نمایش نوار ابزار

نقش امام حسین(ع) و نهضت کربلا در احیای دین

چهارشنبه ۱۶ قوس ۱۳۹۰

 سالیان متمادی است که در افغانستان از سالروز شهادت امام حسین(ع) تجلیل می گردد، مردم مسلمان و متدین افغانستان چون سالهای گذشته همزمان با دیگر مسلمانان جهان با برگزاری مراسم عزاداری و سخنرانی بمناسبت قیام و شهادت حضرت حسین ابن علی(ع) و یارانش تجلیل می نمایند و درس اخوت و برادری و مبارزه با جهل و فساد را  از قیام آن حضرت می گیرند.

در این  ایام، ‌مساجد، تکایا و نقاط مختلف شهر سیاهپوش و درشب و روزهای این ایام در اکثر مناطق شهر مراسم سوگواری برپا و سخنرانان پیرامون علل و انگیزه قیام حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) می پردازند، هرچند سالهای قبل از تجاوز شوروی سابق به این کشور و جنگ های خانمانسوز داخلی عالمان و سخنرانان برجسته نسبت به حال بودند و علاقمندی مردم نیز رفتن  پای  سخنرانی وعاظ و اهل منبر بود و مستمعین ساعت ها با علاقمندی فراوان از بیانات دانشمندان و اهل علم استفاده می بردند.

یکی از مناطق که امسال با حضور دانشگاهیان(مخصوصا اساتید موسسه تحصیلات عالی چراغ) ابتکار خوبی برای استفاده از سخنرانان با موضوعات مختلف داشتند،‌مسجد اسدالله الغالب قلعه سعدالله وزیر آباد بود،  هیئت امنای مسجد اسدالله الغالب، قلعه سعدالله وزیر آباد، همانند دوران های گذشته  این ابتکار را داشته که با دعوت از دانشمندان و علمای دینی زمینه استفاده نمودن از این فرصت را فراهم ساخست و هرشب دو تن از شخصیت ها را دعوت می نمودند،‌ سه شنبه 15 عقرب(شب یازدهم محرم) جناب داکتر سید حسن وحیدی، استاد دانشگاه و محقق تحت عنوان «عاشورا و فرصت های از دست رفته» و حجت الاسلام والمسلمین سید جعفرعادلی حسینی(محقق و معاون بنیاد پیامبراعظم(ص) تحت عنوان«نقش امام حسین(ع) و نهضت کربلا در احیاء‌دین» سخنرانی نمودند، اینک توجه شما خوانندگان محترم را به متن سخنرانی جناب آقای عادلی جلب می کنم:

بسم الله الرحمن الرحيم، َلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجانِسَةِ مَخْلُوقاتِهِ، وَ صَلَّ اللّهُ عَلى نُورِ الْأَنْوارِ وَ سِرِّ الْأَسْرار، عَقْلِ الْكُلْ وَ أَشْرَفِ الُّرسُل، حَبِيبِهِ وَ صَفِيِّهِ وَ خَاتَمُ السُّفَرائِهِ سَيِّدِ نَا وَنَبِيِّنَا وَ مَوْ لا نَا أَبِى الْقَاسِمِ مُحَمَّد صَلَّ اللّه عَلَيْهِ وَ الِيهِ الطَّيبين الطّاهرِينَ‏الْمَعْصُومينَ الْمُكرّمين .

اما بعد؛  قال الله تعالی فی کتابه: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ الله بِأَفْوَاهِهِمْ وَالله مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»(1)

شهادت مظلومانه سردار شهیدان حضرت امام حسین(ع) و یاران فداکارش و همچنین امروز(روز سه شنبه) در منطقه مراد خانی جوار زیارت و حسینه حضرت ابوالفضل(ع) همزمان با عاشورای حسینی و نزدیکی های ظهر که عزاداران و دسته های سینه زنی برای نماز ظهر آماده می شدند،  در یک حمله انتحاری دهها کشته و زخمی بر جا می گذاشت و این عمل ضد دینی و انسانی روح و روان همه امت اسلامی را جریحه دار ساخت، من در اینجا از همه برادران مسلمان به صبر و حوصله مندی دعوت می کنم، مبادا دشمن به بهانه های مختلف زمینه اختلاف را میان امت اسلامی ایجاد نماید؛ من این مصائب را  به پیشگاه حضرت مهدی(عج) و ملت مسلمان افغانستان تسلیت می گویم.

از فرمایشات حجت الاسلام والمسلمین داکتر وحیدی فرزند ارشد حضرت آيت الله سید محمد تقی وحیدی(ره) که آن بزرگوار از شاگردان برچسته حضرت آیت الله العظمی واعظ شهید(ره) و از مدرسین حوزه علمیه و سخنران چیره دست کشور که مصدر خدمات فراوان گردیده بود، از یادگار مرحوم استاد وحیدی که پیرامون فرصت های از دست رفته صحبت نمودند استفاده بردیم و به بقول سعدی:

سعدیا دی رفت فردا همچنان موجود نیست

در میان این و آن فرصت شما امروز را

امیدوارم عزیزان از این فرصت های استفاده درست را بنمایند.

«محرم» ماه عزاست،  در این شب و روزها مأموران الهى براى ثبت نام عزاداران «حسينى» بسيج مى‏شوند و هركدام قلم به دست، سراغ از مجالس سوگوارى مى گيرند، امیدوارم که اسامى ما نيز در دفتر عزاداران حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) از جمله دوستان وشيفتگان مكتب اهل بيت(ع) ثبت گردد انشااللّه؛ در این شب یازدهم محرم الحرام و شام غریبان که موضوع بحت تحت عنوان: «نهضت کربلا و نقش امام حسین(ع) در احیای دین مقدس اسلام» به این حقیر واگذار گردیده اجازه می خواهم، قبل از آنکه به اصل بحث بپردازم، من باب مقدمه چند نکته را به عرض شما برسانم:

در طول تاریخ از زمان حضرت آدم به بعد تا به امروز دو خط و دو جبهه وجود داشته،‌یکی جبهه حق  و در مقابل باطل و همین طور نور وظلمت، خداشناس و خدا ناشناس،‌ با دین و بی دین، مظلوم و ظالم که هرکدام آنها طرفدار داران خود را داشته و تا به امروز این دو خط هابلیان و قابلیان، حبهه حسینیان و یزیدیان وجود داشته و تا تاریخ است او دو خواهد بود.

در زمان پیامبراسلام(ص) حتی عده ای از منافقان به ظاهر با چهره حق علیه پیامبراسلام(ص) قرار داشتند، جمعى از منافقين مدينه، در نزديك مسجد قبا، مسجدى ساختند وانمود كردند كه طرفدار اسلام هستند و حتى براى گسترش اسلام مسجد مى‏سازند ولى هدفشان اين بود تا زير ماسك مسجد، تفرقه افكنى كنند و با حكومت اسلام مخالفت نمايند، در سال نهم هجرت رسول اكرم(ص) عازم تبوك شد. هنگام بازگشت، هنوز پيامبر(ص) به دروازه مدينه نرسيده بود، منافقين توطه‏گر خود را به رسول خدا(ص) رسانده و از آن حضرت خواستند كه به آن مسجد بيايد و آن را افتتاح كند و در آن نماز بگذارد، تا مسجد بودن آن مركز، رسميت يابد. در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر(ص) نازل شد و اين آيات را نازل كرد كه قرآن مى‏فرمايد: «وَ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْرِيقَام بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ …»(2) یعنی اینها کسانی هستند که  مسجد ساختند براى زيان رساندن (به مسلمانان) و (تقويت) كفر، و تفرقه افكنى ميان مؤمنان و كمينگاه براى كسى كه ازپيش با خدا و پيامبرش از قبل مبارزه كرده بود…

همین گونه افراد در زمان مولا امیرالمومنین علی ابن ابی طالب(ع) هم بودند، آنچنان تبلیغات علیه آن حضرت بود وقتی که امام علی(ع) در محراب عبادت به شهادت می رسید، این افراد جاهل و بی خبر از دین از همدیگر می پرسیدند، مگر علی اهل نماز و مسجد بود، روزی حضرت به ابن عباس می فرماید برو ببین آنهاییکه که علی را ضد دین می دانند، آنها کیا هستند، وقتی ابن رفت و دید افرادی هستند که نماز شب خوان، پیشانی و زانوهایشان پینه بستند و قرآن در کمرشان، اما چه فائده«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا»(3) الاغی که بار او کتاب باشد و از آن چیزی نفهمد چه فائده؟

یا وقتی اسیران آل محمد(ص) را به شهر دمشق و مجلس خلافت یزید وارد کردند، یزید بر تخت خلافت نشست و اشراف اهل شام را فراخواند و آنان را در اطراف خود جای داد. سپس فرمان داد تا «علی بن الحسین(ع) و زنان و کودکان امام حسین(ع) را نزد او بیاورند، در حالی که کودکان خردسال رسول خدا(ص) را با ریسمان به یکدیگر بسته بودند و مردم تماشا می کردند.(4) چون سر امام حسین(ع) را همراه با دیگر سرهای اهل البیت(ع) و یاران آن حضرت روبه روی یزید نهادند، امام علی بن الحسین(ع) به یزید فرمود:

آیا اجازه ی سخن گفتن به من می دهی؟

یزید گفت: بگو، ولی هذیان مگو!

امام سجّاد(ع) فرمود : من در جایگاهی قرار گرفته ام که هذیان گوئی و یاوه سرائی برای همچون منی زیبنده نیست. یزید! چه می پنداری درباره ی رسول خدا اگر مرا با چنین حالتی در غل و زنجیر ببیند؟

یزید به اطرافیانش گفت : زنجیرها را از او بردارید.(5)

در مجلس یاد شده، یکی از دانشمندان یهود که در آنجا حضور داشت ، پرسید : این جوان کیست ای امیرمؤمنان؟

یزید گفت : صاحب این سر، پدر اوست.

یهودی گفت: این سر کیست ای امیرمؤمنان؟

یزید گفت: حسین فرزند علی فرزند ابیطالب.

یهودی گفت: «مادرش کسیت؟»

یزید گفت: «مادرش دختر محمّد»

دانشمند یهودی با شگفتی بسیار گفت:

«سبحان الله! این پسر دختر پیامبر شماست که در این مدت کم پس از وفاتش، با این سرعت او را کشتید؟! چه بد جانشینانی هستید برای پیامبر خود از حیث رفتار با فرزندان او. به خدا سوگند، اگر موسی بن عمران فرزندی از نسل خود را در میان ما باقی می گذاشت ما او را ، از غیر خدا، بندگی می کردیم و شما مردم، که تازه دیروز پیامبران از میانتان رفته، بر فرزند او پریده و او را کشته اید. زشت باد روی شما امّت بد!» یزید دستور داد صدایش را در گلو خفه کنند.

دانشمند یهودی گفت: «هرچه می خواهید درباره ی من انجام بدهید ؛ بزنید یا بکشید یا باقی ام بگذارید؛ من در تورات چنین می بینم که هر کسی ذریّه ی پیامبری را بکشد برای همیشه، تا وقتی زنده است، مغلوب خواهد بود و چون بمیرد خداوند او را آتش جهنم وارد می کند.»(6)

یا وقتی که سر امام حسین(ع) در طشتی طلا روبه روی یزید  نهادند. او چوب خیزران خواست و با آن بر دندان های امام حسین(ع) می زد و می گفت:«ابو عبدالله چه خوش دندان بوده است!

یزید کفر خود را آشکار می کند و او سرمست از باده ی پیروزی و غرور ، به اشعار ابن زِبعری تمثّل جست و چنین خواند:

1. ای کاش بزرگان قومم در جنگ بدر می بودند و می دیدند که من چه کرده ام،

2. تا مرحبا گویند و شادی کنند و بگویند : یزید دستت درد نکند

3. ما از این قوم، بزرگان و سادات شاخص آنان را کشتیم و روز بدر را پاسخ گفتیم و سر به سر شدیم.

سپس این بیت را از خود اضافه کرد و سرود: «من از نسل عُتبه نیستم اگر از اولاد احمد و آنچه انجام داده انتقام نگیرم.

لعبَتْ هاشمُ بالمُلکِ فلا

خبرٌ جاءَ و لا وحیٌ نَزَلْ

نبوّت، بازی بنی هاشم با حکومت بود.(7)

لذا یزید در خط قابلیان، نمرودیان،‌ فرعونیان، ابوجهل ها و ابوسفیان ها قرار داشت و امام حسین(ع) در خط پیامبران الهی و وارث انبیاء(ع) و زنده کننده اسلام، با قیام امام حسین(ع) اسلام تولد دو باره یافت.

امام حسين(ع) وارث انبياء وبقاء اسلام

لذا در زیارت وارث كه مربوط به سيّد الشهداء(ع) می باشد، در آن به دو جريان هابيلى وقابيلى در تاريخ انسان اشاره دارد و امام حسين(ع) در حقیقت مظهر مظلوميّت جناح هابيل می باشد: «السّلام عَلَيْكَ ياوارِث آدم صَفوه‏اللّهِ» و وارثت عاشورا از جبهه تاريخى مبارزه حق با باطل را مى رساند.

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ آدَمَ صِفْوَهِ‏اللّه، اَلسّلامُ عَلَیْکَ یاوارِثَ نوُحٍ نَبِىِّ اللّه، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ إِبْراهِمَ خَليل اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُوسى كَلِيم اللّه، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ عيسى رُوحِ اللّه، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُحَمَّدٍحَبيبِ اللّه»

لذا امام حسين(ع) نشانگر تمام صفات كامله انبياء(ع) است، يعنى اگر كسى بخواهد علم آدم، حكمت نوح، خليل الهى ابراهيم، هيبت موسى، زُهد عيسى، وصفات خاتم انبياء(ع) را مشاهده نمايد بايد، به صورت امام حسين(ع) نگاه كند  او آئينه است كه همه انبياء(ع) در

آن پيدا ونمايان است واخبار واحاديث فروان دلالت براين مطلب مى كند.

براى همين است، كه نقطه اتصال همه حركت هاى الهى در عاشورا وقيام امام حسين(ع) است، عاشورا وواقعيت سر شاركربلا يعنى، حضور مجدد آدم، نوح، ابراهيم، اسماعيل، موسى، عيسى، وپيامبربزرگوار اسلام(ع) می باشد، بنا براین امام حسين وعاشورا نشانگر راه ورويش انبياء(ع) الهى وائمه اطهار(ع) وبقاى اسلام است.

اینکه امام حسين(ع) وارث آدم است. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ»(8) اصولاً سلام ريشه ي قرآني دارد. قرآن به اولياء خدا سلام ميكند. در قرآن آيات زيادي داريم «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ»(9) ، «سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسينَ»(10) «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ»(11) «سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ»(12) پس يكي از كساني كه سلام ميكند خود خداست. يعني خداوند به اولياء خودش سلام ميكند. پس اين سلام دادن ها، ريشه دارد. شيعه و سني هر دو قبول دارند و به اولياء خدا سلام ميدهند و همين سلام نشان دهنده ي اين است كه طرف زنده است. چون اگر مرده باشد، آدم به مرده سلام نميكند. قرآن از قول خدا نقل ميكند، خدا به اولياء خودش سلام ميكند. اگر خدا سلام ميكند پس ميارزد ما هم سلام كنيم و اين اخلاق خوبي است كه در مساجد ما به چشم ميخورد، كه بعد از پايان مراسم برمي خيزند و رو به قبله ميايستند و به رسول الله سلام ميدهند؛ «السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا اميرالمؤمنين، السلام عليك يا حسين بن علي، تا سلام به حضرت مهدي(عج)» سلام به اولياء خدا يك سنت الهي است در قرآن. اين ريشه ي سلام در قرآن بود.

سلام بر تواي حسين. تو وارث ابراهيم هستي. ابراهيم اسماعيل را به قربان گاه آورد. تو هم بچه هايت را به قربان گاه آوردي. ابراهيم اسماعيلش را آورد در مني، گفت: خدايا اگر تو ميگويي ذبحش كن، بروي چشم. حسين هم بچه اش را به كربلا آورد.

به اصل بحث بر می گردیم.

شهادت امام حسین(ع) نتیجه  احیای اسلام بود و اگر امام(ع) به ظاهر هم پیروز می شد و با یزید  بیعت می کرد، اسلام احیا نمی شد! چرا؟ برای اینکه حکومتی که امام حسین(ع) تشکیل می داد ، به یقین ، قوی تر از حکومت پدرش علی(ع) نبود.

آیا امام علی(ع) توانست آنچه را می خواست به انجام برساند؟

در یک نگاه کلی می توان تمام این علل و انگیزه ها را در هدفی والا و متعالی که همان احیای دین است، جستجو کرد. آنچه از معارف بی نظیر اسلام به دست ما رسیده ، حاصل تلاشهای گسترده پیامبر و اهل بیت آن حضرت است . اسلام، مديون حرکتهای روشنگرانه اي است که در مقاطع مختلف، غبار تحریف و بدعت را از چهره اين دين زدود و افق های نوین و روشنی را پیش چشم بشریت گشود . بعد از رحلت پیامبر(ص) اهل بیت آن حضرت در طول تاریخ ، رسالت احیاگری دين و بدعت زدایی از چهره آن را برعهده داشتند و هر یک باتوجه به شرایط و اوضاع جامعه ، این وظیفه را دنبال كردند.

یزید به والی مدینه ولید بن عتبه نامه می نویسد و از او می خواهد که بیعت سه شخصیت اهل مدینه، حسین ابن علی(ع) عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را بگیرند، آن دو نفرشبانه فرار می کند، اما امام حسین(ع) به مجلس ولید می رود، لذا امام حسین(ع) بیعت با یزید را نمی پذیرد، زیرا یزید لیاقت خلافت مسلمین نمیداند، شما وقتی که رئیس جمهور تان را انتخاب می کنید و یا نماینده در شورای ملی می فرستید، دنبال فرد اصلح نیستید؟ زمامداری مسلمین را می شود که به  انسان فاسد و فاجر واگذار کرد.

بعضی ها از این ناحیه شبهه ایجاد میکند، تقاضای من از کسانی که در صدد پاسخ به شبهات می باشد این است که هرچه را از دل تان نگویید، جهت پاسخ به شبهات باید به اهل علم مراجعه شود، بنیاد فرهنگی، تبلیغی پیامبراعظم(ص) هفته وار جلسات پاسخ به شبهات را با حضور آیات سید محسن حجت، شیخ محمد نقی افشار و دیگر بزرگواران دایر می نمایند، به آنجا آمده و پاسخ درست باید ارائه شود.

حال با چنین وضعی کدام اسلام باقی می ماند؟! وصف این وضع، از بیانات حضرت سید الشهداء(ع) در چند جا ظاهر است:

1. احیای سنت

از انحرافات حکومت امویان، احیا سنت های جاهلی و سست و نابود ساختن سنت رسول الله بود، امام حسین(ع) قیام نمود تا سنت پیامیراسلام(ص) را احیاء کند. این مضمونی است که در کلام آن حضرت نهفته است که در آغاز وصّیت نامه ای که در مدینه نوشت و به برادرش محمدبن حنفیّه داد چنین می گوید: «اِنَّ الحُسَینَ یَشهَدُ أن لا اله اَلَّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُه» در اول وصیت نامه اش این را می گوید تا بعد از وفاتش نگویند حسین بن علی یک خارجی بود و بر امیرالمؤمنین خروج کرد و از دین خارج شده بود. سپس چنین ادامه می دهد : «اِنِّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَ لا بَطِرا وَ لا مُفْسِدا وَ لا ظالِما وَ انَّما لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى اُمَّةٍ جَدِّى اُريدُ اَنْ اَمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَسيرَ بِسيرةِ جَدّى وَ اَبى عَلى بن ابى طالب…» (13) یعنی: «من از راه سرکشی و سرمستی خروج نکردم. من خروج کردم تا در امّت جدم اصلاح کنم.» «أُریدُ أن أسیرَ بِسیرَه جَدّی و أبی عَلی بنِ أبی طالِبٍ» یعنی : من می خواهم به سیره ی جدم(ص) و پدرم علی(ع) عمل کنم .» پس اگر از من قبول کردند که کردند و اگر نپذیرفتند آنان را به خدا واگذار می کنم که بهترین داوران است.» پس سبب نهضت حضرت سیدالشهداء(ع) در این وصیت نامه بیان شده است.

2. افشاء باطل

امام حسین(ع) چهره نحس یزید را معرفی کرد، به دنیا اعلام نمود که یزید ظالم است،‌ یزید دین ندارد،‌ یزید دین را ملعبه یعنی بازیچه قرار داده، یزید دروغ می گوید که من جانشین رسول خدایم، یزید فرزند همان زن می باشد که جگریگانه فرزند رشید اسلام را گرفت و خورد، فرزند همچو زن لیاقت جانشینی رسول خدا را ندارد.

امام حسين(ع) در اوّلين ملاقات با وليد بن عُتْبَه والى مدينه پس از تعارفات معمولى و حفظ ظاهر راجع به مسئله بيعت اصل مطلب را در چند كلمه فرمودند كه اين فراز گوياى موضعگيرى نهايى آن حضرت بود آنهم پس از شنيدن گستاخى مروان پليد: «اَيُّهَا الاَْميرُ! اِنّا أَهْلُ بَيْتِ نُبوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ بِنا فَتَحَ اللّه، وَ بِنا خَتَمَ اللّه، وَ يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسُ الُْمحَرَّمَةِ، مُعْلِنُ بِاالْفِسْقِ، وَ مِثْلى لا يُبايِعُ مِثْلَهُ، وَ لكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنا أَحَقُّ بِاالْخِلافَةِ وَ الْبَيْعَةِ؟»(14) اى‏امير! مااهل بيت نبوت و معدن رسالتيم، ما ييم كه فرشتگان به خانه ما آمد و رفت دارند، خدواند رحمت خود را با ما آغاز نموده است و با مانيز به  پايان خواهد برد، امّا يزيد، فردى فاسق، شرابخوار، خونريز و متجاهر به فسق است، و كسى مانند ما با شخص چون او هر گز بيعت نمى كند، ولى شما امشب را به صبح بر سانيد و ما نيز شب را به صبح مى بريم، شما نيك بنگريد و ما هم تأمّلى در كار خود مى كنيم كه كدام يكى از ما براى مقام خلافت شايسته تريم؟

حضرت اين سخن را گفت و از خانه وليد بيرون آمد، مروان رو به جانب وليد كرد و گفت: گوش به نصيحت من ندادى و بر خلاف گفته من رفتار كردى.

وليد گفت واى بر تو! به من پشنهاد مى كنى كه دين و دنياى خود را از دست بدهم؟ به خدا سوگند دوست ندارم كه پادشاهى روى زمين از من باشد در حاليكه حسين(ع) را كشته باشم، به خدا قسم باور نمى كنم كسى خون حسين(ع) را بگردن داشته باشد و خداوند را ملاقات كند، مگر آنكه كفّه حسناتش بسيار سبك و آمرزش او غير ممكن است. خداوند بسوى او نظر رحمت نمى كند و او را از گناه پاك نمى سازد و عذاب سختى در انتظار اوست.

بنا بقول صاحب لهوف و مورخان ديگر؛ آن شب گذشت، صبح دَم بود كه امام حسين(ع) از منزل خود بيرون آمد تا اخبار و رويداد هاى تازه را بشنود، مروان او را ديدار كرد و گفت: يا اباعبداللّه! من خير خواه توأم، نصيحت مرا گوش كن تا به سعادت برسى، امام(ع) فرمود: نصيحت تو چيست؟ برگو بشنوم، گفت: من به تو سفارش مى كنم كه با يزيد بن معاويه بيعت كنى، زيرا اين براى دنيا و آخرت تو بهتر است؛ «فَاِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ دِينِكَ وَ دُنْياكَ».امام حسين(ع) در پاسخ آن پليدفرمود: «اِنّالِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجعون وَ عَلَى الاِْسْلامِ السَّلامُ، اِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُْمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزِيدِ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّى رَسُولُ اللّه يَقُولُ اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةُ عَلى آل اَبى سُفْيانَ فَاِذا رَأَيْتُمْ مُعاوِيَةَ عَلى مِنْبَرى فَابْقَرُو بَطْنَهُ وَ قَدْرَ آهُ اَهْلُ الْمَدينَةِ عَلَى الْمِنْبَرى فَلَمْ يَبْقَروُا فَابْتَلاهُمُ اللّهُ بِيَزيدِالْفاسق…» (15) اى مروان! بايد فاتحه اسلام را خواند، آنگاه كه امّت اسلام به حاكم و سلطانى به مانند يزيد مبتلا گردد، من از جدم شنيدم كه فرمود: خلافت بر فرزندان ابى سفيان حرام است… گفتگوهاى بسيارى بين امام(ع) و مروان ردُّ بدل شد تا آنكه مروان با خشم و غضب راه خود را پيش گرفت و رفت.

3. احیاء ‌مکتب شهادت

آنچه مایة بقاء‌و قدرت و شکوه دین است، جهد و فرهنگ شهادت طلبی است.

امام حسین(ع) برای این که اعلام کند دین، تنها نماز و روزه و حج نیست، دست به آن قیام زد، تا مکتب شهاد و فداکاری در راه دین خدا را زنده نگهدارد و روحیة رفاه طلبی و سازش و زندگی دوستی را از بین ببرد. امام حسین(ع) در خطبه ای در طول راه با جمله: «إِنِّيْ لا أَرَيَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَياةَ مَعَ الظّالِمِينَ إِلّا بَرَما»(16) من مرگ را جز سعادت، و زندگي و ستمگرانرا بجز مايه ملالت و بدبختي نمي‏بينم!

تأکید برهمین شهادت طلبی در راه دین نمود.

جُرج جرداق (دانشمند اديب مسيحى)

وقتى يزيد، مردم را تشويق به قتل حسين و مأمور به خونريزى مى‏كرد، آنها مى‏گفتند: «چه مبلغ مى دهى؟» اما انصار حسين به او گفتند: ما با تو هستيم، اگر هفتاد بار كشته شويم، باز مى‏خواهيم در ركابت جنگ كنيم و كشته شويم.

سخن مشهور دیگری و با مضمون زیر را به امام حسین(ع) نسبت می دهند که ایشان فرموده اند: ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی؛ اگر دین محمد جز با جان سپاری من راست نمی ماند، ای شمشیرها! بیایید و مرا در آغوش خویش گیرید.(17)

امام حسين(ع) برهمه انسانها، پس از خود تاآخر تاريخ وبرهمه بشريت وتمدنها پس از خود حق دارد، وهمه، هركدام به گونه‏اى – مرهون ومديون اويند، زيرا اگر امام حسين(ع) نبود عاشورا نبود، واگر عاشورانبود اسلام نمى ماند واگر اسلام نمانده بود تمّدن اسلامى پديد نمى
آمد تامايه اصلى تمّدنها وپيشرفت‏هاى بعدى وظهور رُنسانس در غرب بشود، ودر آن صورت اين تمّدن كنونى وجود نداشت.(18)

اکثر نهضت های اسلامی، خیزش و بیداری های که امروز در جهان اسلام رخ داده همه از برکت عاشورای امام حسین(ع) می باشد، جهاد افغانستان نیز آغازش از روزهای محرم الحرام بوده که علمای گذشته افکار جامعه را بیدار نمودند،‌ علمای گذشته و شهدای روحانیت حق بزر گی به گردن من و شما دارند، ما مرحون خدمات آیات عظام؛ حجت، واعظ،‌افشار، بحر و علامه بلخی، علامه ناصر، علامه مصباح، علامه عالم، علامه صدر، استاد شعاع، بینش، نهضت، فضیلت و دیگر بزرگان این کشور هستیم.

و جهاد افغانستان نیز مرعون اطلاع رسانی و آگاهی بخشیدن آن بزرگان بود، متأسفانه عده ای از رهبران نالایق این مبارزه را از مسیر اصلی اش منحرف ساخت و بقول کاظم کاظمی شاعر بلند آوازه کشور:

هر میوه ای که دست رساندیم چوب شد
ما لایق بهار نبودیم، خوب شد

این گیرودار ماوشما درمیان راه
چون روزه بازکردن پیش از غروب شد

دردا در این میانه درختی که داشتیم
قربانی لجوج ترین دارکوب شد

آن آتشی که غیرت صدآفتاب داشت
دریک نفس برودت قطب جنوب شد

آفت نبود تا طپش آرزو نبود
این خانه گرخراب شد از رفت وروب شد

از مجموعه گفته‏هاى نقل شده، اين جمع بندى به دست مى‏آيد:

1 ـ امام حسين(ع) بدين جهات قيام كرد: به خاطر بقاء و عظمت اسلام و حكومت قرآن، به خاطر مسئوليت امامت، براى اصلاح حال امّت، به خاطر امر به معروف و نهى از منكر و …

2 ـ وصف قيام او : نهضت امام(ع) بر اساس اخلاق و شهادت و مصلحت عامه بود و جهادى به قصد دفع رذيلت و نشر فضيلت به شمار مى‏رفت.

3 ـ تأثير قيام امام(ع): مردم بيدار شدند، تظاهرات و ديانت را به تعمّق و ايمان بدل كردند.

4 ـ اين مكتب به خلق عالم چه آموخت؟ درس اين آموزشگاه، ابدى و اصولى است، از آزادى و عدالت و محبّت حكايت مى‏كند، پاكى نظر را در مبارزه مى‏آموزد، نحوه امتناع از قبول ستم و رد استعمار را نشان مى‏دهد، غيرت، شجاعت، فداكارى، پايدارى در برابر مصائب و ثبات بر طريق حق و … به جهانيان آموختند و راه پيروزى ملتها را گشودند.

خداوند يك قطره از خون حسين را در بدن من قرار داده است. اگر خون حسين در بدن ما باشد نميتوانيم در برابرفساد بي تفاوت باشيم. تا گناه را در جايي ميبينيم داد ميزنيم و جيغ ميكشيم و فرياد ميزنيم هر كس فساد را ديد و فرياد نزد و جوش نخورد در بدنش خون حسين نيست.

سر سلسله مردم آزاد حسین است

آنکس که دراین ره سروجان دادحسین است

مردی که چو کوهی، ببر تیشه بیداد

دامن به کمر بر زد و استاد ، حسین است

درسی به بشر داد ، بدستور الهی

درسش عملی بود نه کتبی نه شفاهی

آئین یزیدی که بری بود زانصاف

ننمود به تطمیع و به تهدید گواهی

در معرکه ، دشمن چو باو خط امان داد

ردکرد وخروشان شدودرمعرکه جان داد

ننهاد به زنجیر ستم ، گردن تسلیم

حنجر به بر خنجر بیدادگران داد

مردانه در این مرحله بگذاشت قدم را

بر ضد ستمکار بر افراشت علم را

با نیروی یزدانی و با دست خدایی

بشکست بهم قدرت بیداد و ستم را

اعلامیه از قتلگه کرب و بلا داد

با زینب و سجاد سوی شام فرستاد

این جمله زخون بود درآن نشریه مسطور

باید بشر از قید اسارت بود آزاد(19)

السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبا عَبْدِ الله وَعَلى الأَرواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أَبَداً مابَقِيتُ وَبَقِيَ اللَيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ الله آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكُمْ . السَّلامُ عَلى الحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الحُسَيْنِ وَعَلى أَوْلادِ الحُسَيْنِ وَعَلى أَصْحابِ الحُسَيْنِ.

شام غريبان و عبور مصيبت‏زدگان از كنار بدنهاى پاره پاره شهداء

آمدم در قتلگاه تا شاه را پيدا كنم

ماه را شرمنده از آن طلعت زيبا كنم

گشته از باد خزان پرپر همه گلهاى من

جستجو در بين اين گلها گلى زهرا كنم

ديد آن در ميان آفتابش گفت و كاش

خصم بگذارد حسين جان سايه بان پيدا كنم

بر تنت جان برادر نه سرو نه پيرهن

دادخواهى تو نزد ايزد يكتا كنم

گر بخون قانون آزادى نويشتى در جهان

من هم آن را با اسيرى رفتنم امضاء كنم

عمر سعد تا ظهر يازدهم در كربلا ماند و پس از نماز بر كشته‏هاى سپاه خود و دفن آن‏ها عازم كوفه گرديد، در حالى كه پيكرهاى شهداء روى خاك گرم كربلا افتاده بود عمر سعد دستور داد بانوان حرم را (كه تعدادشان بيست نفر بود) و كودكان حرم از جمله امام سجّاد(ع) را كه در آن وقت 22 ساله بود و امام باقر(ع) را كه حدود چهار سال داشت سوار بر شتران بى جهاز كرده تا به صورت اسير به كوفه روانه سازند، و غُل جامعه بر گردن امام سجّاد(ع) نهادند، و آنها را از قتلگاه عبور دادند وقتى نگاه بانوان بر بدنهاى پاره پاره و بى سر شهيدان افتاد، داغشان تازه‏تر شد سيلى به صورت مى‏زدند و خود را از پشت شتر به زمين افكنده و كنار بدنهاى پاره پاره آمدند و از گريه و ناله، محشر بپا شد. حميد بن مسلم (از سربازان دشمن) مى‏گويد: به خدا سوگند زينب دختر على(ع) را فراموش نمى‏كنم كه در كنار بدنهاى پاره پاره، ناله و گريه مى‏كرد، در آن هنگام زنها و بچّه‏ها كنار اجساد شهدا آمدند.

زينب مظلومه، مقابل بدن ابى‏عبداللّه آمد. «فَوَجَدَتْهُ مَكْبوبا عَلى وَجْهِهِ وَ هُوَ جُثه بِلا رَأس»(20) آمد ديد: بدن به رو افتاده است و سر ندارد، لباس ندارد. زينب مى‏داند اين بدن ابى‏عبداللّه است.

و در روايت ديگر آمده: سخنان ديگرى فرمود زينب(س) ماز جمله گفت: «… هذا حُسينٌ مَجْزُورُ الرَّأسِ مِنَ‏الْقَضا، مَسْلوبُ العِمامةِ وَالرِّداءِ… بِاَبى الْمَهْمُوم حتّى قضى، بِاَبي الْعَطْشانِ حتّى مَضى، بِاَبى مَنْ شَيْبَتُهُ تقطر بِالدِّماءِ…» اى جد بزرگوار! اين حسين تو است كه سرش را از قفا بريده‏اند، لباس و عمامه‏اش را به يغما برده‏اند، پدرم به فداى آن شخصى كه با غمها و داغهاى فراوان شهيد شد، پدرم به فداى آن تشنه كامى كه با لب تشنه جان داد، پدرم به فداى آن كسى كه قطرات خون از محاسن شريفش مى‏ريزد…» راوى مى‏گويد: زينب كبرى(س) به گونه روضه خواند و گريه كرد: «فَأَبْكَتْ وَاللّهُ كُلّ عَدُوٍّ وَ صَديق»«سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گريه و گفتار زينب گريه كرد».

يا ابى‏عبداللّه الحسين(ع) زينب مظلومه(س) آمد كنار گودال قتلگاه؛ يك نگاهى به بدن مقدّس ابى‏عبداللّه كرد و صدا زد: حسين جان! آيا تو برادر زينبى؟ آيا تو پسر مادر منى؟ صدا زد: پدرم به قربانت كه با لب تشنه جان دادى.

پاورقی:

1. سوره صف، آیه 8 .

2. سوره توبه، آيات 107 تا 109.

3. سوره جمعه،‌آیه 5 .

4.  تذکره خواص الاُمه، ص149؛ مثیرالاحزان، ص79؛ ترجمه ی اللهوف، ص178

5. مثیر الاحزان، ص78؛ ترجمه ی اللهوف، ص178

6. فتوح ابن اعثم، 5 / 246 .

7. لهوف، ص 181/ الاحتجاج، ج 2، ص 307.

8. تهذيب‏الأحكام، ج‏6، ص‏58 .

9. سوره صافات، آیه 120 .

10. سوره صافات، آيه130.

11. سوره صافات، آیه 79 .

12. سوره صافات، آیه 109.

13. بحار الانوار، 44 / 329. فتوح ابن اعثم (5 / 34) و مقتل خوارزمی (1/188).

14. لهوف، سید بن طاووس، ص17. وقايع عاشورا، ص 160؛ معالم المدرستين، ج3، ص 57 .

15. بحارالأنوار ، ج‏44، ص326،  لهوف، ص12.

16. مسندالامام الشهيد، ج 2ص 478 .

17. سیمای کربلا، حریم حریت ص216و تراث کربلا ص155.

18. نويسنده فرهيخته محمدرضاحكيمى، قيام جاودانه، ص 56 .

19. استاد بصیر

20. حتى أتيت إلى الحسين عليه‏السلام فوجدته مكبوبا على وجهه و هو جثه بلا رأس؛ بحارالانوار، ج 45، ص 316 .

تهیه و تنظیم: سید عباس حسینی

مطالب مشابه