. (61)

«عبد الله‏» به بيمارى مخصوصى مبتلا شد كه گاهى شدت مى‏يافت، و براى تسكين آن شراب را تجويز كرده بودند.

به خدمت امام آمد و درد و درمان را بعرض رسانيد، و توضيح داد كه اگر شراب بنوشد فورا تسكين مى‏يابد.

امام فرمود:شراب حرام است،هرگز شراب مياشام. اين شيطان است كه مى‏خواهد، بعنوان درمان بيمارى، ترا به شرابخوارى وا دارد،اگر نافرمانى او كنى از تو مايوس مى‏شود و دست از تو مى‏دارد.

«ابن ابى يعفور» به كوفه بازگشت،بيماريش سختتر از پيش عودت كرد، بستگانش شراب آوردند،گفت:

«به خدا سوگند يك قطره هم نخواهم نوشيد». چند روزى در بستر ماند و درد را تحمل كرد، و خداى متعال براى هميشه او را شفا بخشيد.(62) «ابن ابى يعفور» در زمان امام صادق(ع) از دنيا رفت، امام در نامه‏اى به‏ «مفضل بن عمر» نوشت:

«اى مفضل! ترا سفارش مى‏كنم به آنچه‏ «عبد الله بن ابى يعفور»را، كه درودهاى خدا بر او باد، سفارش كردم، و او كه‏درودهاى خدا بر او باد از دنيا رفت در حاليكه به پيمان خويش با خدا و پيامبر و امام زمانش وفا كرد، وى از دنيا رفت،درودهاى خدا بر روان او، در حاليكه آمرزيده و مشمول رحمت الهى بود.در زمان ما كسى مطيع‏تر از او در برابر خدا و پيامبر و امامش نبود، پيوسته چنين بود تا خدا به رحمت‏خود او را قبض روح كرد و به بهشت منتقل ساخت…»(63)

5- مفضل بن عمر جعفى(ره):

مفضل از بزرگان ياران امام صادق و از خواص او و يكى از فقهاى بزرگ موثق است(64)  او از نزديكان امام محسوب مى‏شد و متصدى برخى از امور آن حضرت بود. (65)

گروهى از شيعيان به مدينه آمدند و از امام صادق(ع) تقاضا كردند شخصى را به ايشان معرفى كه بهنگام نياز در امور دينى و احكام شرعى به او مراجعه كنند، امام فرمود: «هر كس سؤالى داشت نزد من بيايد و از خودم بپرسد و برود».

آنان اصرار كردند كه حتما شخصى را نيز تعيين فرمايد، فرمود: «مفضل را برايتان تعيين كردم، آنچه بگويد بپذيريد،زيرا او جز حق نمى‏گويد…»(66)

امام صادق(ع) در چند جلسه درسهاى ويژه‏يى درتوحيد براى مفضل فرمودند كه مجموع آن به صورت كتاب توحيد مفضل، مشهور است و قبلا آنرا معرفى و فرازهايى از آن را ذكر كرديم،اين درسها شاهدى است‏بر عنايت مخصوص امام نسبت‏به مفضل و علو مرتبت و مقام او نزد آن حضرت. مفضل نزد امام صادق(ع) چنان محبوب بود كه يكبار امام به او فرمود: «به خدا سوگند ترا دوست دارم و كسى را كه ترا دوست دارد نيز دوست مى‏دارم…»(67)

امام كاظم(ع) در مورد مفضل مى‏فرمود:مفضل همدم و موجب راحتى من است.(68)  و هنگامى كه مفضل از دنيا رفت فرمود: خدا او را رحمت كند، او پدرى بود بعد از پدر، هم اكنون او راحت و آسوده شد.(69)

آثار امام صادق (ع)

غالب آثار امام صادق(ع) به عادت معهود عصر، كتابت مستقيم خود ايشان نيست و غالبا املاي امام(ع) يا بازنوشت بعدي مجالس ايشان است. بعضي از آثار نيز منصوب است و قطعي الصدور نيست.

1- از آثار مكتوب امام صادق(ع) رساله به عبدالله نجاشي (غير از نجاشي رجالي) است. نجاشي صاحب رجال معتقد است كه تنها تصنيفي كه امام به دست خود نوشته اند همين اثر است.

2- رساله اي كه شيخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روايت كرده است شامل مباحث فقه و كلام.

3- كتاب معروف به توحيد مفضل، در مباحث خداشناسي و رد دهريه كه املاء امام(ع) و كتاب مفضل بن عمر جعفي است.

4- كتاب اهليلجه كه آن نيز روايت مفضل بن عمر است و همانند توحيد مفضل در خداشناسي و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.

5- مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه كه منسوب به امام صادق(ع) و بعضي از محققان شيعه از جمله مجلسي،‌ صاحب وسايل (حرعاملي) و صاحب رياض العلما، صدور آن را از ناحيه حضرت رد كرده اند.

6- رساله اي از امام(ع) خطاب به اصحاب كه كليني در اول روضه كافي به سندش از اسماعيل بن جابر ابي عبدالله نقل كرده است.
7- رساله اي در باب غنائم و وجوب خمس كه در تحف العقول مندرج است.

8- بعضي رسائل كه جابربن حيان كوفي از امام(ع) نقل كرده است.

9- كلمات القصار كه بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند كه تماما در تحف العقول آمده است.

10- چندين فقره از وصاياي حضرت خطاب به فرزندش امام موسي كاظم(ع) سفيان شوري،‌ عبدالله بن جندب، ابي جعفر نعمان احول، عنوان بصري،‌ که در حليه الاولياء و تحف العقول ثبت گرديده است.

11 – ادعيه امام صادق(ع) (الصحيفة الصادقية و الصادصية الجامعة) : مجموعه ادعيه معتبره اي است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (امام محمد باقر و امام جعفرصادق(ع)) در کتب روايي شيعه وارد شد است.

12 – سخنان آن حضرت در وصف محبت اهل بيت و توحيد و ايمان و اسلام و كفر و فسق.

13 – رساله آن حضرت درباره وجوه معيشت و كسب و كار بندگان و وجوه اخراج اموال.

امام(ع) اين نامه را در پاسخ كسى كه از وى درباره جهات معيشت‏بندگان كه در آنها كسب و كار و معامله بين يكديگر انجام مى‏دهند و نيز وجوه نفقات پرسيده بود، نوشت.

14 – رساله آن حضرت در احتجاج بر صوفيه كه آن حضرت را از طلب رزق و روزى نهى مى‏كردند.

15 – گفتار آن حضرت درباره خلقت انسان و تركيب او.

16 – كلمات قصار آن حضرت.(70)

آخرين وصيت امام صادق(ع)

«ابو بصير» از ياران بزرگوار امام صادق(ع) مى‏گويد: پس از رحلت امام صادق(ع) براى تسليت ‏به همسرش‏«ام حميده‏» به خانه‏ى آن حضرت رفتم، در سوگ حضرت گريستيم، آنگاه به من فرمود:

اى ابو بصير! اگر به هنگام وفات امام صادق(ع) مى‏بودى، تعجب مى‏كردى، زيرا امام چشمان خويش گشود و فرمود: همه‏ى خويشاوندانم را نزد من آوريد، و چون گرد آمدند امام(ع) به همه‏ى آنان نگاه كرد و فرمود: «ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة‏»شفاعت ما ائمه شامل كسى كه نماز را سبك بشمارد نمى‏شود.

پى‏نوشت‏ها:

[1] – سوره احزاب، آيه 33 .

2 – سوره هود، آيه 73 .

3 – احقاق الحق، ج‏2، ص‏2.

4 – مستدرك الصحيحين، ج‏3، ص‏172.

5 – الدرالمنثور، ج‏6، ص‏7.

6 – مجمع البيان، ج‏9، ص‏48.

7 – الدر المنثور، ج 6، ص 7.

8 – بحار، ج 7، ص 222.

9 – مستدرك، ج 2، ص 343، ج 3، ص 151؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 22؛ المعارف ابن قتيبه، ص 146؛ تفسيرابن كثير، ج 4، ص 123؛ تفسير آلوسى ج 25، ص 32؛ الصواعق المحرقه، باب 11، فصل نخست، آيه هفتم.

10 – مستدرك، ج 4، ص 149; فضايل الصحابه، احمد بن حبنل، ج 2، ص 671 و 1145 ; الخصائص الكبرى، ج 2، ص 466; الجامع الصغير، ج 2، ص 68 و 9313.

11 – برخى مصادر حديث ثقلين در كتب اهل سنّت عبارت است از: مسلم ـ صحيح مسلم، ترمذى، الجامع الصحيح ابن سعد، الطبقات الكبرى، بلاذرى، انساب الاشرف، سيوطى، الدر المنثور، ابن حمير، الصواعق المحرقه متقى هندى، كنزل العمال و غيره .

12 – بحارالأنوار، ج 23، ص 121، كنزالعمّال ج 12، ح 34144 .

13 – كنزالعمال، ج 16، ص 456، ح 45409؛ فیض القدیر، ج 1، ص 225، ح 331.

14 – سنن ترمذی، ج 5، ص 664، ح 3789؛ مستدرك حاكم، 3، ص 150.

15 – كنز العمال، ج 12، ص 105، ح 34206؛ در المنثور، ج 6، ص 7.

16 – المحاسن، ج 1، ص 247 ح 461.

17 – مستدرك ج 2 ص 407.

18 – كافى ج 2 ص 199

19 – ارشاد مفيد ص 265

20 – تحف العقول ص 324

21 – تحف العقول ص 316

22 – تحف العقول ص 237

23 – الامام الصادق ج 3 ص 138

24 – ذهبى، شمس الدين محمد، تذكرْ الحفاظ، بيروت، داراحيا، التراث العربى، ج 1، ص 166.

25 – مجلسى، بحارالانوار، ط2، تهران، المكتبْ الاسلاميه، 1395 ه’.ق ج 47، ص 217- حيدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعْ، ط 2، بيروت، دارالكتاب العربى، 1390 ه’.ق، ج 4، ص 335.

26 – ابن حجر العسقلانى، تهذيب التهذيب، ط 1، بيروت، دارالفكر، 1404 ه’.ق ج 1، ص 88.

27 – حيدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص 53.

28 – الارشاد، قم، منشورات مكتبْ بصيرتى، ص 270.

29 – الصواعق المحرقه، ط 2، قاهره، مكتبْ القاهره، 1385 ه’.ق، ص 201.

30 – مختصر تاريخ العرب، تعريب: عفيف البعلبكى، ط 2، بيروت، دارالعلم للملايين، 1967 م، ص 193

31 – رفيات الاعيان، تحقيق: دكتر احسان عباس، ط 2، قم، منشورات الشريف الرضى، 1364 ه’.ش، ج 1، ص 327.

32 – در مورد زندگى هشام رجوع شود به: نعمه، عبدالله، هشام بن الحكم، ط 2، لبنان، دارالفكر، ص 39-53.

33 – صفائى، همان كتاب، ص 14.

34 – حيدر، اسد، الامام صادق و المذاهب الاربعه، ط 2، بيروت، دارالكتاب العربى، 1390 ه’.ق، ج 2، ص 113-126.

35 – زنادقه منكران خدا و اديان بودند و با علوم و زبانهاى زنده آن روز نيز ناآشنا نبودند.

36 – شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، ص 271 – حيدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص 69

37 – صفائى، سيد احمد، هشام بن حكم مدافع حريم ولايت، تهران، نشر آفاق، ط 2، 1359 ه’.ش، ص 19 – فتال نيشابورى، روضه الواعظين، ط 1، بيروت، موسسْ الاعلمى للمطبوعات، 1406 ه’.ق، ص 229 – طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ط 3، منشورات المكتبه الاسلاميه، ص 284.

38 – ابن نديم در كتاب «الفهرست» بيش از دويست و بيست جلد كتاب به جابر نسبت داده است. (الفهرست، قاهره، المكبتْ التجاريه الكبرى، ص 512-517)

39 – توحيد مفضل، ترجمه علامه مجلسى، تهران، كتابخانه صدر، ص 7-11 و ر.ك به: پيشواى ششم حضرت امام جعفر صادق(ع)، موسسه در راه حق، ص 47-58.

40 – حيدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص .70 اسم ابوحنيفه نعمان ثابت بوده است.

41 – حيدر، اسد، همان كتاب، ص 38.

32 – نجاشى، فهرست مصنفى الشيعه، تحقيق: سيد موسى شبيرى زنجانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، ص 39 و 40.

43 – تهذيب التهذيب، ط 1، بيروت، دارالفكر، 1404 ه’.ق، ج‏1، ص 88.

44 – طوسى، اختيار معرفه الرجال(معروف به رجال كشى)، تحقيق: حسن مصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه’.ش، ص 275-278 – تسترى، شيخ محمد تقى، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، ج 3، ص 416.

45 – صفائي، احمد؛ هشام بن الحکم، دفتر نشر آق؛ 1359؛ پيشگفتار، چاپ دوم.

46 – تاريخ عرب از سيد امير على ص 179.

47 – صواعق المحرقه از ابن هجر ص 120.

48 – رسايل جاحظ از سند وبى ص 106.

49 – نشریه پامیر، شهرداری کابل، شماره 288 جوزا 1388 دور دوم، (بخش از مقاله نگارنده)

50 – اين كتاب را يكى از شاگردان هشام بنام «على بن منصور» با استفاده از بحثهاى هشام گرد آورده است.

51 – مقصود از مفضول كسى است كه ديگرى از نظر فضيلت و شايستگى بر او برترى و اولويت داشته باشد.

52 – شيخ طوسى، الفهرست، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، ص 355- نجاشى، فهرست مصنفى الشيعْ، قم، مكتبْ الداورى، ص 304- ابن النديم، الفهرست.

53 – قاهره، المكتبه النجاريه الكبرى، ص 264- صدر، سيد جسن، تأسيس الشيعْ، شركْ النشر و الطباعه العراقيه، ص 361.

54 – رجال كشى ص 176.

55 – رجال كشى ص 178

56 – رجال كشى ص 462

57 – رجال كشى ص 10

58 – رجال كشى ص 179

59 – تحفة الاحباب ص 77

60 – رجال كشى ص 276

61 – رجال كشى ص 249- معجم رجال الحديث ج 1 ص 103

62 – رجال كشى ص 247 با تلخيص.

63 – رجال كشى ص 249 با تلخيص.

64 – جامع الرواة ج 2 ص 258

65 – همان

66 – رجال كشى ص 327

67 – بحار ج 47 ص 395- اختصاص شيخ مفيد ص 216

68 – تحفة الاحباب ص 376

69 – تحفة الاحباب ص 376

70 – سید محسن امین، ترجمه؛ علی حجت کرمانی، سیره معصومیان، ج 5، ص 77 .

71 – امالى صدوق ص 290- وسائل الشيعة ج 3 ص 17

منبع:

سمینار بین المللی، پیرامون مقام معنوی وعلمی امام جعفرصادق(ع) از سوي اكادمي علوم افغانستان در كابل

صاحب اثر :

سیدجعفرعادلی «حسینی» منشی اول شورای اخوت اسلامی افغانستان

مطالب مشابه