آیتالله العظمی میرعلی احمد حجت کابلی و فرزندانش در طول زندگی خویش، صادقانه در نشر معارف دین مبین اسلام، با محوریت اهلبیت(علیهمالسلام) مصدر خدمات فراوان برای جامعهی افغانستان شدند، اما سالهای اخیر جریانهای افراطی لائیک، قومی و سیاسی با فرا افگنی خدمات و تلاشهای مخلصانهی مرحوم حجت کابلی و فرزندانش که در روزهای سخت و دشوار انجام دادند، تخریب کنند و هرچند خاندان حجت بهانه است ولی آن عده همانند فیاض و امثالهم يكي از روشهاي شان سوء استفاده از زمينههاي اختلاف در بين مردم هست و حتی اگر اختلافي هم نباشد، اختلاف ايجاد ميكنند و از اين طريق به دنبال ضربه زدن به حقیقت دین و ارزشهای حقیقی دینی هستند و اما مومنین متوجه هستند که در طول تاریخ اینگونه اقدامات از سوی دین ستیزان صورت گرفته و بجایی نرسیده و در نهایت آن عده خوار و ذلیل شدند و به قول علامه سید محمد کاظم بلبل:
نشود قدر قمر کاسته از عوعو سگ
نکند ضیغم نر واهمه از زخم گراز
همترازو نبود گوهر و خرمهره به هم
نرسد بر گل نرگس گل بدبوی پیاز
اما برخلاف عدهی محدود از دین ستیزان، حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد اسحاق اخلاقی از علمای جاغوری در یکی از آثارش تحت عنوان: «هزاره در جریان تاریخ ج۲ص۵۴۶» بهعنوان خاطره چنین مینویسد:
حضرت آیتالله حجت با برادرانش مرحوم حجتالاسلامان سید محمدکاظم معروف به بلبل و سید جلال معروف به شریعت بعد از ختم تحصیلات شان در مشهد و نجف در افغانستان وارد گردیده در کابل مستقر گردیده و بهحسب شرایط و امکانات مشغول تبلیغ گردیدند. حضرت آیتالله حجت علاوه بر تبلیغ ، حلقه درسی نیز به وجود آورده مشغول تدریس گشتند.
آیتالله حجت با توجه به شرایط به نحوه بسیار خوب و با یک تدبیر فوقالعاده تکیهگاهی برای تجمع مردم در کابل شد، برای اینکه اهمیت کار و خدمات حضرت آیتالله میرعلی احمد حجت برای جامعه شیعه در کابل پایتخت کشور و همه ولایات و شهرهای دیگر از آن تبعیت داشت روشن شود ناگزیرم قضیهای حاج مرادعلی مرحوم، برادر مرحوم حاج نادر علی معروف را تکراراً بنویسم و دقت خواننده راجلب نمایم:
مرحوم حاج مرادعلی میگوید من در آوان جوانی از ترکمن به کابل آمدم از هیچچیزی آگاهی نداشتم، شب را در مراد خانی در یک سماواری که گرداننده آن هزاره بود گذاشتانده صبح زود در کنار رودخانه کابل برای وضو رفتم. من به طریقه خود مشغول وضو گرفتن بودم که ناگهان و بدون توجه سیلی محکمی بر صورتم آشنا شد. چنان محکم و شدید و با ضربه بود که جلو چشمم برق جلوه کرد و از اثر آن ضربه من سرزمین خورده بین نهر آب افتادم و همه لباسهایم تر شد، هوا هم سرد بود آن شخص را گفتم چرا مرا میزنی من چه گناهی دارم در جوابم گفت شیعه کافر این چه وضو است که میگیری.
من دیگر چیزی نگفته به اهمان وضع بهطرف سماواری رفتم قضیه را باسماوارچی گفتم او در جوابم گفت اینجا کابل است، شما باید تقیه کنید من چون آشنا با این حرفها نبودم سؤال کردم تقیه یعنی چه؟
وی گفت در اینجا مردم شیعه نمیتوانند خود را شیعه بگویند، و باید مانند سنیها وضو بگیرند و مانند آنها نماز بخوانند، مگر درجایی که آنها نباشد میتوانند آزادانه وضو بگیرند و نماز بخوانند.
حاجی مرادعلی میگفت این آقای حجت بود که چگونه بیرق تشیع را نگه داشت و آهسته، آهسته کار را بجای رساند که اینک مردم تشیع آزاد شدند و اینک در همهجا آزادند، مساجد و تکایا از خوددارند و در هر جا آزادانه وضو گرفته نماز میخوانند و هیچکس با آنها کار هم ندارد و چیزی هم گفته نمیتوانند.
… تکیه خانه عمومی کابل در چنداول برای مردم هزاره هم امید بود و هم تکیهگاه، هرگاه بر مردم سختی و فشاری پیش آمد اقلاً در آنجا اشک ریخته از خداوند و حضرت امام حسین(علیهالسلام)کمک میخواستند و ازآنجا باروحیه قوی توأم با امید بیرون شده بکار خود ادامه میدادند. بعداً که از حوزه درسی آن بزرگوار شخصیتهای مانند: حضرت آیتالله واعظ، آقای حاج شیخ محمدامین افشار و حاج شیخ محمدعلی و بزرگان دیگر سربلند کردند مردم را به زندگی در کابل علاقهمند و دلاور ساختند. خصوصاً در عصر شاه محمود خان که صدراعظم بود و مقداری آزادی برای مردم داد. رشد خوبی کردند با روش زندگی در شهرها آشنا شدند دستبهکار و کاسبی زدند تجارت معامله را در پیشگرفته صاحب جا و مکان شدند. در این پیشرفت وجود آقای حجت و همچنین علماء دیگر مؤثر بود و خدمات آن بزرگواران را نباید فراموش کرد و از یاد برد….